متن کامل پیام امام خمینی ره به گورباچف و پاسخ وی به امام خمینی ره

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم

(1) جناب آقاي گورباچف! صدر هيأت رئيسه اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي

 با اميد خوشبختي و سعادت براي شما و ملت شوروي، از آنجا كه پس از روي كار آمدن شما چنين احساس مي‌شود كه جنابعالي در تحليل حوادث سياسي جهان، خصوصاً در رابطه با مسائل شوروي، در دور جديدي از بازنگري و تحول و برخورد قرار گرفته‌ايد، و جسارت و گستاخي شما در برخورد با واقعيات جهان چه‌ بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلي حاكم بر جهان گردد، لازم ديدم نكاتي را يادآور شوم.

هر چند ممكن است حيطه تفكر و تصميمات جديد شما تنها روشي براي حل معضلات حزبي و در كنار آن حل پاره‌اي از مشكلات مردمتان باشد، ولي به همين اندازه هم شهامت تجديدنظر در مورد مكتبي كه ساليان سال فرزندان انقلابي جهان را در حصارهاي آهنين زنداني نموده بود قابل ستايش است. و اگر به فراتر از اين مقدار فكر مي‌كنيد،

اولين مسأله‌اي كه مطمئناً باعث موفقيت شما خواهد شد اين است كه در سياست اسلاف خود داير بر «خدازدايي» و «دين‌زدايي» از جامعه، كه تحقيقاً بزرگترين و بالاترين ضربه را بر پيكر مردم كشور شوروي وارد كرده است، تجديدنظر نماييد؛ و بدانيد كه برخورد واقعي با قضاياي جهان جز از اين طريق ميسر نيست. البته ممكن است از شيوه‌هاي ناصحيح و عملكرد غلط قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينه اقتصاد، باغ سبز دنياي غرب رخ بنمايد، ولي حقيقت جاي ديگري است. شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گره‌هاي كور اقتصادي سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايه‌داري غرب حل كنيد، نه تنها دردي از جامعه خويش را دوا نكرده‌ايد، كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند؛ چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روشهاي اقتصادي و اجتماعي به بن‌بست رسيده است، دنياي غرب هم در همين مسائل، البته به شكل ديگر، و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است. جناب آقاي گورباچف، بايد به حقيقت رو آورد. مشكل اصلي كشور شما مسئله مالكيت و اقتصاد و آزادي نيست.

مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست. همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن‌بست كشيده و يا خواهند كشيد. مشكل اصلي شما مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است. جناب آقاي گورباچف، براي همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزه‌هاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد؛ چرا كه ماركسيسم جوابگوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست؛ چرا كه مكتبي است مادي، و با ماديت نمي‌توان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت، كه اساسي‌ترين درد جامعه بشري در غرب و شرق است، به در آورد. حضرت آقاي گورباچف، ممكن است شما اثباتاً در بعضي جهات به ماركسيسم پشت نكرده‌ باشيد و از اين پس هم در مصاحبه‌ها اعتقاد كامل خودتان را به آن ابراز كنيد؛ ولي خود مي‌دانيد كه ثبوتاً اين‌گونه نيست.

رهبر چين اولين ضربه را به كمونيسم زد؛ و شما دومين و علي‌الظاهر آخرين ضربه را بر پيكر آن نواختيد.

امروز ديگر چيزي به نام كمونيسم در جهان نداريم.

ولي از شما جداً مي‌خواهم كه در شكستن ديوارهاي خيالات ماركسيسم، گرفتار زندان غرب و شيطان بزرگ نشويد. اميدوارم افتخار واقعي اين مطلب را پيدا كنيد كه آخرين لايه‌هاي پوسيده هفتاد سال كژي جهان كمونيسم را از چهره تاريخ و كشور خود بزداييد. امروز ديگر دولتهاي همسو با شما كه دلشان براي وطن و مردمشان مي‌تپد هرگز حاضر نخواهند شد بيش از اين منابع زيرزميني و رو زميني كشورشان را براي اثبات موفقيت كمونيسم، كه صداي شكستن استخوان‌هايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است، مصرف كنند.

آقاي گورباچف وقتي از گلدسته‌هاي مساجد بعضي از جمهوري‌هاي شما پس از هفتاد سال بانگ «الله‌اكبر» و شهادت به رسالت حضرت ختمي‌ مرتبت ـ صلي‌الله عليه و آله و سلم ـ به گوش رسيد، تمامي طرفداران اسلام ناب محمدي (ص) را از شوق به گريه انداخت. لذا لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهان‌بيني مادي و الهي بينديشيد.

ماديون معيار شناخت در جهان‌بيني خويش را «حس» دانسته و چيزي را كه ماده ندارد موجود نمي‌دانند. قهراً جهان غيب، مانند وجود خداوند تعالي و وحي و نبوت و قيامت، را يكسره افسانه مي‌دانند. در حالي كه معيار شناخت در جهان‌بيني الهي اعم از «حس و عقل» مي‌باشد، و چيزي كه معقول باشد داخل در قلمرو علم مي‌باشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستي اعم از غيب و شهادت است، و چيزي كه ماده ندارد، مي‌تواند موجود باشد. و همان‌طور كه موجود مادي به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسي نيز به شناخت عقلي متكي است. قرآن مجيد اساس تفكر مادي را نقد مي‌كند، و به آنان كه بر اين پندارند كه خدا نيست و گرنه ديده مي‌شد. لن‌ نومن‌لك حتي نري‌الله جهره(2) مي‌فرمايد: لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف‌الخبير.(3) از قرآن عزيز و كريم و استدلالات آن در موارد وحي و نبوت و قيامت بگذريم، كه از نظر شما اول بحث است، اصولاً ميل نداشتم شما را در پيچ و تاب مسائل فلاسفه، بخصوص فلاسفة اسلامي، بيندازم.

فقط به يكي ـ دو مثال ساده و فطري و وجداني كه سياسيون هم مي‌توانند از آن بهره‌اي ببرند بسنده مي‌كنم. اين از بديهيات است كه ماده و جسم هر چه باشد از خود بيخبر است. يك مجسمه سنگي يا مجسمه مادي انسان هر طرف آن از طرف ديگرش محجوب است. در صورتي كه به عيان مي‌بينيم كه انسان و حيوان از همه اطراف خود آگاه است. مي‌داند كجاست؛ در محيطش چه مي‌گذرد؛ در جهان چه غوغايي است. پس، در حيوان و انسان چيز ديگري است كه فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمي‌ميرد و باقي است. انسان در فطرت خود هر كمالي را به طور مطلق مي‌خواهد. و شما خوب مي‌دانيد كه انسان مي‌خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتي كه ناقص است دل نبسته است.

اگر عالم را در اختيار داشته باشد و گفته شود جهان ديگري هم هست، فطرتاً مايل است آن جهان را هم در اختيار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم ديگري هم هست، فطرتاً مايل است آن علوم را هم بياموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق بايد باشد تا آدمي دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهيم، گرچه خود ندانيم. انسان مي‌خواهد به «حق مطلق» برسد تا فاني در خدا شود. اصولاً اشتياق به زندگي ابدي در نهاد هر انساني نشانه وجود جهان جاويد و مصون از مرگ است. اگر جنابعالي ميل داشته باشيد در اين زمينه‌ها تحقيق كنيد، مي‌توانيد دستور دهيد كه صاحبان اين‌گونه علوم علاوه بر كتب فلاسفه غرب در اين زمينه، به نوشته‌هاي فارابي(4) و بوعلي‌سينا(5) ـ رحمت‌الله عليهما ـ در حكمت مشاء مراجعه كنند، تا روشن شود كه قانون عليت و معلوليت كه هرگونه شناختي بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراك معاني كلي و نيز قوانين كلي كه هرگونه استدلال بر آن تكيه دارد، معقول است نه محسوس، و نيز به كتابهاي سهروردي(6) ـ رحمت‌الله عليه ـ در حكمت اشراق مراجعه نموده، و براي جنابعالي شرح كنند كه جسم و هر موجود مادي ديگر به نور صرف كه منزه از حس مي‌باشد نيازمند است؛ و ادراك شهودي ذات انسان از حقيقت خويش مبرا از پديده حسي است.

از اساتيد بزرگ بخواهيد تا به حكمت متعاليه صدرالمتألهين(7) ـ رضوان‌الله تعالي عليه و حشره‌الله مع‌النبيين و‌الصالحين ـ مراجعه نمايند، تا معلوم گردد كه: حقيقت علم همانا وجودي است مجرد از ماده؛ و هرگونه انديشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم نخواهد شد. ديگر شما را خسته نمي‌كنم و از كتب عرفا و بخصوص محي‌الدين ابن‌عربي‌(8) نام نمي‌برم؛ كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد، تني چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اين‌گونه مسائل قوياً دست دارند، راهي قم گردانيد، تا پس از چند سالي با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر از موي منازل معرفت آگاه گردند، كه بدون اين سفر آگاهي از آن امكان ندارد. جناب آقاي گورباچف، اكنون بعد از ذكر اين مسائل و مقدمات، از شما مي‌خواهم درباره اسلام به صورت جدي تحقيق و تفحص كنيد. و اين نه به خاطر نياز اسلام و مسلمين به شما، كه به جهت ارزشهاي والا و جهان شمول اسلام است كه مي‌تواند وسيله راحتي و نجات همه ملتها باشد و گره مشكلات اساسي بشريت را باز نمايد.

نگرش جدي به اسلام ممكن است شما را براي هميشه از مسئله افغانستان و مسائلي از اين قبيل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان كشور خود دانسته و هميشه خود را در سرنوشت آنان شريك مي‌دانيم. با آزادي نسبي مراسم مذهبي در بعضي از جمهوريهاي شوروي، نشان داديد كه ديگر اين‌گونه فكر نمي‌كنيد كه مذهب مخدر جامعه است.(9) راستي مذهبي كه ايران را در مقابل ابرقدرتها چون كوه استوار كرده است مخدر جامعه است؟ آيا مذهبي كه طالب اجراي عدالت در جهان و خواهان آزادي انسان از قيود مادي و معنوي است مخدر جامعه است؟ آري، مذهبي كه وسيله شود تا سرمايه‌هاي مادي و معنوي كشورهاي اسلامي و غيراسلامي، در اختيار ابرقدرتها و قدرتها قرار گيرد و بر سر مردم فرياد كشد كه دين از سياست جدا است مخدر جامعه است. ولي اين ديگر مذهب واقعي نيست؛ بلكه مذهبي است كه مردم ما آن را «مذهب امريكايي» مي‌نامند.

در خاتمه صريحاً اعلام مي‌كنم كه جمهوري اسلامي ايران به عنوان بزرگترين و قدرتمندترين پايگاه جهان اسلام به راحتي مي‌‌تواند خلأ اعتقادي نظام شما را پر نمايد. و در هر صورت، كشور ما همچون گذشته به حسن‌ همجواري روابط متقابل معتقد است و آن را محترم مي‌شمارد.

والسلام‌ علي‌من‌اتبع الهدي. روح‌الله الموسوي‌الخميني

پاسخ گورباچف به پیام امام خمینی ره

(10) گورباچف نيز هشت هفته بعد پاسخ رسمي خود را توسط «ادوارد شوارد نادزه» وزير خارجه وقت شوروي، در تهران تسليم امام‌خميني كرد. گورباچف در اين پاسخ، براي نامه امام ارج فراوان قائل شده بود ولي از متن جوابيه وي پيدا بود كه ابعاد معنوي پيام امام را درك نكرده است. زيرا صرفاً تلاش كرده بود تا از يكسو اقدامات خود در جهت ترويج آزاديهاي سياسي در شوروي را تشريح كند و از سوي ديگر دستاوردهاي اقتصادي كمونيسم را از 1917 به بعد توصيف نمايد. «ادوارد شوارد نادزه» وزير خارجه وقت شوروي روز هفتم اسفند 1367 پاسخ گورباچف را در حسينيه جماران به اطلاع امام‌خميني رساند. در اين ديدار كه آقايان علي‌اكبر ولايتي وزير امورخارجه، محمدجواد لاريجاني، و عليرضا نوبري حيراني سفير وقت ايران در مسكو حضور داشتند، وزير خارجه شوروي ابتدا پيام كتبي ميخائيل گورباچف را به امام‌خميني تسليم كرد و سپس اظهار داشت:(11) از حضرت امام بسيار متشكرم از اين فرصتي كه براي ملاقات با شما به دست آوردم. مأموريت دارم پيام جوابية ميخائيل سرگئي گورباچف را تسليم حضرت امام كنم. سعي خواهم كرد به طور خيلي مختصر محتواي اين پيام را براي شما عنوان نمايم. ابتدا مي‌خواستم عرض كنم كه خود واقعيات تبادل پيام‌‌ها بين رهبران كشور ما يك پديده منحصر به فرد در روابط فيمابين است. اعتقاد ما بر اين است كه شرايطي پيش آمده است تا روابط فيمابين دو كشور ما وارد يك مرحله كيفي جديدي شود براي همكاريها در تمامي زمينه‌ها. آقاي گورباچف در پيام خود اشاره مي‌كنند كه پيام جنابعالي خطاب به دبيركل كميته مركزي حزب كمونيست اتحاد شوروي از مفاهيم فراوان سرشار است. تمامي اعضاي هيأت رهبري شوروي متن پيام جنابعالي را مطالعه كردند. شكي نيست كه ما در موارد عمده‌اي اتفاق نظرداريم اما مواردي هست كه ما اختلاف نظر داريم، اما اين مهم نيست. پيام شما ملاحظات عميق راجع به سرنوشت بشريت دارد. آقاي گورباچف عقيده دارند كه ما در مهمترين مورد اتفاق نظر داريم يعني انسانها بايد ياور يكديگر باشند تا بشريت فناپذيري به خود بگيرد. چنانچه انسان‌ها متحد نشوند خطر فاجعه براي بشريت وجود دارد، چون امكانات بالقوه براي به وجود آوردن چنين فاجعه توسط خود انسانها ايجاد شده است. آقاي گورباچف معتقد است كه مبارزه در راه نيل به يك دنياي عاري از سلاح هسته‌اي و آزاد از زور وظيفه تمامي ملتهاست. و اما راجع به سياست خارجي اتحاد شوروي، هدف ما تعميم رجحان ارزشهاي مشترك براي تمامي ملتها و برتري اين ارزشها بر تمامي منافع ديگر چه طبقه‌اي و چه ملي است. آقاي گورباچف به شما مي‌نويسد كه حرفهاي امام راجع به حسن نيت رهبري ايران جهت داشتن روابط حسنه و حسن همجواري با اتحاد شوروي با واكنش خوب از طرف رهبران شوروي مواجه شده است. ما داراي يك مرز بسيار طولاني هستيم همچنين داراي سنن ديرينة مناسبات و روابط فرهنگي بين دو ملت هستيم. ما اساس خوبي داريم براي استمرار مناسبات بر پايه جديد. يعني بر پايه اصول احترام متقابل، تساوي حقوق و عدم مداخله در امور داخلي يكديگر. آقاي گورباچف مي‌نويسد كه در سياست بين‌المللي، ما پيرو يك اصل اساسي هستيم يعني اصل احترام به آزادي انتخاب براي هر انسان و هر ملت. نتيجتاً كشور ما و تمامي ملت ما از انقلاب بزرگ شما حسن‌ استقبال كرده است. استبداد شاهنشاهي در ايران مردم خود را استثمار كرده و از روش هاي واقعاً بربريت استفاده مي‌كرده و شرافت و آبروي ملت خود را پايمال كرده براي جلب رضايت نيروهاي خارجي. انقلاب شما انتخاب ملت شما بوده است و ما از اين هميشه پشتيباني كرده و مي‌كنيم. ْآقاي گورباچف در پيام خود مي‌نويسند كه ملت ما نيز انتخاب خود را به عمل آورده و اين در سال 1917 بود. در رهگذر ما، هم مشكلات بزرگي بود و هم موفقيت‌هاي چشمگيري بوده. هم اشتباهات وخيمي بوده است و هم نقض حقوق بشر بوده كه ما با اين اشتباهات خود را اصلاح مي‌كنيم و آن را محكوم مي‌كنيم. علي‌رغم تمامي مشكلات، ما از دستاوردهاي خود توانستيم دفاع كنيم چون انتخاب مردم راست بوده است. مي‌خواستم به استحضارتان برسانم كه مسئلة آزادي انتخاب در دستور روز زندگي بين‌المللي كنوني نيز هست. ما براي خود سئوالي داريم چرا كه بايد راه براي ادامة رهگذر پيدا كنيم: آيا اين راه ما راه كهنه و دگماتيك است يا راه جديد و انقلابي؟ انتخاب ما به نفع راه دوم است، ما در كشورمان انقلاب داريم؟ اما يك انقلاب مسالمت‌آميز بدون سنگرها و بدون توسل به زور، ما مي‌خواستيم كه حضرت امام بدانند كه در كشور ما روند تجديد و بازسازي ادامه دارد. بازسازي اقتصادي و سياسي، تجديد ارزيابي‌هاي ما و طرز تفكر ما و تجديد نظرياتي كه ما قبلاً داشتيم. آقاي گورباچف اشاره مي‌كند كه تحولات عظيمي در جهان، اخيراً پديد آمده و فكر مي‌كنيم مي‌شود گفت كه ما در آستانة يك نظام جديد اقتصادي و سياسي قرار داريم. توافق‌هاي بسيار مهم به امضا رسيده است يك كلاس از سلاحهاي هسته‌اي از بين مي‌رود. دورنماي خوبي براي از بين بردن سلاح شيميايي باز شده است و همين‌طور دورنماي خوبي براي جلوگيري از تقابل نظامي دولت‌ها، اما اين هدية امپرياليستها نيست، اين ارادة ملتهاست و ارادة زمان است. چارة ديگري وجود ندارد، مسابقة تسليحاتي و آوردن آن به فضا منجر به فاجعة بشريت خواهد بود. در مناطق مختلف دنيا مناقشات خونين دارند به پايان مي‌رسند. ما از خاتمه جنگ ايران و عراق با صراحت حسن استقبال مي‌كنيم، براي همكاري با شما جهت استحكام صلح در خاورميانه و نزديك و تمامي جهان آمادگي داريم. حضور وسيع نظامي در خليج‌فارس مورد نگراني ما است. منظورم حضور نظامي كشورهاي خارج از منطقه است. اين پديده بسيار خطرناك است و بايد آن را به اتمام رساند. ما مي‌خواهيم با موفقيت در امر حل و فصل عادلانة مناقشه افغانستان نيز با شما همكاري خوبي داشته باشيم، بگذاريم كه مردم افغانستان سرنوشت خود را خودشان بدون دخالت از خارج تعيين نمايند. شواردنادزه افزود: يك نكتة ديگر از پيام آقاي گورباچف اينكه: ايشان اظهار آمادگي مي‌كنند براي گسترش همكاريهاي اقتصادي و همكاري در زمينه‌هايي كه ما قبلاً همكاريهاي خوبي داشته بوديم. ما براي برقراري و ادامة تماسها بين انسانها، نمايندگان محافل اجتماعي و روحانيون نيز آمادگي داريم. آنها از اين دعوت جنابعالي استفاده خواهند كرد. در پايان، فرستادة ويژة رهبر شوروي گفت: اين بود محتواي اصلي پيام آقاي گوباچف. ايشان بهترين آرزوها و سلام خود را به جنابعالي مي‌رسانند و خواهان طول عمر جنابعالي به نفع و سعادت ايران هستند.

 

در خاتمه امام خميني ره فرمودند:

«ان‌شاءالله سلامت باشند، ولي به ايشان بگوييد كه من مي‌خواستم جلوي شما يك فضاي بزرگتر باز كنم. من مي‌خواستم دريچه‌اي به دنياي بزرگ، يعني دنياي بعد از مرگ كه دنياي جاويد است را براي آقاي گورباچف باز نمايم و محور اصلي پيام من آن بود. اميدوارم بار ديگر ايشان در اين زمينه تلاش نمايند.» [حضرت امام از خروج نيروهاي شوروي از افغانستان استقبال كردند، و بر حسن همجواري و توسعه مناسبات قوي در ابعاد مختلف در مقابله با شيطنت‌هاي غرب و خروج نيروهاي بيگانه از خليج‌فارس تأكيد و آرزو كردند تا مردم شوروي و ايران هميشه در صلح و آرامش زندگي كنند.]


پانوشت‌ها:

 1ـ به نقل از صحيفه امام، ج 21، ص 220 2ـ بخشي از آية 55 سورة بقره: قوم حضرت موسي به ايشان گفت: «ما به تو ايمان نمي‌آوريم مگر اينكه خدا را آشكارا ببينيم.» 3ـ سورة انعام آية 103: «او[خدا] را هيچ چشمي درك نمي‌كند و او بينندگان را درك مي‌كند، و او نامرئي و آگاه است.» 4ـ ابونصر فارابي (فوت 339 هـ ق) از بزرگترين فيلسوفان ايراني است. او زبان عربي و فلسفه را در بغداد فرار گرفت و كتابهاي ارسطو را مطالعه كرد. پس از آن به حلب و دمشق رفت و به تأليف پرداخت. فارابي به سبب شرحي كه برآثار ارسطو نوشته است به «المعلم الثاني» مشهور شده است و مقام او را بعد از ارسطو قرار داده‌اند. فارابي در همة علوم عهد خود استاد و صاحب تأليف است. 5ـ شيخ‌الرئيس ابوعلي سينا (فوت 428 هـ ق) پزشك و فيلسوف و نويسندة ايراني كه مقام وزارت داشت از بزرگترين حكيمان و عالمان جهان به شمار مي‌آيد. سينا آثار متعددي دارد و در حدود 240 كتاب و رساله از او نام مي‌برند كه بسياري از آنها به زبانهاي مختلف ترجمه شده است. از معروفترين آثار او، كتاب شفا، قانون، اشارات، نجات و دانشنامة علايي است. ابوعلي‌سينا در علوم حكمت و فلسفه و طب و رياضي استادي داشت. 6ـ شيخ شهاب‌الدين سهروردي (مقتول به سال 587 هـ ق) از بزرگترين فيلسوفان ايران است. در شهر«سهرورد» متولد شد و نزد شيخ مجدالدين جبلي استاد فخر رازي حكمت و فقه آموخت و در فنون فلسفه استاد گشت. چون در بعضي موارد نظر سهروردي با عقايد قدما اختلاف داشت و اصطلاحات دين زرتشت را به كار مي‌برد، او را به الحاد متهم كردند و همين امر باعث شد كه علماي حلب، صلاح‌الدين ايوبي، فرمانرواي مصر و شام را به قتل او وادار سازند. شهاب‌الدين سهروردي فيلسوفي عارف و صاحب 49 كتاب و رساله است. 7ـ صدرالدين محمدبن‌ابراهيم شيرازي معروف به ملاصدرا (فوت 1050 هـ ق) از فيلسوفان و حكيمان قرن يازدهم در شيراز متولد شد و پس از مرگ پدر به اصفهان سفر كرد و نزد ميرداماد و شيخ بهايي به تحصيل پرداخت. پس از آن چند بار به زيارت مكه رفت. ملاصدرا افكار فلسفي دقيق داشت و تأليفاتش در حكمت، مرجع و مأخذ اهل علم بوده است. مهمترين آثار او به زبان عربي است. ملاصدرا را مي‌توان از افتخارهاي عصر صفويه به شمار آورد. 8ـ محي‌الدين بن عربي يكي از بزرگترين حكما و فلاسفة اسلامي است كه آثار او به‌عنوان مأخذ و منبع، مورد استفادة فلاسفه و حكماي بعد از او قرار گرفته است. 9ـ لنين، پايه‌گذار كمونيسم در اتحاد جماهير شوروي، دين را افيون جامعه مي‌دانست كه بعداً اين نظريه حتي از سوي خود كمونيستها نيز باطل اعلام گرديد. 10ـ آيت‌الله جوادي آملي پس از بازگشت از اين سفر شرح مبسوطي بر پيام امام خميني به گورباچف نوشت كه با عنوان «آواي توحيد» از سوي مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني به چاپ رسيد. 11ـ به نقل از صحيفه امام، ج 21، ص 298 12ـ از يك سال قبل از انتشار پيام امام خميني كه گورباچف دكترين خود موسوم به گلاسنوست ـ توسعه سياسي ـ و پرسترويكا ـ توسعه اقتصادي ـ را انتشار داد تا 30 آذر 1370 كه اتحاد جماهير شوروي عملاً فرو پاشيد، صفحات مطبوعات جهان مملو از گلايه‌ها و انتقادات گورباچف و ديگر مقامات دولتي مسكو از دولت‌هاي غربي به خاطر خلف وعده آنان در اعطاي كمك به شوروي بوده است. در طي اين مدت تخريب ديوار برلين ـ آبان 1368ـ اعلام رسمي پايان جنگ سرد از سوي سخنگوي كرملين ـ آذر 1368ـ اعلام لغو حاكميت كمونيسم بر قانون اساسي شوروي ـ بهمن 1368 ـ هضم شدن آلمان شرقي در آلمان غربي در قالب وحدت دو كشور ـ مهر 1369 ـ پيروزي يلتسين در انتخابات روسيه و حمايت غرب از وي ـ تير 1370 ـ كودتاي هدفمند عليه گورباچف و شاخص‌تر شدن يلتسين در جامعه شوروي ـ مرداد 1370 ـ و سرانجام تأسيس جامعه كشورهاي مشترك‌المنافع به‌عنوان جانشين شوروي كه به منزله پايان رهبري گورباچف بود ـ آذر 1370 ـ مهم‌ترين رويدادهاي مقطع مورد نظر در شوروي محسوب مي‌شد. اين رويدادها عموماً از تضعيف تدريجي شوروي و حذف مرحله به مرحله گورباچف حكايت مي‌كرد.

منبع: مركز اسناد انقلاب اسلامي