شرح زیارت عاشورا- هفتم

استاد: سرکار خانم موسوی( استاد حوزه و دانشگاه)

 

 

یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ ... حارَبَکُمْ وَ وَلِیُّ لِمَنْ والاکُمْ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداکُمْ

با" یاء ندا"، مولا ابا عبدالله الحسین علیه السلام را مخاطب قرار دادید و مقام و مرتبه اعتقادی خود را اعلام کردید که من این هستم" اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ ..." این مضمون را جلوتر داشتیم که همان معنای تولی و تبری است.

جملات تاکیدی باز هم آمده به ظاهر جملات نگاه کنیم جملات بعدی، تاکید برای جملات قبلی می باشد ولیتکرار این کلام حاکی از این است که مرتبه علاقه تان را شدت می بخشید و بالعکس. مانند اینکه اگر بخواهید به کسی اظهار مودت کنید می گویید دوستت دارم، خیلی دوستت دارم و خیلی خیلی دوستت دارم.

با این کلمات مرتبه شدت محبت و نفرت خودتان را اظهار بدارید. در این جا امر به همین منوال است به ظاهر، کلمات تاکید و تکرار است ولی در واقع به مراتب اعتقادی شما می افزاید. با این اظهار محبت و اعلام عداوت و نفرت نسبت به اعداء زائر چه مقامی پیدا می کند؟

اگر به صرف لفظ باشد انبار لفظ را هم بیاوری چیزی را ثمر نمی دهد مگر اینکه عمل انسان موید بر گفتارش باشد و عملا به مولایش اقتدا کند وقتی اقتدا کرد، وقتی عملا ماموم این امام واقع شدی، سوارشدگان بر کشتی نجات حسین علیه السلام می شوی.

 

" اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة؛ حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است."

 انسان در نوع خلقت خود گرایش به مقام اعلی دارد و به مبادی خودش و خالق خودش گرایش دارد و به ذات لا یزال الهی و نسبت به اوصاف پروردگار و نسبت به راه دانش فطری دارد. ولی در بعد عمل نیاز به مشعل هدایت در راه دارد. سوار شدگان بر این کشتی امرشان را به ناخدای این کشتی محول کردند. وقتی انسان سوار کشتی شد و به امامی اقتدا کردبا اختیار خودش از خودش سلب اختیار کرد دیگر در مسیر به تنهایی نمی تواند سمت راست و چپ حرکت کند.

در صلوات شعبانیه اینگونه اهل بیت را معرفی می کند" الْفُلْکِ الْجارِیَةِ فِى اللُّجَجِ الْغامِرَةِ، یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَها، وَیَغْرَقُ مَنْ تَرَکَهَا، الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ، وَاللَّازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ..." نه جلوتر از امام می تواند برود و نه متاخر از امام مانند کشتی نوح فقط و فقط سوار شدگان بر کشتی نجات پیدا کردند و بقیه غرق شدند. امواج شبهات در اعتقادات و اخلاقیات همان لجج غامره هستند و فقط سوار شدگان در امانند و بقیه غرق می شوند.نه تندروی و نه کندروی. ماموم وقتی در نماز به امام اقتدا کرد دیگر نمی تواند جلوتر یا بعدتر از امام حرکت کند پشت سر امام باید حرکت کند. وگرنه نمازش جماعت نخواهد بود و تمام زندگی مثل اقتدا برای نماز است نه جلوتر و نه عقب تر وگرنه نمازش فرادی می شود. امور زندگی هم به همین منوال است.

 

درعمل راه و روش چیست؟ تمام هم ما این است که پیرو حسین باشیم ولی در عمل چه کنیم؟

خداوند تبارک و تعالی انسان را با حجت و مجهز آفریده است به نام حجت باطنی و غقل درون که اولین حجتی است که خداوند خلق کرده که حجت های بیرونی را به وسیله عقل می شناسیم. قبل از اینکه خداوند برای ما حجت های بیرونی به نام انبیا و اهل بیت منصوب کند ما را به حجت درونی مجهز کرده است و در مرحله اعتقادات و اخلاق اصلا نیاز به تقلید نیست. در آن مقدار مرتبه معرفت و فهم با حجت درونی انسان پیش می رود. اگر مطیع عقل شد عقل به انسان می گوید جایی که عقل به آن نمی رسد  به اهل فن مراجعه کن.

در آیه شریفه می فرماید:" تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‌ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ؛  همدیگر را در محور تقوی و خیر و نیکویی یاری رسانید و در طرف بدی ها همدیگر را یاری نکنید شما را در گناه شریک می کند."

حضرت رسول صلوات الله علیه در پاسخ به شخصی که نزد او آمده بود واز چگونگی تشخیص بر و تقوی با اثمو عدوان سوال می کرد حضرت به طرف سینه او اشاره کردند و فرمودند:" استفت قلبک، استفت قلبک، استفت قلبک" یعنی طلب فتوا کن.

از خودت بپرس نمی خواست اینجا بیایی از دلت هم که بپرسی دلت جواب می دهد. مگر اینکه حب و بغض ها مانع شود. والا اگر حب و بغضی مانع نبا شد انسان به وسیله همان تجهیزات درون خلقتی می تواند بفهمدکه بر و تقوی چه چیز است و اثم و عدوان چه چیز است.

"  إِن تَتَّقُوا اللَّهَ يَجعَل لَكُم فُرقانًا" تقوی باعث می شود که دارای قوه فرقان شوی بنابراین آنجایی که انسان موانع را برطرف کند؛ می فهمد. در احکام شرعی هم وقتی به وظیفه عمل کرداگربه حکم الله رسید انجام داده و اگر نرسید طبق وظیفه عمل کرد حجت دارد و معذور است.

بنابراین راه باز است اگر ماخودمان را داریم با این آرام می کنیم که اگر بناست خداوند با من احتجاج کند و بخواهد مورد عذاب قرار دهد که چرا بد عمل کردی و بخواهم بگویم من حجت ندارم جوابش این است که حجت داری علاوه بر اینکه اینقدر انبیا بیرون و گفتار اهل بیت و امثال اینها را داریم و اینکه ما نمی دانیم راه هدایت کجاستاین پذیرفتنی نیست.

 

فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذی اَکْرَمَنی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیاَّئِکُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَراَّئَةَ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ 

پس رسیدیم به اینجا که من خلاصه در رکاب شما هستم سلمم در مقابل شما یعنی سر تسلیم و تعظیم فرود آوردم حالا به خاطر این" فَاسألِ اللّه َ"ببینید" فاء" آمده یعنی اگر که مقدمات را طی نمی کردی و جزء سالمین نبودی و جزء حاربین بودی به این درخواست نمی رسیدی فاء تفریع است بنابراین که به این مقام اعتقادی نائل شدیم اسال الله عرض کردم که درخواست ها را شماره گذاری کنید ببینید چند درخواست دارید و آن درخواست ها چه چیز هستند به خاطر چی چنین درخواستی دارید؟

این درخواست سوم است که مورد سوال قرار گرفته " فَاسألِ اللّه َ" از خدا درخواست دارم والله را با ا ن اوصاف معرفی می کنیم الذی اکرمنی بمعرفتکم از خدا درخواست می کنم مخاطب ابا عبدالله الحسین است درمقام زیارت  زائر در  زیارت دارد با امام حسین علیه السلام که مزوراست؛ صحبت می کند. من از خدایی که  اکرمنی بمعرفتکم به من جایگاه داد به من منزلت داد بمعرفتکم باء سببیه است به سبب معرفت شما و به سبب مسالمت آمیز بودن باشما به سبب برائت از اعداء شما من صاحب مقام وجهه و آبرو شدم و معرفه اولیائکم وبه سبب معرفت اولیا شما " لو احب شیئا حشره الله معه؛ هر جه را دوست داشته باشید بدانید با او همنشین خواهید بود."

" وَ رَزَقَنِی الْبَراَّئَةَ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ " تا این جا هنوز درخواست اظهار نشده آن خدایی که به من جایگاه داد به خاطر معرفت شما و به خاطر معرفت اولیا شما و روزی ما کرد برائت از اعدا شما را این تبری به آن تولی تکمیل بخشید ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخره این درخواست است می خواهم در دنیا و آخرت با شما باشم. در فراز قبلی " وَجِیها بِالْحُسَینِ علیه السلام فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ " عرض شد دنیا اگر واقعا با او بودید در آخرت قطعا با او هستید آخرت جز ظهور دنیا نیست. در دار اختیار باید روش و منش را تصریح کنی در دار آخرت پرده کنار می رود واقعیت منکشف می شود " يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ" رازها آشکار می شود. و الا راه نرفته را در عالم بعد نمی شود رفت ولو اینکه قائل به تکامل برزخی باشیم.

عالم اختیار عالم دنیاست. از خدا می خواهم که در رکاب شما باشم در دنیا و آخرت. ماموم شما باشم. مولای من سید من سرور من شما باشید.

این معیت هایی که در قرآن می آید را ملاحظه کنید " إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ"،" هُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ مَا كُنتُمْ" این انواع معیت ها متفاوت هستند.

 

اینجا می خواهیم که من با شما باشم راه عملی اش واقعا چیست؟

اگر انسان واقعا کمر همت را ببندد و بخواهد که ملازم و در رکاب باشد راهش این است که در این مسیر باید با خود مشارطه ای داشته باشد هرکس به سبب حال خودش روزانه هفتگی یا ماهیانه آدم با خودش یک شرط بندی داشته باشد مشارطه باب مفاعله است یعنی طرفین می خواهد من با چه کسی شرط ببندم؟

اگر معلوم باشد انسان دارای مراتبی است خودت با مرتبه ای از وجود خودت که به خودم بگویم من از این راهی که با مولایم پیمان بستم و اعلام کردم محضر مولایم آقا ابا عبدالله الحسین که " اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ" نمی خواهم از این جاده عبور کنم.

در اعتقادات در اخلاقیات و احکام که این سه مرتبه شئونی وجود انسان است نمی خواهم از این مرتبه عبور کنم دنبال فهم هستم و آنچه به فهمش رسیدم عمل می کنم. برای مشارطه زمان بگذارید از این زمان تا آن زمانبه هر طور که حالتان را می دانید.ممکن است انسان ابتدای راه کم کم بگذارد.

بعد مراقبه می خواهد کسی که مراقبه می کند همش حواسش باید جمع باشد. یعنی هوشیاری خاص که مواظب است در همین جاده حرکت کند خلافش را عمل نکند. بیشترین جاهایی که ما الان گرفتاریم  گفتن های نا روا قضاوت های بیجا غیبت ه تهمت ها نسبت ها الی ماشاء الله اگر زبانی آزاد بود اگر چشمی آزاد بود اگر اعضا و جوارحی آزاد بود این عمل آزادانه بهائم گونه با این گفتار نمی سازد.

چطور آمدی گفتی "  إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ " همین فیلمی که در وجود ما ضبط می شود همین را برای ما پخش می کنند. یعنی وجود ماکتیبه و صحیفه است برای اعمال مابنابراین در طول این مشارطه، مراقبه لازم است و در پایان وقتی که گذاشتید محاسبه لازم است.

از زبان حضرت علی علیه السلام آمده که" حاسِبُوا اَنْفُسَکُم قبلَ اَن تُحاسَبُوا " حتما و حتما شما در موقف میزان و موقف محاسبه اعمال حاضر می شوید جلوتر شما محاسبه داشته باشید که آنجا معطل نشوید.

و بعد از این ها اگر ناروایی داشت معاقبه داشته باشد علمای علم اخلاق تا اینجا همه گفتند در پایان از خود معاقبه کند و مواخذه کند و به یک نحوی خودش را گوش مالی دهد که چرا قدم کجی برداشت اگر موفق بود خودش را تحسین کند و تشویق کند احسنت که در این میدان پیروز بودی.دیدم واقعه را ولی اگر می خواستم صحبت کنم باید از خلافی صحبت می کردم قدرت داشتم زبانم را ببندم قدرت داشتم جلوی چشمانم را بگیرم.

این خیلی قدرت بالایی است.بسیاری از ما از خودمان گله داریم که آنجا عصبانی شدم و از دستم در رفتاگر جلوتر مشارطه ای داشته باشم مالک زبانش و اعضا و جوارحش می شود وقتی من اینقدر ضعیفم که بر اعضا وجوارح خودم حاکمیتی ندارم می گویم از دستم در رفت دیگر ندامت فایده ای ندارد وقتی آبرویی را بردی حقی را پایمال کردی نمی شود به راحتی آن را جبران کرد.

لذا باید اول مواظب بود. آبوری انسان پیش از اینکه حق الناس باشد ناموس الهی است.پس درخواست این بود که می خواهمکه با شما باشم این خواستن به تنهایی کافی نیست.

 کار عملی لازم است تهذیب نفس لازم است ممارست و تمرین لازم است.اینجا شمابا شیطانی به نام شیطان درون مواجه هستی مادربت ها بت نفس شماست ما یک شیطان بیرونی می شناسیم که قسم خورده و روزی هزار بار هم لعنش می کنیم اما از شیطان اصلی غافلیم.

یک مشارطه قوی لازم داریم اینجا منافع هم هست بچه من هم هست خانواده من هم هست اما وقتی می بینم طرف حق است و این باطل راضی نمی شوم به خاطر اینکه فرزند خودم هست حق را نادیده بگیرم و از باطل دفاع کنم.این کار آسانی نیست.

ابراهیم خلیل الرحمان وقتی که حقیقت بابی انت و امی و اولادی ظهور پیدا کرد. و به ظاهر کارد گذاشت روی نوجوان خودش این تمثل یک واقعیت و حقیقت است یعنی کارد گذاشت بر هرچه که ماسوی الله است و ممکن است که مانع راه شود کارد گذاشت خداوند آنجا فرمود" إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا " حالا چون در مقابل امر اله بر خود ولایت پیدا کردی می توانی امام شوی تا انسان حاکم و امام بر خودش نباشد قوه عاقله اش امام واقع نشود نمی تواند مادر خوبی باشد نمی تواند همسر خوبی باشد. نمی تواند اثر اجتماعی خوبی داشته باشد.

 

وَ أَنْ یثَبِّتَ لِی عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ

 این" واو"، عطف است و در خواست چهارم می شود می خواهم جزء ثابت قدم ها باشم الان جوی مساعد شد و چنین پیمانی بستم و دروغ هم نگفتم ولی در این پیمان ثبات قدم نبود الان یک چیزی را نیت و قصد می کنم پیمان می بندم دو ساعت دیگر، دو روز دیگر یادم می رود کسی که به ثبات قدم نرسیده باشد این اوج و حضیض را دارد این لغزش بدن را دارد استوی ندارد ثابت قدم نیست قدم یعنی جایگاه خدایا از شما می خواهم که ما را ثابت قدم بداری یعنی ان یثبت فعل هایی که بر می گردد به خداوند می بینید که به صورت غیبت است.

 ابا عبدالله به صورت خطاب و ظهور است چون مخاطب آقا ابا عبدالله الحسین است.

" اسْئَلُ اللهَ....  اَنْ یُثَبِّتَ لِی"  فاعل یثبت خداوند است.

خداوند مرا عندکم کم خطاب به مولا ابی عبدالله الحسین است مرا ثابت قدم بدارددر پیشگاه شما در رکاب شما قدمصدق ملاحظه کنید که این پلکانی است زائر به سبب ولایت به اولیاء الهی و برائت از اعدائشان مقرب شد و این معیت خواست بعد از اینکه من دارای آبرو باشم در دنیا و آخرت ومعیت دیگری که قدم صدق داشته باشم با شما و دیگر این ها همه دوام و ثبوت داشته باشند. در بحث های کلامی بحثی داریم به نام احباط و تکفیر احباط یعنی یک وقت  کاری می کنی که ممکن است پرونده ات پر از اعمال خوب باشد ولی این عمل بد باعث می شود که آن همه عمل خوب از  سبد بریزد و بشود " هَباءً مَنْثُوراً"  اعمال خوب و بد در جای خود محاسبه می شود و جزا و پاداش آن هم داده می شود.

 ولی گاهی اعمال بد به گونه ای است که کاملا همه اعمال خوب را از بین می برد و از پرونده خط می زند واین حبط عمل است وقتی اعمال حبط شد انسان هبوط می کند از آن مقامی که دارد. در مقابل بعضی اعمال کفاره عمل بد انسان را می پردازند.

 انسان وجودا با اعمل خوب بالا می رود و بااعمال بد هبوط می کند. و انسان تا زمانی که تکلیف است و عقل است و اختیار است این اوج و حضیض را دارد.

مگر اینکه به ثبات قدم برسد.نعوذ بالله ممکن است در طرف بد اینقدر ثبات پیدا کرده که دیگر خوب ها به وجود این اثر نمی کند مثل بیماری که اینقدر حالش بد شده که هرچه داروی تقویتی به اینبدن تزریق کنیم بدن دیگر قبول نمی کند.

آنجا است که ختم الله علی قلئبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم می شود دیگر خوبی ها تاثیر نمی کند

 

وَ أَنْ یثَبِّتَ لِی عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ

از خدا می خواهم که به این وسیله قدم صدق یعنی مقام راستین به من بدهد. در سفر های که پیشینیان می کردند در راههای دور برای رفع خستگی  نیاز به بارانداز داشتند و در بین را مکان هایی را درست می کردند که شب ها استراحت کنند که الان شاید نمونه آن باشد که به آن می گویند منزل به منزل.

در اصطلاحات عرفانی برای سالکین الی الله همین طور است که انسان سالک وقتی حرکت می کند و می خواهد مبارزه کند با بدیها و کسب فضائل بکند یک وقت هست که هنوز بین راه است  خیلی پا برجا نشده به قدم صدق نرسیده نمی خواهم دروغ بگویم و از کار بد استفاده کنم می خواهم خودداری کنم ولی هنوز در منزل است هنوزمتزلزل است و به ثبات قدم نرسیده این ها را می گویند منزل. وقتی که در  این حالت ملکه شد برایش و ثابت و پابرجاشد به این می گویند مقام لذا در کتاب های عرفانی می نویسند منازل و مقامات.

مقامات مال جایی است که ثوت پیدا کردی و مقیم  شدی وقتی مقیم شدی نمازت بعد ده روز کامل است ولی اگر بین راهی نمازت قصر است. می خواهم در منزل نباشم و به مقام ثبوت رسیده باشم ودر این صفت خوب  مقیم شده باشم یعنی این صفت خوب ملکه من شده در وجودراسخ شده و ریشه دوانده است.

 

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

 

دسته بندی: