.
.

بظاهر می امد که انگشتر هایش دیگر دستی برای درخشیدنشان ندارند ،اما از هر که دل به دل او داده بود؛ میپرسیدی انگشترت را از کجا اورده ای میگفت: انگشترش دنبال دستی بود که بوی رفیق نیمه راه را بدهد و در جویای معشوقش ناکام ماندست ...پیر و جوان هم نمیشناخت هر که دل به دل او میداد اسیر عشقی میشد که  تا ابد شیرینی اش جای هیچ شیرینی را پر نمیکرد...

وقتی صدای شهادتت  همه جا را پر کرد عده ای در خواب ابدی بودند و عده ای هم در  خواب غفلت,
و خوشا انان که در خواب ابدی بودند و بیدار ...
و بدا بحال غافلان همیشه در خواب...

سالی گذشت و در خواب غفلت ماندیم و ندانستیم گوهر جعبه ی جواهراتمان کجا ماند و چه شد...
که دست روزگار و دشمنان و دزدان این جواهر با خالی کردن جعبه مروارید مان چه دردی را بر سینه هامان برافراشت ....

رفیقتان میگفت شرط ورود به جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را داری چه فرقی دارد نامت چیست؟ 
خوشا بحال تو, اخلاصت سبب رهایی جسمت ازین بُعد خاکی شده و بدا بحال ما که در اسارت این تن خاکی هنوز شناوریم و هر روز هر چه دست و پا میزنیم نمیرسیم به آن مقصد ...

برایمان دعا کن حاج قاسم ...دعا کن بتوانیم از قاسم های درونمان بگذریم چون امام شهید مان که از قاسمش دست کشید ...
برایمان دعا کن بدانیم و بفهمیم اخلاص را.... رهایی از نفس را ... 
برایمان دعا کن ،عاقبت مان ختم به خیری جز دیدن پسر فاطمه ی زهرا نباشد...
برای تعجیلش دعا کن ...می گویند شما اسمانی ها دعایتان حسابی گیراست...
برای دلمان دعا کن...

« اللهم الرزقنا شهاده فی سبیلک»

 

دانوشته حوریه احمدی- طلبه حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم(ع)- خواهران

 

دسته بندی: