♦ جزء هشتم ♦

 

♦ انعام، آیه ۱۱۸

از (گوشت) آنچه نام خدا (هنگام سر بريدن) بر آن گفته شده، بخوريد (و غير از آن نخوريد) اگر به آيات او ايمان داريد!

تزکیه حیوانات با نام خدا

 

در آيات گذشته با بيانات گوناگونى حقيقت توحيد، اثبات و بطلان شرك و بت پرستى آشكار گرديد. يكى از نتائج اين مسئله اين است كه مسلمانان بايد از خوردن گوشت حيواناتى كه به نام" بتها" ذبح مى‏شد خوددارى كنند، و تنها از گوشت حيواناتى كه به نام خدا ذبح مى‏گرديد استفاده نمايند، زيرا مشركان عرب يكى از عبادتهايشان اين بود كه براى بتها قربانى مى‏كردند و از گوشت آنها به عنوان تبرك مى‏خوردند و اين موضوع يك نوع بت پرستى بوده است.

لذا نخست مى‏گويد:" از چيزهايى بخوريد كه نام خدا بر آن برده شده است اگر به آياتش ايمان داريد" (فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ بِآياتِهِ مُؤْمِنِينَ‏).

يعنى ايمان تنها ادعا و گفتار و عقيده نيست بلكه بايد در لابلاى عمل نيز آشكار گردد كسى كه به خداى يكتا ايمان دارد تنها از اين گوشتها مى‏خورد.

البته امر" كلوا":" بخوريد" در اينجا به معنى وجوب خوردن از چنين گوشتهايى نيست بلكه در حقيقت منظور از آن مباح بودن اينها و حرام بودن غير آن است.

ضمنا روشن مى‏شود كه تحريم گوشتهايى كه نام خدا به هنگام ذبح آنها برده نشده، نه از نظر جنبه‏هاى بهداشتى است تا گفته شود چه اثرى در بردن نام است بلكه مربوط به جنبه‏هاى معنوى و اخلاقى و تحكيم پايه توحيد و يگانه پرستى است.

تفسير نمونه، ج‏۵، ص: ۴۱۹

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی


 

انعام، آیه ۱۲۱

و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده، نخوريد! اين كار گناه است؛ و شياطين به دوستان خود مطالبى مخفيانه القا مى‏كنند، تا با شما به مجادله برخيزند؛ اگر از آنها اطاعت كنيد، شما هم مشرك خواهيد بود!

 

حرمت أکل گوشت غیر مذکی

 

در آيات گذشته روى جنبه مثبت مساله يعنى خوردن از گوشتهاى حلال تكيه شده بود، ولى در اين آيه- براى تاكيد هر چه بيشتر- روى جنبه منفى و مفهوم آن تكيه نموده و مى‏گويد:" از گوشتهايى كه نام خدا به هنگام ذبح بر آنها برده نشده است نخوريد" (وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ‏).

سپس با يك جمله كوتاه مجددا اين عمل را محكوم كرده مى‏گويد:

" اين كار فسق و گناه و خروج از راه و رسم بندگى و اطاعت فرمان خدا است" (وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ‏).

و براى اينكه بعضى از مسلمانان ساده دل تحت تاثير وسوسه‏هاى شيطانى آنها قرار نگيرند اضافه مى‏كند:" شياطين مطالب وسوسه‏انگيزى به طور مخفيانه به دوستان خود القا مى‏كنند، تا با شما به مجادله برخيزند (وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ‏).

ولى به هوش باشيد" اگر تسليم وسوسه‏هاى آنها شويد شما هم در صف مشركان قرار خواهيد گرفت" (وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ‏).

اين مجادله و وسوسه شايد اشاره به همان منطقى باشد كه مشركان به يكديگر القا مى‏كردند (و بعضى گفته‏اند مشركان عرب آن را از مجوسيان آموخته بودند)

تفسير نمونه، ج‏۵، ص: ۴۲۳

كه اگر ما گوشت حيوان مرده را مى‏خوريم به خاطر آن است كه خدا آن را كشته و از حيوانى كه ما مى‏كشيم بهتر است يعنى نخوردن مردار يك نوع بى‏اعتنايى به كار خدا است!.

غافل از آنكه آنچه به مرگ طبيعى مى‏ميرد علاوه بر اينكه غالبا بيمار است، سر بريده نيست و خونهاى كثيف در لابلاى گوشتهاى آن مى‏مانند و مى‏ميرند و فاسد مى‏شوند و گوشت را هم آلوده و فاسد مى‏كنند، به همين دليل خداوند دستور داده تنها از گوشت حيواناتى بخورند كه با شرايط خاصى ذبح شده و خون آن بيرون ريخته است.

ضمنا از اين آيات استفاده مى‏شود كه ذبيحه‏هاى غير اسلامى حرام است، زيرا- علاوه بر جهات ديگر- آنها به هنگام ذبح مقيد به بردن نام خدا بر آن نيستند.

تفسير نمونه، ج‏۵، ص: ۴۲۴

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی


انعام، آیه ۱۴۱

اوست كه باغهاى معروش [باغهايى كه درختانش روى داربست‏ها قرار دارد]، و باغهاى غير معروش [باغهايى كه نياز به داربست ندارد] را آفريد؛ همچنين نخل و انواع زراعت را، كه از نظر ميوه و طعم با هم متفاوتند؛ و (نيز) درخت زيتون و انار را، كه از جهتى با هم شبيه، و از جهتى تفاوت دارند؛ (برگ و ساختمان ظاهريشان شبيه يكديگر است، در حالى كه طعم ميوه آنها متفاوت مى‏باشد.) از ميوه آن، به هنگامى كه به ثمر مى‏نشيند، بخوريد! و حقّ آن را به هنگام درو، بپردازيد! و اسراف نكنيد، كه خداوند مسرفان را دوست ندارد

وجوب پرداخت زکات

 

در آيات گذشته از اين سوره، سخن از احكام خرافى بت پرستان در ميان بود، كه از زراعت و چهارپايان نصيبى براى خدا قرار مى‏دادند، و عقيده داشتند كه اين سهام بايد به شكل مخصوصى مصرف گردد، و سوار شدن بر پشت بعضى از چهارپايان را تحريم مى‏كردند و بچه‏هاى خود را براى بعضى از بتها قربانى مى‏نمودند.

آيه شریفه و آيه‏اى كه بعد از اين مى‏آيد در حقيقت پاسخى به تمام اين احكام خرافى است، زيرا صريحا مى‏گويد:

خالق تمام اين نعمتها خدا است، او است كه همه اين درختان و چهارپايان و زراعتها را آفريده است و هم او است كه دستور داده از آنها بهره گيريد و اسراف نكنيد، بنا بر اين غير او نه حق" تحريم" دارد و نه حق" تحليل".

در اين آيه به چند موضوع اشاره شده است كه هر كدام در حقيقت نتيجه ديگرى است.

نخست مى‏گويد:" خداوند همان كسى است كه انواع باغها و زراعتها با درختان گوناگون آفريده است كه بعضى روى داربستها قرار گرفته، و با منظره‏ بديع و دل‏انگيز خود چشمها را متوجه خويش مى‏سازند، و با ميوه‏هاى لذيذ و پر- بركت كام انسان را شيرين مى‏كنند، و بعضى بدون احتياج به داربست بر سر پا ايستاده و سايه بر سر آدميان گسترده، و با ميوه‏هاى گوناگون به تغذيه انسان خدمت مى‏كنند"

سپس اشاره به دو قسمت از باغها و جنات كرده مى‏گويد:" و همچنين درختان نخل و زراعت را آفريد"

ذكر اين دو بالخصوص به خاطر آن است كه از اهميت ويژه‏اى در زندگانى بشر و تغذيه او برخوردارند (توجه داشته باشيد كه" جنت" هم به باغ و هم‏ به زمينهاى پوشيده از زراعت گفته مى‏شود).

«جَنَّاتٍ»، باغ‏هاى پر درخت و زمين‏هاى پوشيده از زراعت است. «معروش»، درختى است كه نياز به داربست دارد. «اكل» به معناى مأكول و خوراكى است.

بعد اضافه مى‏كند كه" اين درختان از نظر ميوه و طعم با هم متفاوتند يعنى با اينكه از زمين واحدى مى‏رويند هر كدام طعم و عطر و خاصيتى مخصوص به خود دارند، كه در ديگرى ديده نمى‏شود"

سپس اشاره به دو قسمت ديگر از ميوه‏هايى مى‏كند كه فوق العاده مفيد و داراى ارزش حياتى هستند، و مى‏گويد:" همچنين زيتون و انار" (وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ‏) انتخاب اين دو، ظاهرا به خاطر آن است كه اين دو درخت در عين اينكه از نظر ظاهر با هم شباهت دارند، از نظر ميوه و خاصيت غذايى بسيار با هم متفاوتند لذا بلافاصله مى‏فرمايد" هم با يكديگر شبيهند و هم غير شبيه" (مُتَشابِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ‏) پس از ذكر اين همه نعمتهاى گوناگون، پروردگار مى‏گويد:" از ميوه آنها به هنگامى كه به ثمر نشست، بخوريد ولى فراموش نكنيد كه به هنگام چيدن، حق آن را بايد ادا كنيد" (كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ‏).

و در پايان، فرمان مى‏دهد كه" اسراف نكنيد، زيرا خداوند مسرفان را دوست نمى‏دارد"

" اسراف" به معنى تجاوز از حد اعتدال است، و اين جمله مى‏تواند اشاره به عدم اسراف در خوردن و يا عدم اسراف در بخشش بوده باشد، زيرا پاره‏اى از اشخاص به قدرى دست و دل‏بازند كه هر چه دارند به اين و آن مى‏دهند و خود و فرزندانشان معطل مى‏مانند.

تفسير نمونه، ج‏۶، ص: ۳-۴، تفسير نور، ج‏۲، ص: ۵۶۶

 

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی


 

انعام، آیه ۱۴۵

بگو: «در آنچه بر من وحى شده، هيچ غذاى حرامى نمى‏يابم؛ بجز اينكه مردار باشد، يا خونى كه (از بدن حيوان) بيرون ريخته، يا گوشت خوك- كه اينها همه پليدند- يا حيوانى كه به گناه، هنگام سر بريدن، نام غير خدا [نام بتها] بر آن برده شده است.» اما كسى كه مضطر (به خوردن اين محرمات) شود، بى آنكه خواهان لذت باشد و يا زياده روى كند (گناهى بر او نيست)؛ زيرا پروردگارت، آمرزنده مهربان است‏

حلیت خوردن مردار و ... در صورت اضطرار

 

براى روشن ساختن محرمات الهى از بدعتهايى كه مشركان در آئين حق گذاشته بودند، در اين آيه به پيامبر (ص) دستور مى‏دهد كه صريحا به آنها بگو:" در آنچه بر من وحى شده هيچ غذاى حرامى را براى هيچكس (اعم از زن و مرد، كوچك و بزرگ) نمى‏يابم"

" مگر چند چيز، نخست اينكه مردار باشد"

" يا خونى كه از بدن حيوان بيرون مى‏ريزد" (نه خونهايى كه پس از بريدن رگهاى حيوان و خارج شدن مقدار زيادى از خون در لابلاى رگهاى موئين در وسط گوشتها باقى مى‏ماند)

" يا گوشت خوك" (أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ).

زيرا" همه اينها رجس و پليدى است" و مايه تنفر طبع سالم آدمى و منبع انواع آلودگيها و سرچشمه زيانهاى مختلف (فانه رجس).

سپس به نوع چهارم اشاره كرده مى‏گويد:" يا حيواناتى كه هنگام ذبح نام غير خدا بر آنها برده شده است"

جالب اينكه به جاى ذكر كلمه" حيوان" كلمه" فسق" آمده است؛ " فسق" به معنى خارج شدن از راه و رسم بندگى و اطاعت فرمان خدا است، و لذا به هر گونه گناه فسق گفته مى‏شود، اما ذكر اين كلمه در برابر رجس كه در مورد سه موضوع حرام سابق گذشت، ممكن است اشاره به اين باشد كه گوشتهاى حرام، اصولا بر دو دسته است، گوشتهايى كه تحريم آنها به خاطر پليدى و تنفر طبع و زيانهاى جسمانى مى‏باشد، و به آن رجس اطلاق مى‏گردد، و گوشتهايى كه نه پليد است و نه از نظر بهداشتى زيان‏آور، اما از نظر اخلاقى و معنوى نشانه بيگانگى از خدا و دورى از مكتب توحيد است، و به همين دليل نيز تحريم شده است.

بنا بر اين نبايد انتظار داشت كه گوشتهاى حرام، هميشه داراى زيانهاى بهداشتى باشد، بلكه گاهى به خاطر زيانهاى معنوى و اخلاقيش تحريم شده است، و از اينجا روشن مى‏شود كه شرائط ذبح اسلامى نيز بر دو گونه است، بعضى مانند بريدن رگهاى چهارگانه و بيرون ريختن خون حيوان، جنبه بهداشتى دارد، و بعضى مانند رو به قبله بودن و گفتن‏" بسم اللَّه" و ذبح به وسيله مسلمان، جنبه معنوى.

در پايان آيه كسانى را كه از روى ناچارى و اضطرار، و نيافتن هيچ غذاى ديگر براى حفظ جان خويش، از اين گوشتهاى حرام استفاده مى‏كنند، استثناء كرده و مى‏گويد:" كسانى كه اضطرار پيدا كنند، گناهى بر آنها نيست، مشروط بر اينكه تنها به خاطر حفظ جان باشد نه به خاطر لذت و يا حلال شمردن حرام الهى و نه زياد از حد، بخورند در اين صورت پروردگار آمرزنده مهربان آنها را معاف خواهد ساخت"

در حقيقت اين دو شرط براى آن است كه افرادى اضطرار را دستاويز براى تجاوز به حريم قوانين الهى نسازند، و به بهانه اضطرار از حدود مقررات خدا پا فراتر ننهند.

از نظر اسلام، احكام مضطرّ شامل حال كسى مى‏شود كه خود را از راه ستمگرى و گردن‏كشى و گناه مضطرّ نكرده باشد، «غَيْرَ باغٍ» وآنگاه تنها به مقدار رفع اضطرار، تصرّف مجاز است نه بيشتر از آن. «وَ لا عادٍ».

تفسير نمونه، ج‏۶، ص: ۱۵- ۱۳، تفسير نور، ج‏۲، ص: ۵۷۲

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی


انعام، ۱۵۱

بگو: «بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم: اينكه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد! و به پدر و مادر نيكى كنيد! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نكشيد! ما شما و آنها را روزى مى‏دهيم؛ و نزديك كارهاى زشت نرويد، چه آشكار باشد چه پنهان! و انسانى را كه خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانيد! مگر بحق (و از روى استحقاق)؛ اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش كرده، شايد درك كنيد!

حرمت قتل انسان‌ها به غیر حق

 

پس از نفى احكام ساختگى مشركان كه در آيات قبل، گذشت، اين سه آيه اشاره به اصول محرمات در اسلام كرده و گناهان كبيره رديف اول را ضمن بيان كوتاه و پر مغز و جالبى در ده قسمت بيان مى‏كند، و از آنها دعوت مى‏نمايد كه بيايند و حرامهاى واقعى الهى را بشنوند و تحريمهاى دروغين را كنار بگذارند.

نخست مى‏گويد:" به آنها بگو بيائيد تا آنچه را خدا بر شما تحريم كرده است بخوانم و برشمرم"

۱-" اينكه هيچ چيز را شريك و همتاى خدا قرار ندهيد"

۲-" نسبت به پدر و مادر نيكى كنيد"

۳-" فرزندان خود را به خاطر تنگدستى و فقر نكشيد"

زيرا روزى شما و آنها همه به دست ما است و ما همه را روزى مى‏دهيم

۴-" به اعمال زشت و قبيح نزديك نشويد، خواه آشكار باشد، خواه پنهان"

يعنى نه تنها انجام ندهيد بلكه به آن هم نزديك نشويد

۵-" دست به خون بى‏گناهان نيالائيد و نفوسى را كه خداوند محترم شمرده و ريختن خون آنها مجاز نيست به قتل نرسانيد مگر اينكه طبق قانون الهى اجازه قتل آنها داده شده باشد" (مثل اينكه قاتل باشند)

به دنبال اين پنج قسمت براى تاكيد بيشتر مى‏فرمايد:" اينها امورى است كه خداوند به شما توصيه كرده، تا در يابيد و از ارتكاب آنها خوددارى نمائيد"

تفسير نمونه، ج‏۶، ص: ۳۰

 

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی


انعام، آیه ۱۵۲

و به مال يتيم، جز به بهترين صورت (و براى اصلاح)، نزديك نشويد، تا به حد رشد خود برسد! و حق پيمانه و وزن را بعدالت ادا كنيد!- هيچ كس را، جز بمقدار تواناييش، تكليف نمى‏كنيم- و هنگامى كه سخنى مى‏گوييد، عدالت را رعايت نماييد، حتى اگر در مورد نزديكان (شما) بوده باشد و به پيمان خدا وفا كنيد، اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مى‏كند، تا متذكّر شويد!

حرمت تصرف در اموال یتیم بدون رعایت مصلحت

۶-" هيچگاه جز به قصد اصلاح نزديك مال يتيمان نشويد، تا هنگامى كه به حد بلوغ برسند"

۷-" كم‏فروشى نكنيد و حق پيمانه و وزن را با عدالت ادا كنيد"

و از آنجا كه هر قدر انسان دقت در پيمانه و وزن كند باز ممكن است، مختصر كم و زيادى صورت گيرد كه سنجش آن با پيمانه‏ها و ترازوهاى معمولى امكان‏پذير نيست، به دنبال اين جمله اضافه مى‏كند:" هيچكس را جز به اندازه توانايى تكليف نمى‏كنيم"

۸-" به هنگام داورى يا شهادت و يا در هر مورد ديگر سخنى مى‏گوئيد عدالت را رعايت كنيد و از مسير حق منحرف نشويد، هر چند در مورد خويشاوندان شما باشد و داورى و شهادت به حق به زيان آنها تمام گردد"

۹-" به عهد الهى وفا كنيد و آن را نشكنيد"

در اينكه منظور از" عهد الهى" در اين آيه چيست، مفسران احتمالاتى داده‏اند، ولى مفهوم آيه، همه پيمانهاى الهى را اعم از پيمانهاى" تكوينى" و" تشريعى" و تكاليف الهى و هر گونه عهد و نذر و قسم را شامل مى‏شود.

و باز براى تاكيد در پايان اين چهار قسمت، مى‏فرمايد:" اينها امورى است كه خداوند به شما توصيه مى‏كند، تا متذكر شويد"

تفسير نمونه، ج‏۶، ص: ۳۱

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی


انعام، آیه ۱۶۰

هر كس كار نيكى بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر كس كار بدى انجام دهد، جز بمانند آن، كيفر نخواهد ديد؛ و ستمى بر آنها نخواهد شد.

پاداش مضاعف

 

در آيه بعد، اشاره به رحمت و پاداش وسيع خداوند كه در انتظار افراد نيكوكار است، كرده و تهديدهاى آيه گذشته را با اين تشويقها تكميل مى‏كند و مى‏گويد:" هر كسى كار نيكى انجام داد، ده برابر به او پاداش داده مى‏شود" و هر كس كار بدى انجام دهد، جز به همان مقدار، كيفر داده نمى‏شود"

و براى تاكيد اين جمله را نيز اضافه مى‏كند كه" به آنها هيچگونه ستمى نخواهد شد" و تنها به مقدار عملشان كيفر مى‏بينند.

در اينكه منظور از" حسنة" و" سيئة" در آيه فوق چيست؟ و آيا خصوص" توحيد" و" شرك" است، يا معنى وسيعتر دارند؟ ميان مفسران گفتگو است، ولى ظاهر آيه هر گونه" كار نيك و فكر نيك و عقيده نيك و يا بد" را شامل مى‏شود، زيرا هيچگونه دليلى بر محدود كردن معنى حسنة و سيئة نيست.

آیه شریفه، نهايت لطف و مرحمت پروردگار را در مورد انسان مجسم مى‏كند، چه كسى را سراغ داريد كه تمام ابزار كار را در اختيار انسان بگذارد، و همه گونه آگاهى نيز به او بدهد، رهبران معصومى براى هدايت و راهنمايى او بفرستد، تا با استفاده از نيروى خداداد و رهبرى فرستادگانش كار نيكى انجام دهد، و تازه در برابر كار او ده برابر پاداش تعيين نمايد، اما براى لغزشها و خطاهايش تنها يك جرم قائل شود تازه راه عذر خواهى و توبه و رسيدن به عفو و بخشش را نيز به روى او بگشايد.

تفسير نمونه، ج‏۶، ص: ۵۵

 

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی


انعام، آیه ۱۶۲

بگو: «نماز و تمام عبادات من، و زندگى و مرگ من، همه براى خداوند پروردگار جهانيان است.

لزوم پرهیز از ریا در عبادات و نماز

 

در آيه شریفه اشاره به اين مى‏كند كه بگو نه تنها از نظر عقيده من موحد و يكتاپرستم بلكه از نظر عمل، هر كار نيكى كه مى‏كنم،" نماز من و تمام عبادات من و حتى مرگ و حيات من همه براى پروردگار جهانيان است" براى او زنده‏ام، به خاطر او مى‏ميرم و در راه او هر چه دارم فدا مى‏كنم، تمام هدف من و تمام عشق من و تمام هستى من او است

" نسك" در اصل به معنى عبادت است و لذا به شخص عبادت كننده" ناسك" گفته مى‏شود، ولى اين كلمه بيشتر درباره اعمال حج به كار مى‏رود، و مى‏گويند:

مناسك حج، بعضى احتمال داده‏اند كه" نسك" در اينجا به معنى" قربانى" بوده باشد، ولى ظاهر اين است كه هر گونه عبادتى را شامل مى‏شود، در واقع نخست اشاره به نماز (صلاة) به عنوان مهمترين عبادت شده، بعد همه عبادات را به طور كلى بيان كرده است، يعنى هم نماز من و هم تمام عباداتم و حتى زندگى و مرگم، همه براى او است.

تفسير نمونه، ج‏۶، ص: ۶۱

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی


انعام، آیه ۱۶۴

بگو: «آيا غير خدا، پروردگارى را بطلبم، در حالى كه او پروردگار همه چيز است؟! هيچ كس، عمل (بدى) جز به زيان خودش، انجام نمى‏دهد؛ و هيچ گنهكارى گناه ديگرى را متحمّل نمى‏شود؛ سپس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است؛ و شما را از آنچه در آن اختلاف داشتيد، خبر خواهد داد.

ِوزر

 

 

تاكيدهاى پى در پى و استدلالات گوناگون كه در اين سوره در زمينه‏ توحيد و مبارزه با شرك شده است چقدر حائز اهميت است.

در اين آيه از طريق ديگرى منطق مشركان را مورد انتقاد قرار مى‏دهد و مى‏گويد" به آنها بگو و از آنها بپرس آيا سزاوار است غير از خداوند يگانه را پروردگار خود بدانم، در حالى كه او مالك و مربى و پروردگار همه چيز است و حكم و فرمان او در تمام ذرات اين جهان جارى است"؟!

سپس به جمعى از مشركان كوتاه فكر كه خدمت پيامبر ص رسيدند و گفتند:

اتبعنا و علينا وزرك ان كان خطا!:" تو از آئين ما پيروى كن، اگر بر خطا باشد، گناه تو به گردن ما" پاسخ مى‏گويد:

" هيچكسى جز براى خود عملى انجام نمى‏دهد و هيچ گنهكارى بار گناه ديگرى را به دوش نمى‏كشد"

و" سرانجام، همه شما به سوى خدا باز مى‏گرديد، و شما را به آنچه در آن اختلاف داشتيد، آگاه مى‏سازد"

تفسير نمونه، ج‏۶، ص: ۶۴

 

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی


اعراف، آیه ۲۶

اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستاديم كه اندام شما را مى‏پوشاند و مايه زينت شماست؛ اما لباس پرهيزگارى بهتر است! اينها (همه) از آيات خداست، تا متذكّر (نعمتهاى او) شوند!

 

وجوب سترعورت

پس از نقل داستان حضرت آدم، خداوند در اين سوره چهار بار (در اين آيه و آيات ۲۷، ۳۱ و ۳۵)، فرزندان آدم و نسل بشر را خطاب قرار داده و به امورى همچون: حفظ لباس تقوا، فريب شيطان را نخوردن، در خوراكى‏ها و آشاميدنى‏ها و تجمّلات اسراف نكردن و پذيرفتن دعوت انبيا، سفارش كرده است.

همانطور كه در آخرين بحث در آيات گذشته گفتيم، سرگذشت آدم و درگيرى او با شيطان دورنمايى بود از زندگى همه انسانها در روى زمين، به همين جهت، خداوند از اين آيات به بعد يك سلسله دستورات و برنامه‏هاى سازنده، براى همه فرزندان آدم، بيان مى‏كند، كه در حقيقت دنباله‏اى است از برنامه‏هاى آدم در بهشت.

نخست به همان مساله لباس و پوشانيدن بدن كه در سرگذشت آدم نقش مهمى داشت، اشاره كرده مى‏فرمايد:" اى فرزندان آدم، ما لباسى بر شما فرو فرستاديم، كه (اندام شما را مى‏پوشاند و) زشتيهاى بدنتان را پنهان مى‏سازد."

ولى فايده اين لباس كه براى شما فرستاده‏ايم، تنها پوشانيدن تن و مستور ساختن زشتيها نيست بلكه لباس تجمل و زينت كه اندام شما را زيباتر از آنچه هست نشان مى‏دهد، براى شما نيز فرستاده‏ايم (وَ رِيشاً).

" ريش" در اصل واژه عربى، به معنى پرهاى پرندگان است و از آنجا كه پرهاى پرندگان لباسى طبيعى در اندام آنها است، به هر گونه لباس، نيز گفته مى‏شود، ولى چون پرهاى پرندگان غالبا به رنگهاى مختلف و زيبا است، يك نوع مفهوم زينت در معنى كلمه" ريش" افتاده است، علاوه بر اين به پارچه‏هايى كه روى زين اسب و يا جهاز شتر مى‏اندازند" ريش" گفته مى‏شود.

بعضى از مفسران و اهل لغت نيز آن را به معنى وسيعترى اطلاق كرده‏اند و آن هر گونه اثاث و وسائل مورد نياز انسان است، اما مناسبتر در آيه فوق همان لباسهاى زينتى و جالب است.

به دنبال اين جمله كه درباره لباس ظاهرى سخن گفته است، قرآن بحث را به لباس معنوى كشانده و آن چنان كه سيره قرآن در بسيارى از موارد است، هر دو جنبه را بهم مى‏آميزد و مى‏گويد:" لباس پرهيزكارى و تقوا از آن هم بهتر است"

تشبيه تقوى و پرهيزكارى به لباس، تشبيه بسيار رسا و گويايى است، زيرا همانطور كه لباس هم بدن انسان را از سرما و گرما حفظ مى‏كند، و هم سپرى است در برابر بسيارى از خطرها، و هم عيوب جسمانى را مى‏پوشاند و هم زينتى است براى انسان، روح تقوى و پرهيزكارى نيز علاوه بر پوشانيدن بشر از زشتى گناهان و حفظ از بسيارى از خطرات فردى و اجتماعى، زينت بسيار بزرگى براى او محسوب مى‏شود. زينتى است چشمگير كه بر شخصيت او مى‏افزايد.

از آنجا كه لباس تقوى در مقابل لباس جسمانى قرار گرفته، به نظر مى‏رسد كه منظور از آن همان" روح تقوى و پرهيزكارى" است، كه جان انسان را حفظ مى‏كند و معنى" حياء" و" عمل صالح" و امثال آن در آن جمع است.

در پايان آيه مى‏فرمايد:" اين لباسهايى كه خدا براى شما قرار داده اعم از لباس مادى و معنوى، لباس جسمانى و لباس تقوى، همگى از آيات و نشانه‏هاى خدا است تا بندگان متذكر نعمت‏هاى پروردگار شوند".

تفسير نمونه، ج‏۶، ص: ۱۳۳- ۱۳۲، تفسير نور، ج‏۳، ص: ۴۳

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی


اعراف، آیه ۴۳

و آنچه در دلها از كينه و حسد دارند، برمى‏كنيم (تا در صفا و صميميّت با هم زندگى كنند)؛ و از زير (قصرها و درختان) آنها، نهرها جريان دارد؛ مى‏گويند: «ستايش مخصوص خداوندى است كه ما را به اين (همه نعمتها) رهنمون شد؛ و اگر خدا ما را هدايت نكرده بود، ما (به اينها) راه نمى‏يافتيم! مسلّماً

فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند!» و (در اين هنگام) به آنان ندا داده مى‏شود كه: «اين بهشت را در برابر اعمالى كه انجام مى‏داديد، به ارث برديد!»

 

شکربرنعمت های الهی

در آيه بعد اشاره به يكى از مهمترين نعمتهايى كه خدا به بهشتيان ارزانى مى‏دارد و مايه آرامش روح و جان آنها است كرده، و مى‏گويد:" كينه‏ها و حسدها و دشمنيها را از دل آنها برمى‏كنيم"

" غل" در اصل به معنى نفوذ مخفيانه چيزى است، و به همين جهت به حسد و كينه و دشمنى كه به طرز مرموزى در جان انسان نفوذ مى‏كند" غل" گفته مى‏شود، و اگر به رشوه نيز" غلول" مى‏گويند به اين مناسبت است كه نفوذ مخفيانه براى انجام خيانتى مى‏باشد.

در حقيقت يكى از بزرگترين ناراحتيهاى انسانها در زندگى دنيا كه سر- چشمه پيكارهاى وسيع اجتماعى مى‏شود و علاوه بر خسارتهاى سنگين جانى و مالى آرامش روح را به كلى بر هم مى‏زند، همين" كينه‏توزى" و" حسد" است.

بسيارى را مى‏شناسيم كه در زندگى هيچ چيز كم ندارند، تنها رنج و عذاب اليم آنها حسد نسبت به وضع ديگران، و كينه‏توزى است كه زندگى مرفه آنها را عرصه تاخت و تاز لشكر اندوه و غم و فعاليتهاى خسته كننده بى‏دليل مى‏سازد.

بهشتيان به كلى از بدبختيهاى ناشى از اينگونه صفات بركنارند، نه كينه‏اى دارند و نه حسدى و نه عواقب شوم اين صفات زشت، آنها با هم در نهايت دوستى و محبت و صفا و صميميت و آرامش زندگى مى‏كنند، همه از وضع خود راضيند، حتى آنها كه در مقامات پائينترى قرار دارند نسبت به وضع كسانى كه مقام آنها بالاتر است، رشك و حسد نمى‏برند، و به اين ترتيب بزرگترين مشكل همزيستى سالم آنها حل شده است.

قرآن پس از ذكر اين نعمت روحانى، اشاره به نعمت مادى و جسمانى آنها كرده مى‏گويد:" از زير قصرهاى آنها نهرهاى آب جريان دارد"

سپس رضايت و خشنودى كامل و همه جانبه اهل بهشت را با اين جمله منعكس مى‏كند كه آنها مى‏گويند:" حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه ما را به اين همه نعمت رهنمون شد و اگر او ما را راهنمايى نمى‏كرد، هرگز، هدايت نمى‏يافتيم اين توفيق او بود كه دست ما را گرفت و از گذرگاههاى زندگى عبور داد و به سر منزل سعادت رسانيد".

" مسلما فرستادگان پروردگار ما، راست مى‏گفتند و ما با چشم خود درستى‏ گفتار آنها را هم اكنون مى‏بينيم"

" در اين هنگام ندايى بر مى‏خيزد، و اين جمله را در گوش جان آنها سر- مى‏دهد كه اين بهشت را به خاطر اعمال پاكتان به ارث برديد"

بار ديگر به اين حقيقت مى‏رسيم كه نجات در سايه عمل صالح است، نه پندارها و خيالات بى اساس.

" ارث" در اصل به معنى انتقال يافتن مال و ثروتى از كسى به ديگرى است بدون اينكه قراردادى در ميان آنها باشد (يعنى از مسير طبيعى نه خريد و فروش و مانند آن) و اگر به انتقال اموال ميت به بازماندگانش ارث گفته مى‏شود، نيز از همين نظر است.

 تفسير نمونه، ج‏۶، ص: ۱۷۷-۱۷۶

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی


 

اعراف، آیه ۴۶

و در ميان آن دو [بهشتيان و دوزخيان‏]، حجابى است؛ و بر «اعراف» مردانى هستند كه هر يك از آن دو را از چهره‏شان مى‏شناسند؛ و به بهشتيان صدا مى‏زنند كه: «درود بر شما باد!» امّا داخل بهشت نمى‏شوند، در حالى كه اميد آن را دارند.

 

اعراف

 

در تعقيب آيات گذشته كه گوشه‏اى از سرگذشت بهشتيان و دوزخيان را بيان مى‏كرد، در اين آيات درباره" اعراف" كه منطقه‏اى است حد فاصل ميان بهشت و دوزخ، با ويژگيهايى كه دارد سخن مى‏گويد.

نخست به حجابى كه در ميان بهشتيان و دوزخيان كشيده شده است اشاره كرده، مى‏گويد:" ميان اين دو گروه حجابى قرار دارد" (و بينهما حجاب).

از آيات بعد چنين استفاده مى‏شود كه حجاب مزبور همان" اعراف" است كه مكان مرتفعى است در ميان اين دو گروه، كه مانع از مشاهده يكديگر مى‏شود، ولى وجود چنين حجابى مانع از آن نيست كه آواز و صداى يكديگر را بشنوند چنان كه در آيات قبل گذشت، بسيار ديده‏ايم كه همسايگان مجاور از پشت ديوار با يكديگر سخن مى‏گويند و از حال يكديگر جويا مى‏شوند، در حالى كه يكديگر را نمى‏بينند، البته كسانى كه بر اعراف يعنى قسمتهاى بالاى اين مانع مرتفع قرار دارند، هر دو گروه را مى‏توانند ببينند (دقت كنيد).

گرچه از پاره‏اى از آيات قرآن مانند آيه ۵۵ سوره صافات استفاده مى‏شود كه اهل بهشت گهگاه مى‏توانند، از مقام خود، سر برآورند و دوزخيان را بنگرند، ولى اين گونه استثنائات منافاتى با چگونگى بهشت و دوزخ و وضع اصلى آن دو ندارد، و آنچه در بالا گفته شد، كيفيت اصلى اين دو موقف را نشان مى‏دهد، اگر چه اين قانون نيز استثناهايى دارد و ممكن است در شرايط خاصى بعضى از بهشتيان، دوزخيان را بنگرند.

*** آنچه در اينجا بايد قبل از بحث درباره چگونگى اعراف موكدا يادآور شويم اين است كه تعبيراتى كه درباره قيامت و زندگى جهان ديگر مى‏شود، هيچگاه نمى‏تواند از تمام خصوصيات آن زندگى پرده‏بردارى كند، و گاهى اين تعبيرات جنبه تشبيه و مثال دارد و گاهى تنها شبحى را نشان مى‏دهد، زيرا زندگى آن جهان در افقى بالاتر و به مراتب از زندگى اين جهان وسيعتر است، درست همانند وسعت زندگى اين جهان در برابر دنياى رحم مادر و عالم جنين، بنا بر اين اگر الفاظ و مفاهيمى كه براى زندگى اين جهان داريم نتواند گوياى تمام آن مفاهيم باشد جاى تعجب نيست.

*** سپس قرآن مى‏گويد:" بر اعراف مردانى قرار دارند كه هر يك از جهنميان و دوزخيان را در جايگاه خود مى‏بينند و از سيمايشان آنها را مى‏شناسند"

" اعراف" در لغت جمع" عرف" (بر وزن گفت) به معنى محل مرتفع و بلند است، و اينكه به يالهاى اسب و پرهاى بلند پشت گردن خروس،" عرف الفرس" يا" عرف الديك" گفته مى‏شود به همين جهت است كه در محل مرتفعى از بدن آنها قرار دارد (درباره خصوصيات سرزمين اعراف كه در آيه آمده پس از پايان تفسير آيات به تفصيل سخن خواهيم گفت).

سپس مى‏گويد:" مردانى كه بر اعراف قرار دارند، بهشتيان را صدا مى‏زنند و مى‏گويند: درود بر شما باد، اما خودشان وارد بهشت نشده‏اند، اگر چه بسيار تمايل دارند"

تفسير نمونه، ج‏۶، ص: ۱۸۶

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی


اعراف، آیه ۵۴

پروردگار شما، خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز [شش دوران‏] آفريد؛ سپس به تدبير جهان هستى پرداخت؛ با (پرده تاريك) شب، روز را مى پوشاند؛ و شب به دنبال روز، به سرعت در حركت است؛ و خورشيد و ماه و ستارگان را آفريد، كه مسخّر فرمان او هستند. آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير (جهان)، از آن او (و به فرمان او) ست! پر بركت (و زوال‏ناپذير) است خداوندى كه پروردگار جهانيان است!

سُخره

 

در آيات گذشته بیان شد که مشركان در قيامت به اشتباه بزرگ خود در انتخاب معبود پى مى‏برند و آيه مورد بحث معبود حقيقى و واقعى را با ذكر صفات خاصش معرفى مى‏كند، تا آنها كه حقيقت‏جو هستند قبل از فرا رسيدن رستاخيز در همين جهان او را به روشنى بشناسند، نخست مى‏گويد:" معبود و پروردگار شما آن كس است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد" يعنى" معبود" كسى جز" آفريدگار" نمى‏تواند باشد.

*** سپس قرآن مى‏گويد:" خداوند پس از آفرينش آسمان و زمين، زمام رهبرى آنها را بدست گرفت" يعنى نه تنها آفرينش از او است بلكه اداره و رهبرى جهان نيز با او مى‏باشد

و اين پاسخى است به آنها كه جهان را در آفرينش نيازمند به خدا مى‏دانند نه در بقا و ادامه هستى.

" عرش" در لغت به معنى چيزى است كه داراى سقف بوده باشد و گاهى به خود سقف نيز عرش گفته مى‏شود.

هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى‏رود و گفته مى‏شود" عرش خدا"، منظور از آن مجموعه جهان هستى است كه در حقيقت تخت حكومت پروردگار محسوب مى‏شود.

اصولا جمله‏ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ‏ كنايه از تسلط يك زمامدار بر امور كشور خويش است.

بنا بر اين در آيه مورد بحث جمله‏ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ‏ كنايه از احاطه كامل پروردگار و تسلط او بر تدبير امور آسمانها و زمين بعد از خلقت آنها است.

و از اينجا روشن مى‏شود: آنها كه جمله فوق را دليل بر" تجسم خدا" گرفته‏اند گويا توجه به موارد استعمالات فراوان اين جمله در اين معنى كنايى نكرده‏اند.

*** سپس مى‏فرمايد:" او است كه شب را همچون پوششى بر روز مى‏افكند و روشنايى روز را با پرده‏هاى ظلمانى شب مى‏پوشاند"

جالب توجه اينكه تعبير فوق تنها در مورد شب ذكر شده و نفرموده" بوسيله روز تاريكى شب را نيز مى‏پوشاند" زيرا پوشش تنها مناسب تاريكى است، نه روشنايى.

بعد از آن اضافه مى‏كند:" شب با سرعت به دنبال روز در حركت است" همانند طلبكارى كه با سرعت به دنبال بدهكار مى‏دود (يطلبه حثيثا).

باز اضافه مى‏كند" او است كه خورشيد و ماه و ستارگان را آفريده است، در حالى كه همه سر بر فرمان او هستند"

پس از ذكر آفرينش جهان هستى و نظام شب و روز و آفرينش ماه و خورشيد و ستارگان به عنوان تاكيد مى‏گويد:" آگاه باشيد آفرينش و اداره امور جهان هستى تنها به دست او است"

منظور از" خلق" آفرينش نخستين، و منظور از" امر" قوانين و نظاماتى‏ است كه به فرمان پروردگار در عالم هستى حكومت مى‏كند و آنها را در مسير خود رهبرى مى‏نمايد.

اين تعبير در حقيقت پاسخى است به آنها كه چنين مى‏پندارند خداوند جهان را آفريده و آن را به حال خود واگذارده و كنارى نشسته است، و به تعبير ديگر عالم هستى در ايجادش نيازمند به خدا است، اما در بقا و ادامه حيات نيازى ندارد!.

اين جمله مى‏گويد: همانطور كه جهان در حدوثش نيازمند به او است در تدبير و ادامه حيات و اداره‏اش نيز وابسته به او مى‏باشد، و اگر لحظه‏اى لطف خدا از آن گرفته شود نظامش به كلى از هم گسسته و نابود مى‏گردد.

و در پايان آيه مى‏فرمايد:" پربركت است خداوندى كه پروردگار عالميان است" (تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ‏).

در حقيقت اين جمله بعد از ذكر آفرينش آسمان و زمين و شب و روز و خورشيد و ماه و ستارگان و تدبير جهان هستى يك نوع ستايش از مقام مقدس پروردگار است كه به عنوان تعليم به بندگان فرموده.

" تبارك" از ماده" بركت" است و ريشه آن" برك" (بر وزن درك) به معنى سينه شتر مى‏باشد، و از آنجا كه شتران به هنگامى كه در جايى ثابت مى‏مانند سينه خود را به زمين مى‏چسبانند، اين كلمه تدريجا معنى ثابت ماندن به خود گرفته است، سپس به هر نعمتى كه پايدار و با دوام باشد و هر موجودى كه داراى عمر طولانى و آثار مستمر و ممتد است، موجود" مبارك" يا" پربركت" گفته مى‏شود، و نيز اگر مى‏بينيم به استخرها و يا بعضى از مخازن آب" بركه" گفته مى‏شود به خاطر اين است كه آب مدتى طولانى در آن باقى مى‏ماند.

و از اينجا روشن مى‏شود كه يك سرمايه" پربركت"، سرمايه‏اى است كه به زودى زوال نپذيرد و يك موجود" مبارك" موجودى است كه آثار آن مدتى طولانى برقرار بماند، بديهى است لايقترين وجود براى اين صفت همان وجود خدا است او وجودى است مبارك ازلى، ابدى و سرچشمه همه بركات و نيكيها و خير مستمر، تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ‏ (در ذيل آيه ۹۲ سوره انعام نيز در اين باره سخن گفتيم).

تفسير نمونه، ج‏۶، ص: ۲۰۸- ۲۰۰

 

 

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی