♦ جزء بیست و دوم ♦
احزاب، آیه ۳۲
يَنِسَاءَ النَّبىِ لَسْتن كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتن فَلَا تخضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِى فىِ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا
اى همسران پيامبر! شما همچون يكى از آنان معمولى نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد؛ پس به گونهاى هوسانگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد!
رعایت حریم در برخورد با نامحرمان
آیه، نخست در مقدمه كوتاهى مىفرمايد:" اى همسران پيامبر ص شما همچون يكى از زنان عادى نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد" (يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَ).
شما به خاطر انتسابتان به پيامبر ص از يك سو، و قرار گرفتنتان در كانون وحى و شنيدن آيات قرآن و تعليمات اسلام از سوى ديگر داراى موقعيت خاصى هستيد كه مىتوانيد سرمشقى براى همه زنان باشيد، چه در مسير تقوا و چه در مسير گناه.
بنا بر اين موقعيت خود را درك كنيد و مسئوليت سنگين خويش را به فراموشى نسپاريد و بدانيد كه اگر تقوا پيشه كنيد در پيشگاه خدا مقام بسيار ممتازى خواهيد داشت.
و به دنبال اين مقدمه كه طرف را براى پذيرش مسئوليتها آماده مىسازد و به آنها شخصيت مىدهد نخستين دستور در زمينه عفت صادر مىكند و مخصوصا به سراغ يك نكته باريك مىرود تا مسائل ديگر در اين رابطه خود بخود روشن گردد، مىفرمايد" بنا بر اين به گونهاى هوسانگيز سخن نگوئيد كه بيماردلان در شما طمع كنند" (فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ).
بلكه به هنگام سخن گفتن، جدى و خشك و بطور معمولى سخن بگوئيد، نه همچون زنان كم شخصيت كه سعى دارند با تعبيرات تحريك كننده كه گاه توام با ادا و اطوار مخصوصى است كه افراد شهوت ران را به فكر گناه مىافكند سخن بگوئيد.
تعبير به" الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ" (كسى كه در دل او بيمارى است) تعبير بسيار گويا و رسايى است از اين حقيقت كه غريزه جنسى در حد تعادل و مشروع عين سلامت است، اما هنگامى كه از اين حد بگذرد نوعى بيمارى خواهد بود تا آنجا كه گاه به سر حد جنون مىرسد كه از آن تعبير به" جنون جنسى" مىكنند و امروز دانشمندان انواع و اقسامى از اين بيمارى روانى را كه بر اثر طغيان اين غريزه و تن در دادن به انواع آلودگيهاى جنسى و محيطهاى كثيف به وجود مىآيد در كتب خود شرح دادهاند.
در پايان آيه دومين دستور را به اين گونه شرح مىدهد:" شما بايد به صورت شايستهاى كه مورد رضاى خدا و پيامبر ص و توام با حق و عدالت باشد سخن بگوئيد" (وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً).
در حقيقت جمله لا تخضعن بالقول اشاره به كيفيت سخن گفتن دارد و جمله قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً اشاره به محتواى سخن.
البته" قول معروف" (گفتار نيك و شايسته) معنى وسيعى دارد كه علاوه بر آنچه گفته شد، هر گونه گفتار باطل و بيهوده و گناهآلود و مخالف حق را نفى مىكند.
ضمنا جمله اخير مىتواند، توضيحى براى جمله نخست باشد، مبادا كسى تصور كند كه بايد برخورد زنان پيامبر ص با مردان بيگانه موذيانه يا دور از ادب باشد، بلكه بايد بر خورد شايسته و مؤدبانه و در عين حال بدون هيچگونه جنبههاى تحريك آميز داشته باشد
منبع: تفسير نمونه، ج17، ص: 290-289
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
مدت زمان: 6 دقیقه
احزاب، آیه33
وَ قَرْنَ فىِ بُيُوتِكُنَّ وَ لَا تَبرجْنَ تَبرجَ الْجَهِلِيَّةِ الْأُولىَ وَ أَقِمْنَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتِينَ الزَّكَوةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكم تَطْهِيرًا
و در خانههاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد؛ خداوند فقط مىخواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.
تطهیر
سومين دستور را كه آن در زمينه رعايت عفت است چنين بيان مىكند:
" شما در خانههاى خود بمانيد و همچون جاهليت نخستين در ميان جمعيت ظاهر نشويد" و اندام و وسائل زينت خود را در معرض تماشاى ديگران قرار ندهيد (وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى).
" قرن" از ماده" وقار" به معنى سنگينى است، و كنايه از قرار گرفتن در خانهها است.
" تبرج" به معنى آشكار شدن در برابر مردم است.
بدون شك اين يك حكم عام است، و تكيه آيات بر زنان پيامبر ص به عنوان تاكيد بيشتر است.
بالآخره دستور" چهارم" و" پنجم" و" ششم" را به اين صورت بيان مىفرمايد:" شما زنان پيامبر ص نماز را بر پا داريد، زكات را ادا كنيد، و خدا و رسولش را اطاعت نمائيد" (وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ).
در پايان آيه مىافزايد:" خداوند فقط مىخواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت ع دور كند و كاملا شما را پاك سازد" (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً).
تعبير به" انما" كه معمولا براى حصر است، دليل بر اين است كه اين موهبت ويژه خاندان پيامبر ص است.
جمله" يريد" اشاره به اراده تكوينى پروردگار است، و گرنه اراده تشريعى، و به تعبير ديگر لزوم پاك نگاهداشتن خويش، انحصارى به خاندان پيامبر ص ندارد، و همه مردم بدون استثناء به حكم شرع موظفند از هر گونه گناه و پليدى پاك باشند.
معصومان به خاطر تاييدات الهى و اعمال پاك خويش، چنان هستند كه در عين داشتن قدرت و اختيار براى گناه كردن به سراغ گناه نمىروند درست همانگونه كه هيچ فرد عاقلى حاضر نيست، قطعه آتشى را بر دارد و به دهان خويش بگذارد با اينكه نه اجبارى در اين كار است و نه اكراهى، اين حالتى است كه از درون وجود خود انسان بر اثر آگاهيها و مبادى فطرى و طبيعى مىجوشد، بى آنكه جبر و اجبارى در كار باشد.
واژه" رجس" به معنى شىء ناپاك است خواه ناپاك از نظر طبع آدمى باشد يا به حكم عقل يا شرع و يا همه اينها.
" تطهير" به معنى پاك ساختن و در حقيقت تاكيدى است بر مساله" اذهاب رجس" و نفى پليديها.
و اما تعبير" اهل البيت" به اتفاق همه علماى اسلام و مفسران، اشاره به اهل بيت پيامبر ص است.
مقصود از" اهل بيت پيامبر" ص در اينجا، پن تن می باشند.
منبع: تفسير نمونه، ج17، ص: 295-290
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
مدت زمان: 14 دقیقه
احزاب، آیه ۳۶
وَ مَا كاَنَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضىَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لهمُ الخيرةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا
هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است!
عدم سرپیچی از حکم خدا و پیامبر
مىدانيم روح اسلام" تسليم" است، آنهم" تسليم بى قيد و شرط در برابر فرمان خدا" اين معنى در آيات مختلفى از قرآن با عبارات گوناگون منعكس شده است، از جمله در آيه فوق است كه مىفرمايد:" هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش مطلبى را لازم بدانند اختيارى از خود در برابر فرمان خدا داشته باشند" (وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ).
آنها بايد اراده خود را تابع اراده حق كنند، همانگونه كه سر تا پاى وجودشان وابسته به او است.
" قضى" در اينجا به معنى" قضاى تشريعى" و قانون و فرمان و داورى است و بديهى است كه نه خدا نيازى به اطاعت و تسليم مردم دارد و نه پيامبر چشمداشتى، در حقيقت مصالح خود آنها است كه گاهى بر اثر محدود بودن آگاهيشان از آن با خبر نمىشوند ولى خدا مىداند و به پيامبرش دستور مىدهد.
اين درست به آن مىماند كه يك طبيب ماهر به بيمار مىگويد در صورتى به درمان تو مىپردازم كه در برابر دستوراتم تسليم محض شوى، و از خود ارادهاى نداشته باشى، اين نهايت دلسوزى طبيب را نسبت به بيمار نشان مىدهد و خدا از چنين طبيبى برتر و بالاتر است.
لذا در پايان آيه به همين نكته اشاره كرده مىفرمايد:" كسى كه نافرمانى خدا و پيامبرش را كند گرفتار گمراهى آشكارى شده است" (وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِيناً).
راه سعادت گم مىكند و به بيراهه و بدبختى كشيده مىشود، چرا كه فرمان خداوند عالم، مهربان و فرستاده او را كه ضامن خير و سعادت او است ناديده گرفته و چه ضلالتى از اين آشكارتر؟
منبع: تفسير نمونه، ج17، ص: 319
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
مدت زمان: 5 دقیقه
احزاب، آیه ۳۷
وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِى أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تخفِى فىِ نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تخشىَ النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تخشَئهُ فَلَمَّا قَضىَ زَيْدٌ مِّنهَْا وَطَرًا زَوَّجْنَكَهَا لِكَىْ لَا يَكُونَ عَلىَ الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فىِ أَزْوَاجِ أَدْعِيَائهِمْ إِذَا قَضَوْاْ مِنهُْنَّ وَطَرًا وَ كاَنَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا
(به خاطر بياور) زمانى را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودى [به فرزند خواندهات «زيد»] مىگفتى: «همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهيز!» (و پيوسته اين امر را تكرار مىكردى)؛ و در دل چيزى را پنهان مىداشتى كه خداوند آن را آشكار مىكند؛ و از مردم مىترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى! هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو درآورديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خواندههايشان- هنگامى كه طلاق گيرند- نباشد؛ و فرمان خدا انجام شدنى است (و سنّت غلط تحريم اين زنان بايد شكسته شود).
حکم ازدواج پیامبر با همسر فرزندخواندهاش
به داستان معروف" زيد" و همسرش" زينب" كه يكى از مسائل حساس زندگانى پيامبر گرامى اسلام ص است و ارتباط با مساله همسران پيامبر ص كه در آيات پيشين گذشت دارد پرداخته چنين مىگويد:" به خاطر بياور زمانى را كه به كسى كه خداوند به او نعمت داده بود، و تو نيز به او نعمت بخشيده بودى مىگفتى همسرت را نگاهدار" و از خدا بپرهيز (وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ).
منظور از نعمت خداوند همان نعمت هدايت و ايمان است كه نصيب" زيد بن حارثه" كرده بود، و نعمت پيامبر ص اين بود كه وى را آزاد كرد و همچون فرزند خويش گراميش داشت.
بعد مىافزايد:" تو در دل چيزى را پنهان مىداشتى كه خداوند آن را آشكار مىكند، و از مردم مىترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى"! (وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ).
پيامبر ص در نظر داشت، كه اگر كار صلح ميان دو همسر به انجام نرسد و كارشان به طلاق و جدايى بيانجامد پيامبر ص براى جبران اين شكست كه دامنگير دختر عمهاش زينب شده كه حتى بردهاى آزاد شده او را طلاق داده، وى را به همسرى خود برگزيند، ولى از اين بيم داشت كه از دو جهت مردم به او خرده گيرند و مخالفان پيرامون آن جنجال بر پا كنند.
نخست اينكه:" زيد" پسر خوانده پيامبر ص بود، و مطابق يك سنت جاهلى پسر خوانده، تمام احكام پسر را داشت، از جمله اينكه ازدواج با همسر مطلقه پسر خوانده را حرام مىپنداشتند.
ديگر اينكه پيامبر ص چگونه حاضر مىشود با همسر مطلقه برده آزاد شدهاى ازدواج كند و اين شان و مقام او است.
اين مساله، يك مساله اخلاقى و انسانى بود و نيز وسيله مؤثرى براى شكستن دو سنت غلط جاهلى (ازدواج با همسر مطلقه پسر خوانده، و ازدواج با همسر مطلقه يك غلام و برده آزاد شده).
مسلم است كه پيامبر ص نبايد در اين مسائل از مردم بترسد و از جوسازيها و سمپاشيها واهمهاى به خود راه دهد، ولى به هر حال طبيعى است كه انسان در اين گونه موارد به خصوص كه پاى مسائل مربوط انتخاب همسر در كار بوده باشد، گرفتار ترس و وحشتى مىشود، به خصوص اينكه ممكن بود اين گفتگوها و جنجالها در روند پيشرفت هدف مقدس او و گسترش اسلام اثر بگذارد، و افراد ضعيف الايمان را تحت تاثير قرار دهد و شك و ترديد در دل آنها ايجاد كند.
لذا در دنباله آيه مىفرمايد:" هنگامى كه زيد حاجت خود را به پايان برد و او را رها كرد ما او را به همسرى تو در آورديم، تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخواندههاى خود، هنگامى كه از آنها طلاق بگيرند، نباشد" (فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً).
و اين كارى بود كه مىبايست انجام بشود" و فرمان خدا انجام شدنى است" (وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا).
قابل توجه اينكه قرآن براى رفع هر گونه ابهام، با صراحت تمام، هدف اصلى اين ازدواج را كه شكستن يك سنت جاهلى در زمينه خوددارى ازدواج با همسران مطلقه پسرخواندهها بوده است بيان مىدارد
منبع: تفسير نمونه، ج17، ص: 319-321
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
مدت زمان: 5 دقیقه
احزاب، آیه40
مَّا كاَنَ محمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَ لَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّنَ وَ كاَنَ اللَّهُ بِكلُ شىءٍ عَلِيمًا
محمّد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست؛ ولى رسول خدا و ختمكننده و آخرين پيامبران است؛ و خداوند به همه چيز آگاه است!
خاتمیت
آيه آخرين سخنى است كه خداوند در ارتباط با مساله ازدواج پيامبر ص با" همسر مطلقه زيد" براى شكستن يك سنت غلط جاهلى، بيان مىدارد، و جواب كوتاه و فشردهاى است به عنوان آخرين جواب، و ضمنا حقيقت مهم ديگرى را كه مساله خاتميت است به تناسب خاصى در ذيل آن بيان مىكند.
نخست مىفرمايد:" محمد پدر هيچيك از مردان شما نبود" (ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ).
نه" زيد" و نه ديگرى، و اگر يك روز نام پسر محمد بر او گذاردند اين تنها يك عادت و سنت بود كه با ورود اسلام و نزول قرآن بر چيده شد نه يك رابطه طبيعى و خويشاوندى.
سپس مىافزايد: ارتباط پيامبر ص با شما تنها از ناحيه رسالت و خاتميت مىباشد" او رسول اللَّه و خاتم النبيين است" (وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ).
بنا بر اين صدر آيه ارتباط نسبى را بطور كلى قطع مىكند، و ذيل آيه ارتباط معنوى ناشى از رسالت و خاتميت را اثبات مىنمايد، و از اينجا پيوند صدر و ذيل روشن مىشود.
و البته خداوند عالم و آگاه همه آنچه را در اين زمينه لازم بوده در اختيار او گذارده، از اصول و فروع و كليات و جزئيات در تمام زمينهها، و لذا در پايان آيه مىفرمايد:" خداوند به هر چيز عالم و آگاه بوده و هست" (وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً).
اين نكته نيز قابل توجه است كه خاتم انبياء بودن، به معنى" خاتم المرسلين" بودن نيز هست، و اينكه بعضى از دينسازان عصر ما براى مخدوش كردن مساله خاتميت به اين معنى چسبيدهاند كه قرآن پيامبر اسلام ص را خاتم انبياء شمرده، نه" خاتم رسولان" اين يك اشتباه بزرگ است، چرا كه اگر كسى خاتم انبياء شد به طريق اولى خاتم رسولان نيز هست، زيرا مرحله" رسالت" مرحلهاى است فراتر از مرحله" نبوت"
منبع: تفسير نمونه، ج17، ص: 309-310
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
مدت زمان: 4 دقیقه
احزاب، آیه56
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَئكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلىَ النَّبىِ يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيْهِ وَ سَلِّمُواْ تَسْلِيمًا
خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مىفرستد؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، بر او درود فرستيد و سلام گوييد و كاملًا تسليم (فرمان او) باشيد
صلوات
به دنبال بحثهايى كه در آيات گذشته پيرامون حفظ حرمت پيامبر ص و عدم ايذاء او آمده در آيات مورد بحث نخست سخن از علاقه خاص خداوند و فرشتگان نسبت به پيامبر ص مىگويد، و بعد در اين زمينه دستور به مؤمنان مىدهد، و سپس عواقب دردناك و شوم آزار دهندگان پيامبر ص را مطرح مىسازد، و در آخرين مرحله گناه بزرگ كسانى را كه از طريق تهمت مؤمنان را ايذاء كنند بازگو مىكند.
نخست مىفرمايد:" خداوند و فرشتگانش بر پيامبر رحمت و درود مىفرستند" (إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِ).
مقام پيامبر ص آن قدر والا است كه آفريدگار عالم هستى و تمام فرشتگانى كه تدبير اين جهان به فرمان حق بر عهده آنها گذارده شده است بر او درود مىفرستند، اكنون كه چنين است شما نيز با اين پيام جهان هستى هماهنگ شويد،" اى كسانى كه ايمان آوردهايد بر او درود بفرستيد و سلام بگوئيد و در برابر فرمان او تسليم باشيد" (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً).
" صلوا" امر به طلب رحمت و درود فرستادن بر پيامبر است، اما" سلموا" يا به معنى تسليم در برابر فرمانهاى پيامبر گرامى اسلام است
منبع: تفسير نمونه، ج17، ص: 416
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
مدت زمان: 5 دقیقه
احزاب، آیه59
يَأَيهّا النَّبىِ قُل لّأِزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيهنَّ مِن جَلَبِيبِهِنَّ ذَالِكَ أَدْنىَ أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَ كاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا
اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: «جلبابها [روسرىهاى بلند] خود را بر خويش فروافكنند، اين كار براى اينكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است؛ (و اگر تا كنون خطا و كوتاهى از آنها سر زده توبه كنند) خداوند همواره آمرزنده رحيم است
حجاب
به دنبال نهى از ايذاء رسول خدا ص و مؤمنان در آيات گذشته، در اينجا روى يكى از موارد ايذاء تكيه كرده و براى پيشگيرى از آن از دو طريق اقدام مىكند:
نخست به زنان با ايمان دستور مىدهد كه هر گونه بهانه و مستمسكى را از دست مفسدهجويان بگيرند، سپس با شديدترين تهديدى كه در آيات قرآن كم نظير است منافقان و مزاحمان و شايعهپراكنان را مورد حمله قرار مىدهد.
در قسمت اول مىگويد:" اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنين بگو روسرىهاى بلند خود را بر خويش فرو افكنند تا شناخته نشوند و مورد آزار قرار نگيرند" (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ.
در اينكه منظور از شناخته شدن چيست؟ دو نظر در ميان مفسران وجود دارد كه منافاتى با هم ندارند.
نخست اينكه در آن زمان معمول بوده است كه كنيزان بدون پوشيدن سر و گردن از منزل بيرون مىآمدند، و از آنجا كه از نظر اخلاقى وضع خوبى نداشتند گاهى بعضى از جوانان هرزه مزاحم آنها مىشدند، در اينجا به زنان آزاد مسلمان دستور داده شد كه حجاب اسلامى را كاملا رعايت كنند تا از كنيزان شناخته شوند و بهانهاى براى مزاحمت به دست هرزگان ندهند.
بديهى است مفهوم اين سخن آن نيست كه اوباش حق داشتند مزاحم كنيزان شوند، بلكه منظور اين است كه بهانه را از دست افراد فاسد بگيرند.
ديگر اينكه هدف اين است كه زنان مسلمان در پوشيدن حجاب سهلانگار و بى اعتنا نباشند.
منظور از" جلباب" اين است كه بدن را به وسيله آن بپوشاند (ضمنا بايد توجه داشت" جلباب" به كسر و فتح جيم هر دو قرائت مىشود).
اما بيشتر به نظر مىرسد كه منظور پوششى است كه از روسرى بزرگتر و از چادر كوچكتر است.
و منظور از" يدنين" (نزديك كنند) اين است كه زنان" جلباب" را به بدن خويش نزديك سازند تا درست آنها را محفوظ دارد، نه اينكه آن را آزاد بگذارند به طورى كه گاه و بيگاه كنار رود و بدن آشكار گردد، و به تعبير ساده خودمان لباس خود را جمع و جور كنند.
به هر حال از اين آيه استفاده مىشود كه حكم" حجاب و پوشش" براى آزاد زنان قبل از اين زمان نازل شده بود، ولى بعضى روى سادهانديشى درست مراقب آن نبودند آيه فوق تاكيد مىكند كه در رعايت آن دقيق باشند.
و از آنجا كه نزول اين حكم، جمعى از زنان با ايمان را نسبت به گذشته پريشان مىساخت، در پايان آيه مىافزايد:" خداوند همواره غفور و رحيم است" (وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً).
هر گاه از شما تا كنون در اين امر كوتاهى شده چون بر اثر جهل و نادانى بوده است خداوند شما را خواهد بخشيد، توبه كنيد و به سوى او باز گرديد، و وظيفه عفت و پوشش را به خوبى انجام دهيد.
اين آيه كه فرمان حجاب مىدهد، با تهديد مطرح نشده بلكه فلسفهى حجاب را چنين تبين مىكند: زنان و دختران، اگر بخواهند از متلكها، تهمتها، تهاجمها و تهديدهاى افراد آلوده و هرزه در امان باشند بايد خود را بپوشانند.
منبع: تفسير نمونه، ج17، ص: 428-429، تفسير نور، ج7، ص: 399
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
مدت زمان: 5 دقیقه
احزاب، آیه72
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلىَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَين أَن يحمِلْنها وَ أَشْفَقْنَ مِنهَْا وَ حَمَلَهَا الْانسَنُ إِنَّهُ كاَنَ ظَلُومًا جَهُولًا
ما امانت (تعهّد، تكليف، و ولايت الهيّه) را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، آنها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسيدند؛ امّا انسان آن را بر دوش كشيد؛ او بسيار ظالم و جاهل بود، (چون قدر اين مقام عظيم را نشناخت و به خود ستم كرد)!
امانت
آیه شریفه نشان مىدهد كه انسان چگونه داراى موقعيت بسيار ممتازى است كه مىتواند حامل رسالت عظيم الهى باشد، و اگر به ارزشهاى وجودى خود جاهل گردد چگونه بر خويشتن ظلم و ستم كرده و به اسفل السافلين سقوط مىكند! نخست بزرگترين و مهمترين امتياز انسان را بر تمام جهان خلقت بيان فرموده، مىگويد:" ما امانت خود را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم" (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ).
" اما اين موجودات عظيم و بزرگ عالم خلقت از حمل اين امانت ابا كردند و اظهار ناتوانى نمودند، و از اين كار هراس داشتند"! (فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها).
ولى در اين ميان انسان اين اعجوبه عالم آفرينش جلو آمد" و اين امانت را بر دوش كشيد"! (وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ).
ولى افسوس كه" از همان آغاز بر خويشتن ستم كرد، و قدر خود را نشناخت و آنچه شايسته حمل اين امانت بود انجام نداد" (إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا).
امانت الهى همان قابليت تكامل به صورت نامحدود، آميخته با اراده و اختيار، و رسيدن به مقام انسان كامل و بنده خاص خدا و پذيرش ولايت الهيه است. به تعبیر دیگر امانت الهى همان" تعهد و قبول مسئوليت" است.
منظور از عرضه كردن اين امانت به آسمانها و زمين آن است که آسمانها و زمين و كوهها همه با زبان حال فرياد كشيدند كه حمل اين امانت از عهده ما خارج است.
كيفيت حمل اين امانت الهى از ناحيه انسان روشن مىشود، چرا كه انسان آن چنان آفريده شده بود كه مىتوانست تعهد و مسئوليت را بر دوش كشد، و ولايت الهيه را پذيرا گردد، و در جاده عبوديت و كمال به سوى معبود لا يزال سير كند، و اين راه را با پاى خود و با استمداد از پروردگارش بسپرد.
در مورد پذيرش امانت الهى نيز بايد گفت كه اين پذيرش يك پذيرش قرار دادى و تشريفاتى نبوده، بلكه پذيرشى است تكوينى بر حسب عالم استعداد.
منبع: تفسير نمونه، ج17، ص: 456-451
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
مدت زمان: 5 دقیقه
فاطر، آیه15
يَأَيها النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلىَ اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنىِ الْحَمِيد
اى مردم شما (همگى) نيازمند به خدائيد؛ تنها خداوند است كه بىنياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است!
برهان امکان و وجوب
آرى بىنياز حقيقى و قائم بالذات در تمام عالم هستى يكى است، و او خدا است، همه انسانها بلكه همه موجودات سر تا پا نيازند و فقر و وابسته به آن وجود مستقل كه اگر لحظهاى ارتباطشان قطع شود هيچند و پوچ.
همانگونه كه او بى نياز مطلق است انسانها فقر مطلقند، و همانگونه كه او قائم به ذات است مخلوقات همه قائم به او هستند.
بنا بر اين انسانها نيازمند به او هستند و نه غير او، و لذا هرگز نبايد سر تعظيم و تسليم بر آستان غير او بگذارند، و رفع نيازمندى خود را از غير او بطلبند، كه آنها نيز همه مانند خودش نيازمند و محتاجند.
بنا بر اين او هم" غنى" است و هم" حميد" يعنى در عين بىنيازى آن قدر بخشنده و مهربان است كه شايسته هر گونه حمد و سپاسگزارى است، و در عين بخشندگى و بندهنوازى از همگان بىنياز مىباشد.
جمعى از فلاسفه اين آيه را اشاره به برهان معروف" فقر و امكان" يا" امكان و وجوب در مورد اثبات واجب الوجود دانستهاند.
توضيح برهان امكان و وجوب (فقر و غنى)
تمام موجوداتى كه در اين جهان مىبينيم همه روزى معدوم بودهاند سپس لباس وجود بر تن كردهاند، و يا به تعبير دقيقتر روزى هيچ نبودهاند و سپس وجود شدهاند، اين دليل بر آن است كه آنها" معلول" وجود ديگرى هستند و از خود هستى ندارند.
و مىدانيم هر وجود معلولى وابسته و قائم به" علت" خويش و سراپا نياز و احتياج است، و اگر آن علت نيز معلول علت ديگرى باشد او هم به نوبه خود محتاج و نيازمند خواهد بود، و اگر اين امر تا بىنهايت تسلسل پيدا كند مجموعهاى از موجودات نيازمند و فقير خواهيم داشت، مسلم است كه چنين مجموعهاى هرگز وجود نخواهد يافت، چرا كه بىنهايت نياز، نياز است، و بىنهايت فقر، فقر، هرگز از بى نهايت صفر عددى به وجود نمىآيد و از بى نهايت وابسته استقلالى حاصل نمىشود.
از اينجا نتيجه مىگيريم كه سرانجام بايد به وجودى برسيم كه قائم به ذات است و مستقل از تمام جهات، و علت است و معلول نيست، و او واجب الوجود است
منبع: تفسير نمونه، ج18، ص: 220-222
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
مدت زمان: 2 دقیقه
فاطر، آیه18
وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَ إِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلىَ حِمْلِهَا لَا يحمَلْ مِنْهُ شىءٌ وَ لَوْ كاَنَ ذَا قُرْبىَ إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يخشَوْنَ رَبهَُّم بِالْغَيْبِ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ مَن تَزَكىَ فَإِنَّمَا يَتكىَ لِنَفْسِهِ وَ إِلىَ اللَّهِ الْمَصِير
هيچ گنهكارى بار گناه ديگرى را بر دوش نمىكشد؛ و اگر شخص سنگينبارى ديگرى را براى حمل گناه خود بخواند، چيزى از آن را بر دوش نخواهد گرفت، هر چند از نزديكان او باشد! تو فقط كسانى را بيممىدهى كه از پروردگار خود در پنهانى مىترسند و نماز را برپا مىدارند؛ و هر كس پاكى (و تقوا) پيشه كند، نتيجه آن به خودش بازمىگردد؛ و بازگشت (همگان) به سوى خداست!
وزر
" هيچ گنهكارى بار گناه ديگرى را به دوش نمىكشد" (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى).
" وزر" به معنى سنگين است و از" وزر" (بر وزن نظر) گرفته شده كه به معنى پناهگاه كوههاست، و گاه به معنى مسئوليت نيز آمده است.
اين جمله كه يكى از پايههاى اساسى در اعتقادات اسلامى است در حقيقت از يك سو ارتباط به عدل خداوند دارد كه هر كس را در گرو كار خود مىشمرد، به سعىها و تلاشهاى او پاداش مىدهد و به گناهان او كيفر.
و از سوى ديگر به شدت مجازات روز رستاخيز اشاره دارد كه احدى حاضر نمىشود بار گناه ديگرى را بر دوش گيرد هر چند فوق العاده به او علاقه داشته باشد.
توجه به اين معنى تاثير زيادى در خودسازى انسانها دارد كه هر كس مراقب خويش باشد، هرگز به بهانه اينكه اطرافيان او يا جامعه او فاسد است تن به فساد ندهد، و آلودگى محيط را مجوزى بر آلودگى خويش نشمرد چرا كه هر كس بار گناه خود را بر دوش مىكشد.
و از سوى ديگر اين درك و ديد را به انسانها مىدهد كه حساب خداوند با جامعهها حساب مجموع و يكپارچه نيست، بلكه هر كسى مستقلا مورد محاسبه قرار مىگيرد، يعنى اگر هم در رابطه با پاكسازى خويشتن و هم مبارزه با فساد انجام وظيفه كرده باشد هيچ ترس و وحشتى بر او نيست هر چند تمام جهانيان غير از او آلوده كفر و شرك و ظلم و گناه باشد.
در جمله دوم همين مساله را به صورت ديگرى مطرح مىكند، مىگويد:
" اگر فرد" سنگين بارى" ديگرى را دعوت به حمل گناهانش كند پاسخ منفى به دعوت او مىدهد و چيزى از گناه و مسئوليت او را حمل نخواهد كرد، هر چند از نزديكان و بستگان او باشد" (وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى)
بالآخره در سومين جمله پرده از اين حقيقت بر مىدارد كه انذارهاى پيامبر ص تنها در دلهاى آماده اثر مىگذارد مىفرمايد:" تو فقط كسانى را انذار مىكنى كه از پروردگار خود در غيب و پنهانى مىترسند و نماز را بر پا مىدارند"
(إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ).
تا در دلى خوف خدا نباشد، و در نهان و آشكار احساس مراقبت يك نيروى معنوى بر خود نكند، و با انجام نماز كه قلب را زنده مىكند و به ياد خدا مىدارد به اين احساس درونى مدد نرساند، انذارهاى انبياء و اولياء بىاثر خواهد بود.
در جمله چهارم باز به اين حقيقت بر مىگردد كه خدا از همگان بىنياز است و مىافزايد:" هر كس پاكى و تقوى پيشه كند نتيجه اين پاكى به خود او باز مىگردد" (وَ مَنْ تَزَكَّى فَإِنَّما يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ).
و سرانجام در پنجمين و آخرين جمله هشدار مىدهد كه اگر نيكان و بدان به نتائج اعمال خود در اين جهان نرسند مهم نيست چرا كه" بازگشت همگى به سوى خدا است" و سرانجام حساب همه را خواهد رسيد! (وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ).
منبع: تفسير نمونه، ج18، ص: 224-228
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
مدت زمان: 7 دقیقه
فاطر، آیه28
وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَاب وَ الْأَنْعَامِ مختَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَالِكَ إِنَّمَا يخشىَ اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَؤُاْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُور
و از انسانها و جنبندگان و چهارپايان انواعى با رنگهاى مختلف، (آرى) حقيقت چنين است: از ميان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او مىترسند؛ خداوند عزيز و غفور است!
خشیت از خدا
آيه، مساله تنوع الوان را در انسانها و جانداران ديگر مطرح كرده مىگويد" از انسانها و جنبندگان و چهار پايان نيز افرادى آفريده شده كه رنگهاى متفاوتى دارند" (وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ)
پس از بيان اين نشانههاى توحيدى در پايان به صورت يك جمع بندى مىگويد:" آرى مطلب چنين است" (كذلك)
و از آنجا كه بهرهگيرى از اين آيات بزرگ آفرينش بيش از همه براى بندگان خردمند و دانشمند است در دنباله آيه مىفرمايد:" تنها بندگان عالم و دانشمندند كه از خدا مىترسند" (إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ).
آرى از ميان تمام بندگان، دانشمندانند كه به مقام عالى خشيت يعنى" ترس از مسئوليت توأم با درك عظمت مقام پروردگار" نائل مىگردند، اين حالت" خشيت" مولود سير در آيات آفاقى و انفسى و آگاهى از علم و قدرت پروردگار، و هدف آفرينش است.
ترس از خدا به معنى ترس از مسئوليتهايى است كه انسان در برابر او دارد، ترس از اينكه در اداى رسالت و وظيفه خويش كوتاهى كند، و از اين گذشته اصولا درك عظمت آن هم عظمتى كه نامحدود و بى پايان است براى موجود محدودى همچون انسان خوف آفرين است
از اين جمله ضمنا اين نتيجه به خوبى گرفته مىشود كه عالمان واقعى آنها هستند كه در برابر وظائف خود احساس مسئوليت شديد دارند و به تعبير ديگر اهل علمند نه سخن چرا كه علم بىعمل دليل بر عدم خشيت است، و صاحبان آن در آيه فوق در زمره علماء محسوب نيستند.
و در پايان آيه به عنوان يك دليل كوتاه بر آنچه گذشت مىفرمايد" خداوند عزيز و غفور است" (إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ).
" عزت" و قدرت بىپايانش سرچشمه خوف و خشيت انديشمندان است، و" غفوريتش" كه نشانه رحمت بىانتهاى او است سبب رجاء و اميد آنان است.
منبع: تفسير نمونه، ج18، ص: 245-249
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
مدت زمان: 11 دقیقه
سبأ، آیه ۳
وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلىَ وَ رَبى لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فىِ السَّمَاوَاتِ وَ لَا فىِ الْأَرْضِ وَ لَا أَصْغَرُ مِن ذَالِكَ وَ لَا أَكْبر إِلَّا فىِ كِتَابٍ مُّبِين
كافران گفتند: «قيامت هرگز به سراغ ما نخواهد آمد!» بگو: «آرى به پروردگارم سوگند كه به سراغ شما خواهد آمد، خداوندى كه از غيب آگاه است و به اندازه سنگينى ذرّهاى در آسمانها و زمين از علم او دور نخواهد ماند، و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر، مگر اينكه در كتابى آشكار ثبت است!»
علم خدا برای برپایی قیامت
آيات گذشته در عين اينكه از توحيد و صفات خدا سخن مىگفت زمينه ساز مساله معاد بود، زيرا چنان كه خواهيم ديد مشكلات بحث معاد جز از طريق علم بى پايان حق حل نمىشود.
لذا در آيات مورد بحث نخست مىگويد:" كافران گفتند اين دروغ است كه قيامتى در پيش داريم هرگز قيامت به سراغ ما نمىآيد" (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ).
اما از آنجا كه دلائل قيامت روشن است قرآن با يك جمله قاطع و به صورت بيان نتيجه به پيامبر ص مىگويد: آرى، به پروردگارم سوگند كه قيامت به سراغ همه شما خواهد آمد" (قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ).
تكيه روى كلمه" رب" بخاطر اين است كه قيامت از شؤون ربوبيت است.
" كافران چنين پنداشتند كه هرگز برانگيخته نمىشوند، بگو: آرى به پروردگارم سوگند همگى در قيامت مبعوث مىشويد، سپس همه شما از اعمالتان و نتائج آن آگاه خواهيد شد"! و از آنجا كه يكى از اشكالات مخالفان معاد اين بوده كه به هنگام خاك شدن بدن انسان، و پراكنده شدن اجزاى آن در اطراف زمين، چه كسى مىتواند آنها را بشناسد و جمع كند و به زندگى نوين باز گرداند؟ از سوى ديگر چه كسى مىتواند حساب اين همه اعمال بندگان را در نهان و آشكار و درون و برون نگاه دارد و به موقع به اين حسابها برسد؟ لذا در دنباله آيه اضافه مىكند او از تمام امور پنهانى با خبر است و به اندازه سنگينى ذرهاى در تمام آسمانها و نه در زمين از حوزه علم بى پايان او بيرون نخواهد بود" (عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْض
" و نه كوچكتر از ذره، و نه بزرگتر از آن، مگر اينكه همه اينها در كتاب مبين ثبت و ضبط است" (وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ).
به اين ترتيب نه پراكندهگى ذرات بدن انسانها در زمين، و نه آميختن آن با موجودات ديگر، و نه حتى ورود اين اجزاء در بدن ساير انسانها از طريق مواد غذايى هيچيك مشكلى براى اعاده آنها ايجاد نمىكند.
اعمال آنها نيز در اين جهان باقى مىماند، هر چند تغيير شكل مىدهد، و او از تمام آنها به خوبى آگاه است.
منبع: تفسير نمونه، ج18، ص: 15-16
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
مدت زمان: 3 دقیقه
سبا،، آیه23
وَ لَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتىَّ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُواْ مَا ذَا قَالَ رَبُّكُمْ قَالُواْ الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلى الْكَبِير
هيچ شفاعتى نزد او، جز براى كسانى كه اذن داده، سودى ندارد! (در آن روز همه در اضطرابند) تا زمانى كه اضطراب از دلهاى آنان زايل گردد (و فرمان از ناحيه او صادر شود؛ در اين هنگام مجرمان به شفيعان) مىگويند: «پروردگارتان چه دستورى داده؟» مىگويند: «حقّ را (بيان كرد و اجازه شفاعت درباره مستحقّان داد)؛ و اوست بلندمقام و بزرگ مرتبه!»
شفاعت به اذن الهی
اگر شفيعانى در درگاه خدا وجود دارند آن هم به اذن و فرمان او است، زيرا:" هيچ شفاعتى نزد او جز براى كسانى كه اذن داده فايده ندارد" (وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ).
بنا بر اين بهانه بت پرستان براى پرستش بتها كه مىگفتند هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ:" اينها شفيعان ما نزد خدايند"! (يونس- 18) به اين وسيله قطع مىشود، چرا كه خدا هرگز اجازه شفاعتى به آنها نداده است.
آيا منظور از" شفاعت" در اينجا شفاعت در دنياست يا آخرت؟ هر دو محتمل است، ولى جملههاى بعد نشان مىدهد كه نظر به شفاعت آخرت مىباشد.
لذا بعد از اين جمله چنين مىگويند: در آن روز اضطراب و وحشتى بر دلها چيره مىشود (هم شفاعت كنندگان و هم شفاعت شوندگان غرق در اضطراب مىشوند، و در انتظار اين هستند كه ببينند خداوند به چه كسانى اجازه شفاعت مىدهد؟ و در باره چه كسانى؟ و اين حالت اضطراب و نگرانى هم چنان ادامه مىيابد)" تا زمانى كه فزع و اضطراب از دلهاى آنها زايل گردد، و فرمان از ناحيه خدا صادر شود" (حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ)
به هر حال آن روز غوغايى برپاست، چشم شفاعت شوندگان به شافعان دوخته شده، و با زبان حال، يا به زبان قال، ملتمسانه از آنها تقاضاى شفاعت مىكنند.
به هر حال آن روز غوغايى برپاست، چشم شفاعت شوندگان به شافعان دوخته شده، و با زبان حال، يا به زبان قال، ملتمسانه از آنها تقاضاى شفاعت مىكنند.
اما شفاعت كنندگان نيز چشم به فرمان خدا دوختهاند، تا چگونه، و در باره چه كسى اجازه شفاعت دهد؟ اين وحشت و اضطراب عمومى و همگانى ادامه مىيابد، تا فرمان شفاعت در باره كسانى كه لايق آن هستند از طرف خداوند حكيم صادر شود.
اينجاست كه هر دو گروه رو به يكديگر مىكنند و از هم" مىپرسند (يا مجرمان از شافعان مىپرسند) پروردگار شما چه دستورى داد"؟ (قالُوا ما ذا قالَ رَبُّكُمْ).
" در پاسخ مىگويند: خداوند حق را بيان كرد" (قالُوا الْحَقَ).
و حق چيزى جز اجازه شفاعت در باره آنها كه رابطه خود را به كلى از درگاه خدا قطع نكردهاند مىباشد، نه آلودگانى كه تمام حلقههاى ارتباطى را در هم شكستند، و به كلى از خدا و پيامبر ص و دوستان او بيگانه شدند.
و در پايان آيه اضافه مىكند:" او است خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه" (وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ).
منبع: تفسير نمونه، ج18، ص: 79-81
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
مدت زمان: 4 دقیقه
سبا، آیه28
وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَ نَذِيرًا وَ لَكِنَّ أَكْثر النَّاسِ لَا يَعْلَمُون
و ما تو را جز براى همه مردم نفرستاديم تا (آنها را به پاداشهاى الهى) بشارت دهى و (از عذاب او) بترسانى؛ ولى بيشتر مردم نمىدانند!
شمول نبوت
به وسعت دعوت پيامبر ص و عموميت نبوت او به همه انسانها اشاره كرده مىگويد:" ما تو را نفرستاديم مگر براى همه مردم جهان در حالى كه همگان را به پاداشهاى بزرگ الهى بشارت مىدهى، و از عذاب الهى انذار مىكنى، ولى اكثر مردم از اين معنى بيخبرند" (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ).
منبع: تفسير نمونه، ج18، ص: 92
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
مدت زمان: 2 دقیقه
یس، آیه12
إِنَّا نحنُ نُحْىِ الْمَوْتىَ وَ نَكْتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَ ءَاثَرَهُمْ وَ كلُ شىَءٍ أَحْصَيْنَاهُ فىِ إِمَامٍ مُّبِين
به يقين ما مردگان را زنده مىكنيم و آنچه را از پيش فرستادهاند و تمام آثار آنها را مى نويسيم؛ و همه چيز را در كتاب آشكار كنندهاى برشمردهايم!
لوح محفوظ
به تناسب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون اجر و پاداش پر ارزش مؤمنان و پذيرندگان انذارهاى انبياء آمده بود در آيه بعد به مساله" معاد و رستاخيز و ثبت و ضبط اعمال براى حساب و جزا" اشاره كرده، مىفرمايد:" ما مردگان را زنده مىكنيم" (إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى).
نه تنها مردگان را زنده مىكنيم بلكه" تمام آنچه را از پيش فرستادهاند و تمام آثار آنها را مىنويسيم" (وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ).
بنا بر اين چيزى فروگذار نخواهد شد مگر اينكه در نامه اعمال براى روز حساب محفوظ خواهد بود.
جمله" ما قدموا" (آنچه را از پيش فرستادند) اشاره به اعمالى است كه انجام دادهاند و اثرى از آن باقى نمانده، اما تعبير به" و آثارهم" اشاره به اعمالى است كه از انسان باقى مىماند و آثارش در محيط منعكس مىشود.
و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مىافزايد" ما همه چيز را در كتاب آشكار احصا كردهايم" (وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ).
غالب مفسران" امام مبين" را در اينجا به عنوان" لوح محفوظ" همان كتابى كه همه اعمال و همه موجودات و حوادث اين جهان در آن ثبت و محفوظ است تفسير كردهاند.
1- انواع كتابهاى ثبت اعمال
از آيات قرآن مجيد چنين استفاده مىشود كه اعمال انسان در چند كتاب ثبت و ضبط مىگردد، تا به هنگام حساب هيچگونه عذر و بهانهاى براى كسى باقى نماند.
نخست" نامه اعمال شخصى" است كه ثبت كننده تمام كارهاى يك فرد در سراسر عمر او است، قرآن مىگويد: روز قيامت به هر كس گفته مىشود: اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً:" خودت نامه اعمالت را بخوان، كافى است كه خود حسابگر خويش باشى" (اسراء- 14).
اينجاست كه فرياد مجرمان بلند مىشود و مىگويند: واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ گناه كوچك و بزرگى نيست مگر اينكه آن را ثبت و احصا كرده است؟!" يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها (كهف- 49).
اين همان كتابى است كه" نيكوكاران آن را در دست راست دارند و بدكاران در دست چپ" (حاقه- 19 و 25).
دوم كتابى است كه" نامه اعمال امتها" است، و بيانگر خطوط اجتماعى زندگى آنها مىباشد چنان كه قرآن مىگويد: كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا:" روز قيامت هر امتى به نامه اعمالش فرا خوانده مىشود" (جاثيه- 28).
و سومين كتاب همان كتاب" نامه جامع و عمومى لوح محفوظ" است كه نه تنها اعمال همه انسانها از اولين و آخرين، بلكه همه حوادث جهان در آن يك جا ثبت است، و گواه ديگرى در آن صحنه بزرگ بر اعمال آدمى است، و در حقيقت امام و رهبر براى فرشتگان حساب، و ملائكه پاداش و عقاب است.
منبع: تفسير نمونه، ج18، ص: 331-334
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
مدت زمان: 7 دقیقه