زندگی سیاسی شیخ بهایی

جایگاه روحانیت در دولت صفوی

قبل از پرداختن به زندگی سیاسی شیخ بهایی نکاتی را در باره جایگاه و تعریف منصب شیخ الاسلامی یادآوری می کنیم.

شاهان صفوی با اهتمام ویژه نسبت به دین و مذهب تشیع و حمایت از عالمان دینی امتیازات ویژه زیر را به دست آوردند:

۱- ارایه چهره مذهبی از حکومت و کسب مشروعیت سیاسی.

۲- ایجاد وحدت در میان گروه های سیاسی، مذهبی و تضمین ثبات سیاسی.

۳- مقابله با حکومت عثمانی از راه ترویج تشیع.

متولیان دین و مذهب (یعنی عالمان و فقیهان) نیز از شرایط سیاسی، اجتماعی فراهم آمده، در راه ترویج دین و مذهب امامیه استفاده کرده و اهداف زیر را به دست آوردند:

۱- ترویج احکام اسلام در جامعه;

۲- ترویج مذهب تشیع اثنی عشری;

۳- تصدی برخی از اختیارات حکومتی در امور قضایی و اموال عمومی;

۴- جلوگیری از گسترش صوفیگری;

۵- سعی در اصلاح نظام حکومتی و حاکمان سیاسی;

۶- تمرکز در تصمیم گیری در امور مذهبی. (۱۸)

این رابطه نزدیک در دوران صفویه میان دولت و دین باعث شد تا متولیان سیاست، جایگاه ویژه ای را برای عالمان دین در نظام و ساختار حکومتی در نظر بگیرند. مناصب روحانی در دولت صفویه ره آورد این رابطه متقابل بین حاکمان سیاسی و عالمان دینی بوده است.

مناصب روحانیت در دولت صفویه در عناوین زیر خلاصه می شود:

صدرخاصه، صدرعامه (یا صدرالممالک) قاضی دار السلطنه، قاضی عسکر و شیخ الاسلام. (۱۹)

مؤلف تذکرة الملوک در تعریف منصب شیخ الاسلام (که عالی ترین منصب روحانی در دولت صفوی بوده و در اواخر دوران این سلسله عنوان «ملاباشی » به آن داده شد) می نویسد:

مشارالیه سرکرده تمام ملاها، و در ازمنه سابقه سلاطین صفویه ملاباشی گری منصب معینی نبود بلکه افضل فضلای هر عصری در معنی ملاباشی «بوده » و در مجلس پادشاهان نزدیک به مسند «شاه » مکان معینی داشته. احدی از فضلا و سادات نزدیک تر از ایشان در خدمت پادشاهان نمی نشستند و ایشان به غیر از استدعای وظیفه به جهت «طالبان علم » و مستحقین و رفع تعدی از مظلومین و شفاعت مقصرین، و تحقیق در مسایل شرعیه و تعلیم ادعیه و امور شرعیه، به هیچ وجه در کار دیگر دخل نمی کردند. (۲۰)

همین نویسنده در شرح وظایف شیخ الاسلام آورده است:

مشارالیه در خانه خود به دعواهای شرعی و امر به معروف و نهی از منکرات می رسید و طلاق شرعی را در حضور شیخ الاسلام می دادند و ضبط مال غایب و یتیم اغلب با شیخ الاسلام بوده و بعد از آن به قضات رجوع می شد. (۲۱)

همان طور که اشاره شد مهم ترین وظیفه شیخ الاسلام، رفع ظلم از مظلومان، امر به معروف و نهی از منکر و تحقیق و بیان احکام شریعت برای مردم بوده است.

دوره های چهارگانه زندگی سیاسی شیخ بهایی

شیخ بهایی در مدت ۷۸ سال عمر خود با چهار تن از سلاطین صفوی معاصر بوده است که به ترتیب عبارتند از:

۱. شاه طهماسب (۹۸۴- ۹۳۰ ه ق) ;

۲. شاه اسماعیل دوم (۹۸۵- ۹۸۴ ه ق) ;

۳. سلطان محمد خدابنده (۹۹۵- ۹۸۵ ه ق) ;

۴. شاه عباس اول (۱۰۳۸- ۹۹۵ ه ق) .

به این ترتیب شیخ که در سال (۹۶۶ ق) همراه پدر خود وارد سرزمین ایران شد، مدت ۱۸ سال با شاه طهماسب هم روزگار بوده است، یک سال و اندی در سلطنت شاه اسماعیل دوم، ۱۰ سال در پادشاهی سلطان محمد و ۳۵ سال نیز در سلطنت شاه عباس اول زیسته است، بر این اساس فعالیت های سیاسی شیخ بهایی را در چهار دوره تاریخی فوق مطالعه و بررسی خواهیم کرد.

 

۱. سلطنت شاه طهماسب اول (۹۸۴- ۹۳۰ ق)

دوره نخست زندگی سیاسی شیخ بهایی در دوران نوجوانی و جوانی او شکل گرفت. او در سن سیزده سالگی (در سال ۹۶۶ ق) به همراه پدر خود، در پی تهدیداتی که از سوی حاکمان عثمانی بر شیعیان جبل عامل بویژه دانشمندان شیعی آن دیار اعمال می شد، از موطن اصلی خود به مرکز شیعیان یعنی ایران مهاجرت کرد. (۲۲)

خانواده عاملی پس از ورود به ایران سه سال در اصفهان اقامت گزیدند، و در اواخر سال (۹۶۸ ق) پس از معرفی شیخ حسین بن عبدالصمد به شاه صفوی توسط شیخ علی منشار (شیخ الاسلام اصفهان) به قزوین پایتخت شاه طهماسب وارد شدند. و شاه بر اساس شناختی که از فقهای جبل عامل داشت و با توجه به منزلت علمی شیخ حسین که شاگرد مبرز شهید ثانی بود او را به مت شیخ الاسلامی پایتخت تعیین کرد.

اقامت پدر شیخ بهایی در قزوین به درازا نکشید و پس از چندی وی از طرف شاه به شیخ الاسلامی مشهد سپس هرات منصوب شد. بدین ترتیب پدر بهاءالدین عاملی مدت ۱۴ سال در قزوین و مشهد و هرات عهده دار این منصب سیاسی مذهبی بوده است و در سال (۹۸۳ ق) ایران را به قصد زیارت حج ترک کرد، بعد از انجام مناسک حج به بحرین رفت و پس از یک سال اقامت در آن جا در سال (۹۸۴ ق) وفات یافت. (۲۳)

سؤالی که در این جا مطرح می شود این است که چه عاملی باعث شد که وی پس از سالیان متمادی اقامت در ایران، (با وجود نزلت سیاسی - اجتماعی) پشت به ایران و مناصب دنیایی کند و روانه حجاز و بحرین گردد؟

هر چند در گزارش های تاریخی به علل این مساله اشاره نشده و مورخان با سکوت از کنار آن گذشته اند، اما نویسنده کتاب الهجرة العاملیة مسایل سیاسی اجتماعی آن دوران را در اتخاذ تصمیم پدر شیخ مؤثر می داند.

به اعتقادی وی سعی شیخ حسین بن عبدالصمد در احیا و اقامه نماز جمعه در پایتخت صفویه (که مدتی پس از رحلت محقق کرکی متروک مانده بود و اقامه آن در عصر غیبت مورد اختلاف عالمان دینی قرار گرفته بود) باعث شد دولتمردان صفوی و رؤسای قزلباش احساس خطر نمایند و او را مانند محقق کرکی مانع بزرگی در برابر قدرت و خواسته های خود بدانند، از این رو شاه صفوی حل مشکل را در آن دید که وی را از قزوین دور ساخته و به عنوان شیخ الاسلام مشهد و هرات منصوب کند.

این واقعه در سال «۹۷۵ ق » اتفاق افتاد. نویسنده مذکور، این عمل شاه نسبت به پدر شیخ بهایی را، به نفی بلد و «تبعید سیاسی » بیش تر شبیه می داند تا چیز دیگر. (۲۴)

بنابراین یکی از عوامل مؤثر در زندگی سیاسی شیخ بهایی، حضور پدر وی در دربار صفوی است. همان گونه که خود شیخ نیز در برخی از آثار خود با این تعبیر که:

لولم یات والدی... من بلاد العرب الی بلاد العجم ولم یختلط بالملوک لکنت من اتقی الناس و اعبدهم و ازهدهم... (۲۵)

به تاثیر این عامل در زندگی سیاسی خود اشاره کرده است. هر چند بهایی در دوران حیات سیاسی پدر خود دارای منصب سیاسی نبوده اما حضور او در پایتخت و در کنار پدر در مشهد و هرات او را با منصب و وظایف شیخ الاسلامی آشنا ساخته و آماده پذیرش این منصب بعد از پدر خود شد.

 

۲. سلطنت شاه اسماعیل دوم (۹۸۵- ۹۸۴ ق)

از فعالیت های سیاسی شیخ بهایی در دوران سلطنت شاه اسماعیل دوم گزارشی در دست نیست. دوران کوتاه سلطنت این پادشاه، نابسامانی های سیاسی، اجتماعی فراوانی را در پی داشت. جنگ قدرت بین سران قزلباش و روحیه انتقام گیری این پادشاه، کشتارهای زیادی را در میان خاندان صفوی و نیز دولتمردان به دنبال داشت. خشونت های غیر منطقی و گرایش او به مذهب تسنن، درباریان صفوی و عالمان دینی را نگران کرد و مخالفت برخی از عالمان را برانگیخت. از جمله آنان: میرسیدحسین کرکی عاملی است که به دستور شاه اسماعیل دوم زندانی شد. (۲۶)

به نظر می رسد شیخ بهایی در این بحران های سیاسی در مرکز حضور نداشته است.

 

۳. سلطنت سلطان محمد (۹۹۵- ۹۸۵ ق)

سلطنت شاه اسماعیل دوم پس از مدت کوتاهی با مرگ زود هنگام و چه بسا از پیش تعیین شده او به فرجام خود رسید و برادرش سلطان محمد میرزا که حاکم شیراز بود و مردی نرم خو و درویش مسلک بود به سلطنت رسید. (۲۷)

اوضاع سیاسی اجتماعی ایران در دوران سلطنت این پادشاه نیز به دلیل ضعف تدبیر وی و نیز دخالت زنان دربار و دیگر رجال سیاسی دچار آشفتگی و بی نظمی گردید، به گونه ای که برخی از مورخان، دوران سلطنت این دو پادشاه را دوران فترت صفویه می دانند که تا سرحد انحطاط و سقوط پیش رفت.

از زندگی سیاسی شیخ بهایی در دوران ده ساله سلطنت این پادشاه نیز هیچ گزارش تاریخی در دست نیست.

نویسنده کتاب الهجرة العاملیة معتقد است زندگی شیخ در هرات (که چه بسا کوتاه نیز نبوده و تا سال ۹۹۱ ق به طول انجامید.) از نقاط تاریک زندگی بهایی است. زیرا نه خود شیخ بهایی در باره کیفیت زندگی خود در هرات سخنی گفته و نه دیگران به آن پرداخته اند. و اگر اشاره کوتاه شاگرد او، میرحسین بن حیدر کرکی نبود این بخش از زندگی شیخ به کلی بر ما پوشیده می ماند. (۲۸)

عزالدین حسین بن حیدر کرکی در معرفی استاد خود شیخ بهایی ضمن نقل سفرهای او که با وی همراه بوده است می گوید:

...ثم رجعنا الی هرات الذی کان سابقا هو و والده فیها شیخ الاسلام (۲۹) .

از این عبارت چنین بر می آید که: بعد از خروج شیخ حسین بن عبدالصمد از ایران و فوت او در بحرین، فرزندش بهاءالدین عاملی جانشین او شده و منصب شیخ الاسلامی هرات به او واگذار شده است.

از دیدگاه مؤلف الهجرة العاملیة حضور شیخ بهایی در هرات نیز همانند زندگی پدرش در این شهر به منظور دور نگه داشتن وی از مرکز سیاسی و قدرت (پایتخت) از سوی سلاطین معاصر ایشان بوده است. (۳۰)

در کتاب خیرالبیان به حضور وی در دوران سلطنت این پادشاه در ایران و به فعالیت های علمی او اشاره شده، اما از منصب شیخ الاسلامی بهایی در هرات سخنی به میان نیامده است.

در اثر یاد شده آمده است:

شیخ بهایی در زمان پادشاه کریم، سلطان محمد، پرتو فیض به ساحت ممالک ایران انداخته، در آن ایام در اکثر علوم تالیفات نموده از آن جمله کتاب حبل المتین در احادیث و... (۳۱)

 

۴. سلطنت شاه عباس اول (۱۰۳۸- ۹۹۵ ق)

ایران در سلطنت شاه عباس اول (بزرگ ترین پادشاه سلسله صفوی) وسعت و عظمت دیرینه خود را باز یافت. از لحاظ قدرت نظامی، اقتدار سیاسی، رونق اقتصادی، عمران و آبادانی، در وضعیت مطلوبی قرار داشت. در حوزه فرهنگ و معارف دینی نیز در حال رشد و شکوفایی بود. شاه عباس اول در میان سلاطین صفوی بیش از همه آن ها به ایران و مردم ایران خدمت کرده است. هر چند قساوت ها و بی رحمی های او نیز در جای خود قابل تامل است.

از هوشمندی این پادشاه آن که به عالمان دینی احترام می گذاشت و از این راه درترویج دین و اقتدار سیاسی ایران و نیز تحکیم سلطنت خود بهره می جست. از جمله شواهد این امر انتخاب خلیفه سلطان، شاگرد میرداماد و شیخ بهایی به وزارت خود بود. (۳۲)

میرداماد و شیخ بهایی از فقها و فلاسفه مشهور این دوره نزد شاه صفوی از ارج و منزلت فراوانی برخوردار بودند. حضور این دو شخصیت علمی در دربار صفوی شکوه و جلوه خاصی به سلطنت این پادشاه بخشیده بود. (۳۳)

عمده فعالیت های سیاسی شیخ بهایی در عهد شاه عباس اول صورت گرفت که اجمالا به آن اشاره می کنیم:

به نوشته عالم آرای عباسی، شیخ بهایی بعد از رحلت شیخ علی منشار (شیخ الاسلام دارالسلطنه اصفهان) به جای وی به این منصب منصوب شد.

او در این باره می نویسد:

... بالجمله آن جناب (شیخ بهایی) بعد از فوت شیخ علی منشار، منصب شیخ الاسلامی و وکالت حلالیات و تصدی دارالسلطنه اصفهان به خدمتش مرجوع گشته، چند گاه من حیث الاستقلال بدان شغل پرداخت. (۳۴)

حال اگر وفات شیخ علی منشار را در سال (۹۹۳ ق) بدانیم (۳۵) ، وی باید در ابتدای سلطنت شاه عباس اول به این منصب انتخاب شده باشد و ظاهرا این امر پس از برگشت وی از سفر حج و سیاحت چند ساله او در بلاد اسلامی بوده است.

به اعتقاد نویسنده کتاب الهجرة العاملیة شیخ بهایی در سال ۹۹۶ ق از سوی شاه عباس کبیر به سمت شیخ الاسلام اصفهان (پایتخت جدید شاه عباس) تعیین شد و تا زمان وفاتش این منصب را بر عهده داشت. (۳۶)

بنابراین اگر سفرهای شیخ را پیش از این تاریخ بدانیم وی به مدت ۳۴ سال در دوران سلطنت این پادشاه، شیخ الاسلام اصفهان و مفتی اعظم ایران بوده است. و اگر سال هایی که وی در هرات به جای پدر خود شیخ الاسلام بوده به این مدت (۳۴ سال) بیافزاییم، تصدی این منصب توسط وی بالغ بر چهل سال می شود. البته اشکالی که بر این نظریه وارد است این است که:

اولا: شاه عباس، اصفهان را در سال (۱۰۰۶ ق) به عنوان مرکزیت سیاسی و پایتخت خود برگزید.

ثانیا: با گزارش تاریخ عالم آرای عباسی مطابقت ندارد، زیرا به گفته وی سفرهای شیخ بهایی (که به عنوان دوران فترت در زندگی سیاسی او به حساب می آید) بعد از تصدی منصب شیخ الاسلامی اصفهان بوده است. (۳۷)

در هر صورت نظریه اخیر قابل دفاع است، زیرا تعیین اصفهان به عنوان پایتخت صفویه از سوی شاه عباس (۱۰۰۶ ق) هیچ منافاتی با این مطلب ندارد که شاه عباس، شیخ بهایی را از همان سال اول سلطنت خود (یعنی از سال ۹۹۵ق) به سمت شیخ الاسلامی اصفهان برگزیده باشد، با توجه به این که وفات شیخ علی منشار (که شیخ بهایی جانشین وی در این منصب بوده) معلوم نیست در چه سالی بوده است.

محتمل است که اعطای منصب شیخ الاسلامی به شیخ بهایی قبل از سلطنت شاه عباس، توسط پدر او (سلطان محمد خدابنده) و قبل از سال های ۹۹۱ ق (سال سفر بهایی برای زیارت حج و سیاحت او در کشورهای اسلامی) باشد. تاییدی هم از سخنان اسکندر بیک ترکمان در این باره می توان آورد و آن این که وی از پادشاهی که شیخ بهایی را به این سمت منصوب کرده است نام نبرده است. (۳۸) و بعید نیست که این پادشاه پدر شاه عباس اول بوده باشد.

بنابر احتمال یاد شده، سفرهای شیخ بهایی در اثنای تصدی این منصب انجام شده و بدین وسیله ادعای عالم آرای عباسی نیز درست می شود.

 

سفرهای شیخ بهایی

از آنجا که سفرهای شیخ بهایی، با منصب شیخ الاسلامی و به عبارتی با زندگی سیاسی او بی ارتباط نیست از این رو لازم است اشاره کوتاهی به آن ها داشته باشیم.

بیش تر نویسندگانی که به شرح حال شیخ بهایی پرداخته اند از سفرهای او به کشورهای عراق، حجاز، شام، مصر و قدس سخن گفته اند، ولی در باره علت آن ها و تعیین مدت و تاریخ این سفرها (به دلیل سکوت و یا ابهام موجود در گزارش های تاریخی این دوره) نظریه های مختلفی را ارایه کرده اند. در خصوص علت و انگیزه سفرهای شیخ برخی، علاقه مندی او به سیر و سیاحت را که از دوران نوجوانی با آن مانوس بوده عامل مؤثری می دانند (۳۹) ; و بعضی، اختلاف آرا و دیدگاه های علمی او با مکتب های فلسفی موجود در حوزه اصفهان (یعنی «توغل میرداماد و اصحاب او در علوم عقلی و رواج آن ») را انگیزه احتمالی این امر می شمارند (۴۰) ; و عده ای ملالت خاطر و دلزدگی از مناصب دنیایی و معاشرت او با پادشاهان را عامل این سفرها معرفی کرده اند. (۴۱)

تاثیر مجموعه عوامل یاد شده در تصمیم بهایی، امری ناممکن و غیر متصور نیست.

از مسایل بحث انگیز در سفرهای شیخ بهایی مدت و تاریخ آن ها است. علت ابهام های موجود در این بخش از زندگی شیخ بهایی این است که خود او، نیز مورخان معاصر، تاریخ و مدت این سفرها را ثبت نکرده اند.

از کتاب عالم آرای عباسی چنین برمی آید که شیخ پس از مدتی که به منصب شیخ الاسلامی اصفهان منصوب شد اراده سفر حج نمود، و مدت ها در بلاد اسلامی به سیاحت پرداخت (۴۲) ، ولی در آن به تاریخ و مدت این سفرها اشاره نشده است. تنها مطلبی که از ظاهر عبارت اسکندر بیک استفاده می شود این است که زمان وقوع این سفرها بین سال های ۹۹۴ ق (سال وفات شیخ علی منشار) تا ۱۰۰۸ ق بوده، یعنی سالی که شاه عباس پیاده به زیارت امام رضا علیه السلام رفت و شیخ بهایی نیز همراه او بود.

نظریه دوم در باره تاریخ سفرهای شیخ، گفتار خیرالبیان است که آغاز سفرهای بهایی را در دوران جوانی او می داند و می نویسد:

در عنفوان شباب هوای سیر بلاد در خاطر دریا مقاطرش رسوخ یافته، به تشرف زیارت حرمین شریفین مشرف شده به اکثر دیار عربستان و بلاد مغرب رسیده، مدت ها در مصر بوده و دیار شام را از فیض آفتاب افادت، صبح صادق ساخته... . (۴۳)

 

بنابراین شیخ باید بعد از وفات پدرش در سال (۹۸۴ ق) که در آن هنگام سی ویک ساله بوده و قبل از سال (۹۹۴ ق) که به منصب شیخ الاسلامی اصفهان برگزیده شد، به این سفرها رفته باشد.

گذشته از این به دلیل مشخص نبودن تاریخ سفرهای شیخ، مدت این سفرها نیز نامعلوم است. در باره مدت سیاحت بهایی دو نظر وجود دارد:

نخست این که مدت سیر و سیاحت بهایی بسیار طولانی (به مدت سی سال) بوده است. منشا این نظر، گفتار «سلافة العصر» است، زیرا مؤلف این اثر که قدیمی ترین مستند تاریخی در شرح حال شیخ بهایی است در این باره می نویسد:

...فلما اشتد کاهله، وصفت له من العلم مناهله، ولی بها شیخ الاسلام، و فوضت الیه امر الشریعة، علی صاحبها الصلاة والسلام، ثم رغب فی السفر و السیاحة، و استهب من مهاب التوفیق ریاحه، فترک تلک المناصب، و مال لما هو لحاله مناسب، فقصد حج بیت الله الحرام و زیارة النبی و اهل بیته الکرام علیهم افضل الصلوة و التحیة و السلام، ثم اخذ فی السیاحة فساح ثلاثین سنة، و اوتی فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة... . (۴۴)

زمانی که چشمه های علوم از وجود وی جاری گشت، منصب شیخ الاسلامی بر عهده او گذاشته شد و امور شریعت به وی ارجاع گردید، پس مدتی از منصب شیخ الاسلامی ملول گشت و به سیاحت و جهان گردی رو آورد و ترک مناصب گفت و به زیارت حج و تربت پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت گرامش رفت و پس از آن سی سال به سیاحت پرداخت.

در تعیین مدت سیاحت شیخ بهایی، نویسندگان بعد از این مؤلف، غالبا سخنان او را تکرار کرده اند.

عده ای از محققان این نظریه را نادرست می دانند و مدت سفرهای شیخ را بسیار کم تر از این مقدار می دانند. (بین چهار تا شت سال) . و مؤلف کتاب احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی از جمله نویسندگانی است که معتقد به نظریه دوم است. وی با ارایه شواهد و قراین تاریخی، مدت سی سال سیاحت شیخ را ناشی از اسطوره سازی و شخصیت پردازی و گفتار مبالغه آمیز برخی از نویسندگان می داند. (۴۵) علاوه بر این وی در توجیه مدت مذکور می گوید:

ممکن است مقصود از این که سی سال سفر کرده این باشد که از نخستین سفر وی (سال ۹۸۴ ق) تا آخرین سفری که در عمر کرده (سال ۱۰۱۵ ق) سی سال طول کشیده است. (۴۶)

به اعتقاد عده ای شیخ بهایی در یکی از سفرهای خارجی خود به کشور عثمانی، سفارت شاه صفوی را بر عهده داشته و حامل پیامی از طرف شاه عباس اول به سلطان مراد حاکم عثمانی بوده است. (۴۷)

 

پاسخ به ابهام های زندگی سیاسی شیخ بهایی

عملکرد سیاسی شیخ بهایی از چند جهت مورد توجه محققان منتقد قرار گرفته است، این موارد عبارتند از:

الف) همکاری با سلاطین صفوی در قالب پذیرش منصب شیخ الاسلامی.

ب) مدح سلاطین معاصر خود و تالیف کتاب یا رساله به نام آن ها.

ج) تضاد و دوگانگی در نظر و عمل سیاسی.

در این جا موارد انتقادی مذکور را به ترتیب و همراه با پاسخ آن ها مطالعه و بررسی می کنیم:

الف) همکاری با سلاطین صفوی

 

تعامل نزدیک عالمان دینی با حاکمان سیاسی در عصر صفوی به لحاظ مشروعیت چنین رفتارهایی از دیرباز مورد بحث و گفت وگوی اندیشمندان بوده و هست.

برخی از نویسندگان معاصر بی پروا عملکرد سیاسی عالمان شیعی عصر صفوی را نقادی و تقبیح کرده اند و شیخ بهایی را به خاطر همکاری و رابطه نزدیک او با شاه عباس، مورد سخت ترین نکوهش های خود قرار داده اند.

یکی از این نویسندگان با تعریض نسبت به مدافعان رویه علمای شیعه در عهد صفوی زبان به طعن آن ها گشوده و می گوید:

درست است که این حاکم فاسد است، درست است که در همین عالی قاپو خانه هایی می بینیم که مثل خانه های خلیفه بغداد آلات موسیقی و مشروبات دارد، درست است که سلطان صفوی مثل خلیفه عباسی بغداد اهل همه فرقه است، اما این مانع از این نمی شود که جامعه و وجدان شیعی نتواند نظام استبدادی و فساد اخلاقی او را تحمل کند، وقتی می بیند که یک روحانی بزرگ، و عالم بزرگ و باتقوا و نابغه شیعی مثل شیخ بهایی که از مفاخر علمی ما است با او همکار است و همراه است; توده مذهبی می پذیرد و تحمل می کند چرا؟ زیرا درست است که این حاکم مثل خلفا زندگی می کند اما حب علی در دل دارد... و این، همه چیز را توجیه می کند برای چه؟ برای این که روایت است... که محب علی در بهشت است ولو عاصی بر من باشد و مبغض علی در دوزخ است ولو مطیع من باشد. (۴۸)

این سخنان را اگر حمل بر غرض ورزی نویسنده نکنیم مسلما از روی احساس دلسوزی گوینده نسبت به دین و مذهب تشیع نبوده است. تامل در تاریخ سیاسی تشیع در این دوران (که دوره همگرایی و اقبال عالمان دینی به سیاست برای تایید و تقویت حاکم شیعی است) عکس دیدگاه این نویسنده را نشان می دهد.

در این جا به اختصار پاسخ هایی را که در رد این نظریه ارایه شده است می آوریم:

۱. تقیه

نخستین جوابی که به ذهن متبادر می شود تقیه است. تقیه از اصول مسلم مذهب شیعه است که در روایات معصومین علیهم السلام با تعابیری نظیر «لا ایمان لمن لاتقیة له » (۴۹) بر اهمیت این اصل تاکید شده است. از این رو شیعیان، بویژه عالمان شیعی در موارد متعدد از تاریخ تشیع برای حفظ دین و ترویج مذهب تشیع، و یا حفظ جان خود و دیگران از این اصل کاربردی استفاده کرده اند و مستند آن ها علاوه بر گفتار معصومین علیهم السلام سیره سیاسی ایشان در برخورد با خلفای جور بوده است.

خود شیخ بهایی روایتی در خصوص پرهیز از مخالفت پادشاه جبار بدین مضمون نقل کرده است که:

ایاک و غضب الملک الظلوم فان غضبه کغضب ملک الموت. (۵۰)

یعنی از خشم پادشاه ظالم و جائر بپرهیز که خشم او مانند خشم فرشته مرگ است که جان را می ستاند و موجب هلاکت و نابودی حیات انسان می شود.

بنابراین محتمل است که همکاری شیخ با شاهان صفوی بر اساس این اصل صورت گرفته باشد.

اما خدشه ای که بر این جواب وارد است این است که «در زمان شیخ بهایی عالمان بزرگی همانند محقق اردبیلی و دیگران بوده اند که از معاشرت با سلاطین وقت احتراز داشته اند پس خوف و اضطرار نبوده است، بنابراین تقیه نمی تواند عمل خوبی برای توجیه عملکرد سیاسی وی قلمداد شود.»

 

۲. مصلحت عامه

دفع ضرر از مؤمن و یا جلب نفع برای او، از جمله عوامل جواز همکاری با حاکم جائر است که در فقه شیعه بدان تصریح شده است. (۵۱)

در تاریخ سیاسی شیعه حضور علی بن یقطین در دستگاه حکومتی هارون الرشید و نیز ولایت عبدالله نجاشی از طرف خلیفه عباسی (منصور دوانیقی) که از سوی امام صادق و امام کاظم علیهما السلام تجویز شده بود، به منظور یاری رساندن به مؤمنان و احقاق حق مستضعفان بوده است. در این که حضور شیخ بهایی در دستگاه صفوی برای تحقق بخشیدن به چنین اهدافی بوده شبهه ای در آن نیست. مؤلف سلافة العصر در این باره آورده است:

شیخ بهایی بسیار بخشنده بود و سرای عالی داشت که یتیمان و زنان بدان پناه می بردند و بسیار کودکان نوزاد در آن شیر خوردند و بسیار مردم از آن پناه جستند، وی به مردم بسیار چیز می بخشید ولی با آن همه تقرب، میل به پادشاه نداشت و بیش تر مایل به تنهایی و جهان گردی بود. (۵۲)

 

عبارت «یفد علیها الراجی و الآمل » در کلام این نویسنده شاهد بر مدعااست. نتیجه این که تامین مصلحت عباد و حداقل یاری رساندن به نیازمندان جامعه و دادرسی مظلومان با استفاده از موقعیت شیخ الاسلامی می تواند یکی از مستندات شرعی در تبیین عمل سیاسی شیخ باشد.

۳. اقامه امر به معروف و نهی از منکر

در فقه سیاسی شیعه وجوب تحصیل ولایت از طرف حاکم جائر و یا هر نوع همکاری با او در صورتی که اقامه امر به معروف و نهی از منکر موقوف به آن باشد واجب است (۵۳) . همکاری بسیاری از عالمان شیعی با حاکمان جور برای احیای این دو فریضه بزرگ الهی بوده است. بزرگ ترین معروفی که به دست عالمان شیعی در طول تاریخ سیاسی اسلام انجام شده است ترویج فرهنگ و معارف مذهب تشیع با روش های علمی و عملی بوده که در دوران صفوی به اوج و اعتلای خود رسید. تحقق این هدف جز با همکاری عالمان دینی با حاکمان سیاسی و حمایت نظام سیاسی از ایشان، امکان پذیر نبود.

دلیل بر این که حضور عالمان در دستگاه حکومت و هدایت شاهان صفوی مؤثر بوده مطلبی است که مؤلف خیرالبیان در باره جایگاه شیخ بهایی نزد شاه عباس صفوی آورده است، وی می نویسد:

شاه آگاه، (شاه عباس اول) را نسبت به آن حضرت (شیخ بهایی) اعتقاد صافی است و در اعزاز و احترام و اکرام او دقیقه ای نامرعی نمی گذارد، و همواره ملتمسات آن حضرت در سده رفیعه شاهی چون دعاهای اجابت قرینش در بارگاه الهی مقبول است. (۵۴)

از عبارت فوق چنین بر می آید که حضور فعال امثال شیخ در دربار شاهان در هدایت آن ها مؤثر بوده و خواسته های ایشان که مسلما خواسته های دینی و در جهت حمایت از ستم دیدگان بوده مورد پذیرش پادشاه وقت قرار می گرفت. هر چند در مواردی هم استبداد شاهان مانع از قبول نظر آنان می گردید. همان گونه که در گزارش های تاریخی این دوران آمده است که نهی شیخ در باز داشتن شاه عباس اول از قتل فرزند ارشدش (صفی میرزا) مؤثر واقع نشد و شاه خطاب به شیخ بهایی گفت:

شیخ احترام خود را نگاه دارید و اصرار نکنید. (۵۵)

سخنان مؤلف عالم آرای عباسی نیز حکایت از جایگاه بلند شیخ نزد شاه صفوی و پذیرش نصایح او توسط شاه دارد، او در این باره می گوید:

از این زمان خجسته نشان، حضرت اعلی شاهی، وجود شریف آن یگانه روزگار را مغتنم دانسته، همیشه از ملتزمان رکاب اقدس و اکثر اوقات در سفر و حضر به وثاق حضور او تشریف قدوم ارزانی داشته، از صحبت فیض بخش او مسرور می گردند. (۵۶)

در این جا باید افزود که برخی بر اساس پندارهای باطل خود درصدد خدشه بر چهره عالمان بزرگ شیعی برآمده و حضور آن ها در عرصه سیاست را ناشی از ریاست طلبی دانسته اند.

مطلبی که در پاورقی آمده است تاحدی نشان دهنده فضای و هم آلود نگرش معاصر منتقد شیخ بهایی نسبت به او است.

البته آنچه از ساحت شیخ بهایی و امثال او به دور است چنین ادعاهای بی پایه و اساس است. (۵۷)

امام خمینی رحمه الله در رد این گونه شبهات چنین می فرماید:

...می بینیم که یک طایفه از علما این ها گذشت کرده اند از یک مقاماتی و متصل شده اند به یک سلاطین با این که می دیدند مردم مخالفند، لکن برای ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامی و ترویج مذهب حق، این ها متصل شده اند به یک سلاطین، و این سلاطین را وادار کرده اند خواهی نخواهی برای ترویج مذهب تشیع و این ها آخوند درباری نبودند. این اشتباهی است که بعضی نویسندگان ما می کنند. اطرافیان سلاطین این آقایان بودند. اینها اغراض سیاسی داشتند، اغراض دینی داشتند. نباید یک کسی تا به گوشش می خورد که مثلا مجلسی رحمه الله، محقق ثانی رحمه الله، شیخ بهایی رحمه الله با این ها روابط داشته اند و می رفتند سراغ این ها، همراهی شان می کردند، خیال کنند که اینها مانده اند برای جاه و عزت، و احتیاج داشتند به این که سلطان حسین و شاه عباس به آن ها عنایتی بکنند. این حرف ها نبوده در کار، آن ها گذشت کردند، یک مجاهده نفسانی کرده اند برای این که مذهب را به وسیله آن ها، به دست آن ها ترویج کنند. (۵۸)

ب) مدح سلاطین معاصر و تالیف کتاب و رساله به نام آن ها

در زندگی سیاسی عالمان شیعی یکی از مسایلی که توجه نویسندگان و محققان را جلب کرده است مدح و ثنای سلاطین و یا تالیف کتاب و رساله به نام آن ها است.

با توجه به عدم مشروعیت پادشاهان و نیز جائر و فاسق بودن اکثر ایشان، این سؤال مطرح می شود که عالمان شیعی با آن مرتبت علم و تقوا چرا و چگونه ظالمان را ستوده و در حق آنان مدح و ثنا گفته اند؟ ! !

شیخ بهایی از جمله دانشمندان بزرگ شیعی است که به خاطر این رفتارش مورد انتقاد قرار گرفته است.

در این جا قبل از پرداختن به پاسخ این اشکال، آثاری را که شیخ بهایی به نام شاهان صفوی تالیف کرده و نیز بخشی از سخنان او که در مقدمه این آثار آمده ذکر می کنیم:

الف) جامع عباسی

بهایی این کتاب را به درخواست شاه عباس به نگارش درآورد. مؤلف در دیباچه این اثر، شاه صفوی را به اقتدار سیاسی، عدالت، انتساب به خاندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و دین مداری ستوده است.

ب) رساله تحریم ذبایح اهل کتاب

شیخ بهایی این رساله را به درخواست و امر شاه عباس اول و در رد اشکال علمای روم به فتوای عالمان شیعی در باره تحریم ذبایح اهل کتاب تالیف کرده و پادشاه مذکور را با این القاب و اوصاف ستوده است:

السلطان الاعظم، و الخاقان الاعدل الاکرم، اعظم ملوک الارض شانا، و اعلاهم منزلة و مکانا، و امضاهم سیفا و سنانا، و اقواهم حجة و برهانا، صاحب النسب النبوی، والحسب العلوی ابوالمظفر شاه عباس الحسینی الموسوی الصفوی، لابرحت رقاب السلاطین خاضعة، علی بابه، و جباه الخواقین معفرة بتراب اعتابه... . (۵۹)

ج) رسالة فی مباحث الکر

این رساله را به نام سلطان محمد خدابنده نوشته و از مؤلفات دوران جوانی شیخ بهایی است و نام آن را «تحفه » گذاشته است. به اعتقاد بعضی محققین این رساله را نخست در زمان شاه طهماسب و به نام او نوشته سپس آن را به نام شاه محمد خدابنده کرده است. (۶۰)

د) تحفه حاتمیه

این اثر به نام رساله اسطرلاب معروف است و بهایی آن را برای میرزا حاتم بیک اعتماد الدوله اردوبادی وزیر شاه عباس نوشته است. (۶۱)

ه) حبل المتین

مؤلف وقایع السنین در باره این اثر فقهی بهایی گفته است:

شیخ معظم الیه، حبل المتین را به اسم شاه طهماسب نوشته و خلاصه را به اسم حمزه میرزا (۶۲) «پسر سلطان محمد خدابنده » نگاشته اند.

و) کتاب العروة الوثقی

در مقدمه این کتاب که اثر تفسیری شیخ بهایی است از شاه عباس اول تعریف و تمجید فراوان شده است. (۶۳)

اکنون به علل و انگیزه هایی که شیخ بهایی و امثال او را ملزم به مدح شاهان در مقدمه آثار علمی شان کرده اشاره می کنیم:

۱. رسم غالب در دوران های گذشته چه قبل از صفویه و چه بعد از آن این بوده است که مؤلفان بزرگ که با حاکمان سیاسی روابط نزدیک داشته اند، به منظور حفظ و ترویج آثار علمی خود، پادشاهان معاصر را در مقدمه آن ها تعریف و تمجید می کردند. مولی محمدتقی مجلسی به این الزام سیاسی فرهنگی آن دوران در مقدمه اثر خود لوامع صاحبقرانی اشاره کرده است، بنابراین شیخ بهایی نیز در برخی از تالیفات خود به این قانون مرسوم عمل کرده است.

۲. آنچه در سخنان مؤلفان در دیباچه آثارشان دیده می شود، تایید اقتدار شاهان است که حداقل در دوران مورد مطالعه ما تایید پادشاهان شیعی از سوی علمای دوراندیش امامیه در قبال حکومت رقیب (عثمانی) امری لازم و اجتناب ناپذیر بود. جدایی عالمان دینی از حاکمان سیاسی به معنای تضعیف مذهب تشیع و حکومت شیعی و تقویت دیگران محسوب می شد و این امری بود که عالمان شیعی همیشه از آن پرهیز داشته اند.

۳. با دقت در تعابیر این عالمان معلوم می شود که بسیاری از عبارات به کار رفته در مدح شاهان شرح وظایفی است که از حاکمان عدل انتظار عمل به آن ها می رود و واضح است بیان این واقعیات در قالب الفاظ، به معنای مدح و یا تملق در برابر صاحبان شوکت و قدرت نیست.

۴. نکته قابل توجه در تعابیر گزینش شده در سخنان بهایی این است که وی هر چند شاه صفوی را به عدالت و جلوه های اقتدار ستوده است، ولی هرگز آنان را به تقوا و پرهیزگاری توصیف نکرده، زیرا فسق شاهان صفوی برایشان امری مسلم بوده است. البته توصیف آنان به عدالت نیز قابل توجیه است، زیرا از نظر شیخ بهایی عدالت مفهومی است که دارای مراتب مختلف است و اسلام و ایمان یکی از مراتب آن است و با توجه به این که پادشاهان مورد ستایش او، مسلمان شیعی بوده اند از این رو بهایی در وصف آن ها به عدالت به خطا نرفته است.

۵. نکته مهم دیگر این که شیخ بهایی در وصف شاهان صفوی فقط به توصیف سلطان معاصر خود پرداخته و از تعریف و تمجید دودمان صفوی و شاهان پیشین این سلسله خودداری کرده است. از اکتفا کردن شیخ به قدر ضرورت، چنین استنباط می شود که وی در مدح شاهان بر اساس قاعده «الضرورات تبیح المحذورات » عمل کرده است.

ج) تضاد و دوگانگی در نظر و عمل سیاسی

آنچه از زندگی شیخ بهایی معروف است این است که وی مشربی زاهدانه و مسلکی عارفانه داشته و به روش درویشان می زیسته و دارای زندگی ساده و بی آلایش و بی اعتنا به دنیا بوده است. از لحاظ نظری ریا و تلبیس و استفاده ابزاری از دین و دعوای زهد و تقوا برای رسیدن به جاه و مقام و منصب های دنیایی را نکوهش کرده است و عالمان را از معاشرت و نزدیک شدن به پادشاهان سخت پرهیز داده است. بهایی مضامین فوق را که جلوه هایی از نفسانیات و دنیای مذموم است و در کام نفس، شیرین است به نان و حلوا تشبیه کرده و می گوید:

نان و حلوا چیست؟ ای شوریده سر

متقی خود را نمودن بهر زر

دعوی زهد از برای عز و جاه

لاف تقوا از پی تعظیم شاه

نان و حوا چیست دانی ای پسر؟

قرب شاهان است زین قرب الحذر

می برد هوش از سر و از دل قرار

الفرار از قرب شاهان الفرار (۶۴)

 

دیگر مثنوی های او نیز آکنده از تصریح و تلویح، در توصیه به دوری جستن از مناصب و ظواهر دنیایی است. (۶۵) بیش ترین مخاطبان شیخ در توصیه های اخلاق سیاسی، عالمان دینی بوده زیرا از نظر وی این گروه، بیش از گروه های اجتماعی دیگر در معرض این نوع از آسیب های سیاسی، اجتماعی قرار دارند.

بهاءالدین عاملی در یکی از سخنان خود، بدترین عالمان دینی را، کسانی معرفی کرده است که با پادشاهان معاشرت و مجالست دارند. هر چند این خصلت ناپسند عالمان، خود موجب پیدایش ویژگی مثبت در طرف مقابل می شود. یعنی از نظر وی، بهترین پادشاهان، پادشاهانی هستند که با عالمان معاشرت کنند. (۶۶)

بعد از ملاحظه نکاتی که ذکر شد، در بدو امر چنین به نظر می رسد که شیخ در مقام نظر و رفتار سیاسی دچار تضاد و تناقض آشکار شده است، زیرا از طرفی مناصب دنیایی از جمله قرب به پادشاهان را نکوهش کرده، و نیز عزلت و بی نامی و زندگی در گمنامی را بر معاشرت با اهل دنیا و ریاست، ترجیح داده است و از طرف دیگر به رغم نظر و اندیشه اش، در رفتار سیاسی، همراه با پادشاهان بوده و منصب شیخ الاسلامی را که مهم ترین منصب سیاسی مذهبی دوران او بوده مدتی طولانی ، در دست داشته و به گفته مورخان در سفر و حضر همراه شاهعباس، انیس و جلیس او بوده و این تناقضی آشکار است.

 

پاسخ این رفتار به ظاهر تناقض آمیز را باید در نوع نگرش بهایی نسبت به مسایل سیاسی، اجتماعی و دینی و نیز با ملاحظه اوضاع زمان او جست وجو کرد. در تحلیل رفتار سیاسی و حل این تعارض ظاهری باید گفت: درست است که شیخ بهایی در زی خود زاهد مشرب و عارف مسلک بوده و دنیا را «راس کل خطیئه » می داند اما همو در نوشته های خود آن سوی قضیه را نیز متذکر شده و فرق بین نگرش استقلالی و نظر آلی به دنیا را بیان کرده است. وی در یکی از مثنوی های خود در این باره چنین می سراید:

حب دنیا گرچه راس هر خطاست

اهل دنیا را در آن بس خیرهاست

حب آن راس الخطیئات آمدست

بین حب الشئ و الشئ فرق هاست (۶۷)

شیخ پس از بیان فرق بین دو نگرش نسبت به دنیا، تمثیلی را ذکر می کند و در نهایت، معیار سنجش در هر کار و هر چیزی را داوری عقل معرفی می کند و می گوید:

...پس مدار کارها عقل است، عقل

گرنداری باور اینک راه عقل (۶۸)

و در ادامه به اثبات این معنی از راه نقل می پردازد.

در هر صورت نکوهش های شیخ در باره دنیا، جملگی در صورتی است که دنیا فی نفسه و بالذات هدف باشد و انگیزه و خواسته انسان در دستیابی به مال و منصب و ریاست های دنیوی فقط رسیدن به دنیا باشد. این امر از مصادیق بارز دنیاطلبی است و ریشه هر خطایی است که از طرف ائمه علیهم السلام و عالمان دین از جمله خود بهایی نکوهش شده است.

با توجه به آن چه بیان شد علت این مساله روشن می شود که چرا شیخ بهایی مخاطبان خود را از معاشرت شاهان پرهیز می داد ولی خود از طرفی به آن تن می داد. علت آن است که نگاه او به دنیا و ریاست های دنیایی نگاهی ابزاری بوده است و هدف شیخ کسب نتایج دینی از مناصب دنیایی بوده، آثاری هم که شیخ در صحنه سیاسی برای ایران و شیعیان و فرهنگ تشیع به جای گذاشته مؤید این ادعا است.

فهرست منابع

۱. الهجرة العاملیة الی ایران فی العصر الصفوی، جعفر المهاجر، بیروت، دارالروضة، ۱۴۱۰ ق.

۲. احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، سعید نفیسی.

۳. کلیات شیخ بهایی، مصحح: غلام حسین جواهری، انتشارات کتابفروشی محمودی.

۴. اربعین شیخ بهایی، مترجم: عقیقی بخشایشی، چاپ سوم، قم، دفتر نشر نوید اسلام.

۵. سیمایی از شیخ بهایی در آئینه آثار، محمد قصری، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۷۴ ش.

۶. تذکرة الملوک، به کوشش: محمد دبیرستانی، ۱۳۳۲ ش.

۷. کشکول، ج ۱، بهاءالدین محمد عاملی، (شیخ بهایی) .

۸. عروة الوثقی، بهاءالدین محمد عاملی (شیخ بهایی) نشر دارالقرآن الکریم، قم، ۱۴۱۲ ق.

۹. زندگانی شاه عباس اول، ج ۱، نصرالله فلسفی.

۱۰. تاریخ ادبیات در ایران، ج ۵، ذبیح الله صفا، انتشارات فردوسی، ۱۳۷۱ ش.

۱۱. روضات الجنات، ج ۷، میرزا محمدباقر خوانساری، کتابخانه اسماعیلیان.

۱۲. مفاخر اسلام، ج ۸، علی دوانی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۵ ش.

۱۳. تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، ترجمه: رشید یاسمی.

۱۴. تاریخ عالم آرای عباسی، ج ۱، اسکندر بیگ ترکمان، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۰ ش.

۱۵. ریاض العلما، میرزا عبدالله اصفهانی «افندی » ترجمه: محمدباقر ساعدی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، ۱۳۷۶ ش.

۱۶. سلافة العصر، سیدعلی خان مدنی، انتشارات مکتبة مرتضویه.

۱۷. تشیع علوی و تشیع صفوی، علی شریعتی، چاپ دوم، حسینیه ارشاد، ۱۳۵۰ ش.

۱۸. بحارالانوار، ج ۷۲، محمدباقر مجلسی «علامه مجلسی » بیروت، انتشارات مؤسسه وفا.

۱۹. المخلات، بهاءالدین محمد عاملی «شیخ بهایی » بیروت، دارالقاموس، ۱۳۱۷ ق.

۲۰. صحیفه نور، ج ۱، امام خمینی رحمه الله مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ۱۳۶۱ ش.

۲۱. رساله «تحریم ذبایح اهل کتاب » بهاءالدین محمد عاملی، تهران، ۱۳۱۶ ش.

۲۲. وقایع السنین و الاعوام، سیدعبدالحسین خاتون آبادی، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۵۲.

۲۳. مثنوی نان و حلوا، بهاءالدین محمد عاملی (شیخ بهایی)، ضمیمه کلیات شیخ بهایی.

پی نوشت ها:

۱۸) سیمایی از شیخ بهایی در آیینه آثار، صص ۴۳- ۴۲.

۱۹) تذکرة الملوک، صص ۴- ۲.

۲۰) تذکرة الملوک، صص ۴- ۱.

۲۱) همان.

۲۲) احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، ص ۱۷.

۲۳) احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، صص ۱۹- ۱۶.

۲۴) الهجرة العاملیة، صص ۱۴۹- ۱۴۷.

۲۵) کشکول، ج ۱ ص ۱۶۲. و مقدمه عروة الوثقی، صص ۲۵- ۲۴.

۲۶) زندگانی شاه عباس اول، ج ۱، ص ۲۶.

۲۷) تاریخ ادبیات در ایران، ج ۵، صص ۱۹۴۱۹۵ و ص - ۱۸.

۲۸) الهجرة العاملیة، ص ۱۵۴.

۲۹) روضات الجنات، ج ۷، صص ۵۸- ۵۷.

۳۰) الهجرة العاملیة، ص ۱۵۴.

۳۱) کلیات شیخ بهایی، مقدمه کتاب.

۳۲) مفاخر اسلام، ج ۸، ص ۲۵۶.

۳۳) تاریخ ادبیات ایران، صص ۳۵۴- ۳۵۳.

۳۴) تاریخ عالم آرای عباسی، ج ۱، ص ۱۵۴.

۳۵) الهجرة العاملیة، ص ۱۴۳.

۳۶) همان، ۱۵۴.

۳۷) تاریخ عالم آرای عباسی، ج ۱، صص ۱۵۷- ۱۵۵.

۳۸) همان.

۳۹) ریاض العلما، ج ۵، ص ۱۶۰.

۴۰) مفاخر اسلام، ج ۸، ص ۴۳۱.

۴۱) تاریخ عالم آرای عباسی، ج ۱، ص ۱۵۴.

۴۲) همان.

۴۳) احوال و اشعار شیخ بهایی، ص ۳۴.

۴۴) سلافة العصر، ص ۲۹۱.

۴۵) احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، ص ۳۳.

۴۶) همان، صص ۳۴- ۳۳.

۴۷) عروة الوثقی، صص ۲۴- ۲۳ و ص ۲۷.

۴۸) تشیع علوی و تشیع صفوی، ص ۲۲۲.

۵۹) بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۴۳۱، ح ۹۲.

۵۰) المخلات، ص ۲۸۷.

۵۱) مکاسب محرمه، ص ۵۶.

۵۲) سلافة العصر، ص ۲۹۱.

۵۳) مکاسب محرمه، ص ۵۶.

۵۴) کلیات شیخ بهایی، «مقدمه کتاب » .

۵۵) مفاخر اسلام، ج ۸، ص ۸۴.

۵۶) تاریخ عالم آرای عباسی، ج ۱، ص ۱۵۷.

۵۷) اصرار و تاکید زایدالوصف شیخ بهایی به درویشی موجب گردیده است که برخی روش او را به ریا منسوب دارند، و تقرب او به دستگاه سلطنت را منافی درویشی بدانند و ادعای او را باطل بشمارند. شیخ در مقام تعریض به او که گفته شده:

از خوان فلک قرص جوی بیش مخور

انگشت عسل مخواه و صد نیش مخور

از نعمت الوان شهان دست بدار

خون دل صدهزار درویش مخور

می گوید:

زاهد به تو تقوای ریا ارزانی

من دانم و بی دینی و بی ایمانی

گو باش همین تو طعنه برمن میزن

من کافر و من یهود و من نصرانی

هم چنین وی در رباعی دیگری که به شدت از تعریضات مدعیان علم باطن و طریقت و نیز عالمان ظاهر و شریعت آزرده خاطر گشته می گوید:

عاشق من و دیوانه من و شیدا من

شهره من و افسانه من و رسوا من

کافر من و بت پرست من و ترسا من

این ها من و صدبار بتر زین ها من

۵۸) صحیفه نور، ج ۱، ص ۲۵۹.

۵۹) رسالة تحریم ذبایح اهل کتاب، صص ۲- ۱.

۶۰) احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، ص ۱۶.

۶۱) همان، صص ۹۲- ۹۱.

۶۲) وقایع السنین، ص ۵۰۴.

۶۳) العروة الوثقی، «مقدمه کتاب » .

۶۴) مثنوی نان و حلوا، ص ۱۵.

۶۵) کلیات شیخ بهایی; رجوع شود به مثنوی های شیخ که در این کتاب آمده است.

۶۶) المخلات، ص ۱۵۵.

۶۷) کلیات شیخ بهایی، مثنوی نان و پنیر، ص ۴۲.

۶۸) همان، ص ۴۲.