هو رب الشهدا و الصدیقین 

بکشید مارا... ملت ما بیدار تر می‌شود! 

 

 

شهادتت مبارک آقا محسن! 
به همین زودی دلمان برای سادگی هایت، نور چهره ات، خلوص نیتت تنگ شده، دلمان برای مردانگی ات تنگ شده، دلمان تنگ شده که با آن صدای دلنشینت بگویی:" کسی شهید می شود که در زمان حیات شهید شده باشد" 
از دلتنگی و غم فراق هر چه بگویم، بازهم دل آرام نمیگیرد... 
اما حالا می‌خواهم گله کنم
 مگر اشکالی دارد گاه کوچکترین شاگردها متذکر بزرگترین استاد ها بشوند؟! 
گله دارم که چرا از ماشین تان خارج شدید؟ 
چرا خودتان را دست کم گرفتید و پیاده شدید؟ 
مگر نمی‌دانستید صدها گرگ در کمین هستند تا غروب جمعه را برای ما  غم انگیز تر کنند؟! 
لعنت به این گرگ ها و کفتارها! 
لعنت به آمران و عامران این ترور... 
 لعنت به این حیوان های انسان نما که نشانه میگیرند تو را...نشانه میگیرند شهریاری ها و علی محمدی ها را... 
و کاری به کار آقازاده های بی اصل و نسب ندارند و اجازه می دهند روز به روز پروار تر بشوند! 
آقازاده اصیل اما... تو هستی یارِ خدایی... 
خوشا به حال همسرت، فرزندانت، همکاران و همنشینانت! 
خوشا به حالشان که عطر معنویت تو بیشتر در مشامشان پیچیده
و بدا به حالشان که غم‌دوریت برایشان کمرشکن تر خواهد بود... 
البته عطر خوبی و محاسن آدم‌هایی مثل شما تا آن سوی مرزها هم می رود
 و طمع می کنند گرگ های گرسنه و یاغی و نقشه قتل می کشند آن سوی مرزها... 
می گویند :"شهدا سنگ نشانند که ره گم نشود"
 حاج محسن، سنگ نشان این روزهای پر هیاهو، سلام مارا به ارباب برسان
زندگی ات سراسر اثر گذاری بود و عاقبتت ختم به خیرترین خیرها، شهادت، شد...

.........................

يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ
ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً 
فَادْخُلِي فِي عِبَادِي 
وَادْخُلِي جَنَّتِي

دلنوشته نیلوفر جوذی ، طلبه پایه اول حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم علیه السلام- خواهران

دسته بندی: