یکی از سلاطین سابق بنا گذاشت کاخ عظیمی بسازد که بینظیر باشد پس از تمام شدن این کاخ دعوت عام از جمیع طبقات نمود دفتری هم نزد درب خروجی گذاشت که هرکس نقصی مشاهده کرد بنویسد تا برطرف نماید.
وقتی که دفتر را بررسی نمود، دید همه مدح ونثای این قصر را کرده اند جز دو نفر که به آن ایراد گرفته اند؛ فرستاد دنبال این دونفر از آنان پرسید:
چه عیبی مشاهده کرده اید ؟
گفتند: این ساختمان دو عیب دارد ولی چه سود که علاج ندارد، گفتند: میترسیم بگوییم سلطان ناراحت شود.
گفت: مانعی ندارد بگویید.
گفتند:
عیب اول این است که ساختمان، عاقبت خراب میشود
دیگر آنکه صاحبش از آن جدا میشود برای مدت اندکی دل به چه چیز میبندی ؟
منبع: داستان های پراکنده شهید دستغیب، ج۴ ، شهید دستغیب ، صفحه۸۴