پیرمرد شامی و روشنگری امام سجاد علیه السلام
کاروان اسیران کربلا را پس از انتقال به کوفه، اندکی نگاه داشتند و پس از ارسال نامه ابن زیاد به یزید ملعون، در جواب نوشت که اسیران و سرها را روانه شام کند.
کاروان اسرای آل الله را از مسیر کوفه تا شام از مسیرها و شهرهای مختلف گذراندند تا به شام رسیدند.
حکایت آنچه در راه شام و در شام به اهل بیت رسول خدا ص رسید از اموری است که قلم، تاب تحریر و زبان، قوت تقریر آن را ندارد؛ همین بس که طریقه ورود اهل بیت پیامبر ص را امام باقر علیه از زبان مبارک پدرشان، امام سجاد ع، این گونه نقل می کنند که:
مرا بر شتر سوار کرده بودند، زنان ما را بر استرهای برهنه نشانیده بودند و در عقب، سرها بودند و سرپدربزگوار مرا بر نیزه زده بودند و در برابر ما می بردند و اطراف ما را نیزه داران احاطه کرده بودند.
« إن دمعت من احدنا عین، قرع رأسه بالرُّوح»؛ اگر یکی از ما گریه می کرد و اشک از چشمش می ریخت، نیزه به سر او می کوبیدند، با این حال ما را داخل شام نمودند، چون داخل آن شهر شدیم ملعونی فریاد زد:«[ یا اهل الشلام!] هرلاء سبایا أهل البیت الملعون"؛ [ ای اهل شام!] اینها اسیران اهل بیت ملعون می باشند.( العیاذبالله)( بحارالانوار، 45/154، ح 2)
سید بن طاووس نقل می کند: چون نزدیک دمشق رسیدند، امّ کلثوم سلام الله علیها، به نزد شمر ملعون آمد و گفت:
« چون ما را داخل این شهر می کنید، از راهی وارد کنید که بی شرمان شام، ما را کمتر ببینند و نظاره کمتر باشد، و بگو تا سرها را از میان محامل بیرون برند، تا مردم به نظاره سرها مشغول شوند[ و نگاهشان از ما برگردد].
آن شقی، بجهت عداوت و کینه ای که داشت، دستور داد، سرها را میان محمل های زنان بردند و از میان نظاره گران بگذرانند و آنها را به این حال بردند، تا به دروازه دمشق و بر درِمسجد جامع- که اسیران را نگاه می داشتند- نگاه داشتند.( اللهوف، ص 2100- بحارالانوار، 45/ 127.)
پیرمرد شامی و روشنگری امام سجاد علیه السلام
گفتگوی امام سجاد علیه با پیرمد شامی برگی دیگر از روشنگری و انجام رسالت آل الله را رقم می زند.
شیخ صدوق در کتاب« امالی»، یادکردِ آوردن اسیران را از دربان ابن زیاد، این گونه نقل ی کند:
«آنان( اسرای آل الله) را در پلکان مسجد که جاي اسيران بود باز داشتند. علي بن حسين که در آن روز جواني نورس بود در ميان آنها بود.
پيرمردي از اهالي شام پيش آمد و به آنان گفت: خدا را سپاس که شما را کشت و نابود ساخت، و سرشاخ فتنه را شکاند، و از دشنام دادن به آنها دريغ نکرد.
وقتي، سخنش تمام شد، علي بن حسين عليهالسلام به وي گفت: آيا کتاب خداي عزوجل را خواندهاي؟
گفت: آري.
حضرت پرسيد: آيا اين آيه را خوانده اي: « قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبى »؛ « بگو، من از شما هرگز براي رسالتم مزدي نميخواهم، مگر مهرورزي بر خويشانم»
پيرمرد گفت: آري.
حضرت فرمود: ما همان (خويشان رسولخدا) ايم. سپس فرمود: آيا در قرآن خوانده اي که: « وَ آتِ ذَا اَلْقُرْبى حَقَّهُ »؛ «حق خويشان را بده»؟
گفت: آري.
حضرت فرمود: ما آن (خويشان) هستيم. پرسيدند: آيا اين آيه را خوانده اي:« وَ اِعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي اَلْقُرْبى »؛ «خدا فقط ميخواهد که نقص و ناپاکي را از شما، اهل بيت، دور سازد و شما را با پاکيزگي ويژهاي پاک گرداند»؟
گفت: آري.
حضرت فرمود: ما همانانيم.
پيرمرد شامي دستش را به سوي آسمان بلند کرد و سپس گفت: بار پرودگارا من به سوي تو باز ميگردم و سه بار اين سخن را تکرار کرد و افزود: بار پرودگارا من به سوي تو از دشمن آل محمد صلي الله عليه و آله و کشندگان اهل بيت محمد صلي الله عليه و آله بيزاري مي جويم. من قرآن را خوانده بودم اما تا امروز، اين معنا را درک نکرده بودم.
منابع: الامالی، شیخ صدوق، ص 230، ح 242- روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص 210.
متن عربی گفتگوی امام سجاد علیه السلام با پیرمرد شامی
وَ عَنْ دَيْلَمِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: كُنْتُ بِالشَّامِ حَتَّى أُتِيَ بِسَبَايَا آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِم فَأُقِيمُوا عَلَى بَابِ اَلْمَسْجِدِ حَيْثُ تُقَامُ اَلسَّبَايَا وَ فِيهِمْ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ فَأَتَاهُمْ شَيْخٌ مِنْ أَشْيَاخِ أَهْلِ اَلشَّامِ فَقَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي قَتَلَكُمْ وَ أَهْلَكَكُمْ وَ قَطَعَ قُرُونَ اَلْفِتْنَةِ فَلَمْ يَأْلُ عَنْ سَبِّهِمْ وَ شَتْمِهِمْ- فَلَمَّا اِنْقَضَى كَلاَمُهُ قَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ إِنِّي قَدْ أَنْصَتُّ لَكَ حَتَّى فَرَغْتَ مِنْ مَنْطِقِكَ وَ أَظْهَرْتَ مَا فِي نَفْسِكَ مِنَ اَلْعَدَاوَةِ وَ اَلْبَغْضَاءِ فَأَنْصِتْ لِي كَمَا أَنْصَتُّ لَكَ فَقَالَ لَهُ هَاتِ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَ مَا قَرَأْتَ كِتَابَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ قَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَ مَا قَرَأْتَ فِي اَلْآيَةِ- قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبى ؟ قَالَ بَلَى- فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ نَحْنُ أُولَئِكَ فَهَلْ تَجِدُ لَنَا فِي سُورَةِ بَنِي إِسْرَائِيلَ حَقّاً خَاصَّةً دُونَ اَلْمُسْلِمِينَ ؟ فَقَالَ لاَ فَقَالَ أَ مَا قَرَأْتَ هَذِهِ اَلْآيَةَ وَ آتِ ذَا اَلْقُرْبى حَقَّهُ ؟ قَالَ نَعَمْ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَنَحْنُ أُولَئِكَ اَلَّذِينَ أَمَرَ اَللَّهُ نَبِيَّهُ أَنْ يُؤْتِيَهُمْ حَقَّهُمْ - فَقَالَ اَلشَّامِيُّ إِنَّكُمْ لَأَنْتُمْ هُمْ؟ فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ نَعَمْ فَهَلْ قَرَأْتَ هَذِهِ اَلْآيَةَ وَ اِعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي اَلْقُرْبى ؟ فَقَالَ لَهُ اَلشَّامِيُّ بَلَى فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَنَحْنُ ذُو اَلْقُرْبَى فَهَلْ تَجِدُ لَنَا فِي سُورَةِ اَلْأَحْزَابِ حَقّاً خَاصَّةً دُونَ اَلْمُسْلِمِينَ ؟ فَقَالَ لاَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ أَ مَا قَرَأْتَ هَذِهِ اَلْآيَةَ- إِنَّما يُرِيدُ اَللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً ؟ قَالَ فَرَفَعَ اَلشَّامِيُّ يَدَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ اَللَّهُمَّ إِنِّي أَتُوبُ إِلَيْكَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ اَللَّهُمَّ إِنِّي أَتُوبُ إِلَيْكَ مِنْ عَدَاوَةِ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّنْ قَتَلَ أَهْلَ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ لَقَدْ قَرَأْتُ اَلْقُرْآنَ مُنْذُ دَهْرٍ فَمَا شَعُرْتُ بِهَا قَبْلَ اَلْيَوْمِ .