♦ نساء، آیه ۴۲

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! در حال مستى به نماز نزديك نشويد، تا بدانيد چه مى‏گوييد! و همچنين هنگامى كه جنب هستيد- مگر اينكه مسافر باشيد- تا غسل كنيد. و اگر بيماريد، يا مسافر، و يا «قضاى حاجت» كرده‏ايد، و يا با زنان آميزش جنسى داشته‏ايد، و در اين حال، آب (براى وضو يا غسل) نيافتيد، با خاك پاكى تيمّم كنيد! (به اين طريق كه) صورتها و دستهايتان را با آن مسح نماييد. خداوند، بخشنده و آمرزنده است‏

 

تیمم

آیه شریفه مشتمل بر چند حکم فقهی اسلامی است:

۱- تحريم نماز در حال مستى، يعنى افراد مست نمى‏توانند مشغول اداء فريضه نماز شوند و نماز آنها در اين حال باطل است، فلسفه آن هم روشن است، زيرا نماز گفتگوى بنده و راز و نياز او با خدا است و بايد در نهايت هوشيارى انجام گردد و افراد مست از اين مرحله دور و بيگانه‏اند.

۲- باطل بودن نماز در حال جنابت- كه با جمله و لا جنبا به آن اشاره شده است- سپس استثنايى براى اين حكم بيان فرموده و مى‏گويد إِلَّا عابِرِي سَبِيلٍ‏:" مگر اينكه مسافر باشيد" (و در مسافرت گرفتار بى‏آبى شويد كه در اين حال نماز خواندن به شرط تيمم كه در ذيل آيه خواهد آمد جايز است).

۳- جواز نماز خواندن يا عبور از مسجد بعد از غسل كردن كه با جمله حتى تغتسلوا بيان شده است.

۴- تيمم براى معذورين- سپس اشاره به حكم تيمم براى معذورين كرده و مى‏فرمايد: وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ ...:" اگر بيمار باشيد و يا در سفر ...". در اين عبارت در حقيقت تمام موارد تشريع تيمم جمع است، نخست موردى كه آب براى بدن ضرر داشته باشد و ديگر مواردى كه انسان دسترس به- آب (يا استعمال آب) ندارد و با جمله‏ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ به علل احتياج به تيمم، اشاره كرده و مى‏فرمايد:" هنگامى كه از قضاى حاجت برگشتيد و يا با زنان آميزش جنسى داشتيد" فلم تجدوا ماء:" و دسترسى به آب نداشته باشيد" فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً:" در اين موقع با خاك پاكيزه‏اى تيمم كنيد" سپس طرز تيمم را بيان فرموده، مى‏گويد: فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ‏:" سپس صورت و دستهاى خود را مسح كنيد".

و در پايان آيه اشاره به اين حقيقت مى‏كند كه دستور مزبور، يك نوع تسهيل و تخفيف براى شما است، چون" خداوند بخشنده و آمرزنده است".

 

منبع: تفسير نمونه، ج‏۳، ص: ۳۹۶-۳۹۸


 

♦ نساء، آیه ۵۹

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياى پيامبر] را! و هر گاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين (كار) براى شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است.

 

اولی الامر

اين آيه و چند آيه بعد، در باره يكى از مهمترين مسائل اسلامى، يعنى مسئله رهبرى بحث مى‏كند و مراجع واقعى مسلمين را در مسائل مختلف دينى و اجتماعى مشخص مى‏سازد.

آيه‏ى قبل، بيان وظايف حاكمان بود كه بايد دادگر و امانتدار باشند، اين آيه به وظيفه‏ى مردم در برابر خدا و پيامبر اشاره مى‏كند. با وجود سه مرجع «خدا»، «پيامبر» و «اولى الامر» هرگز مردم در بن‏بست قرار نمى‏گيرند.

نخست به مردم با ايمان دستور مى‏دهد كه از خداوند اطاعت كنند، بديهى است براى يك فرد با ايمان همه اطاعتها بايد به اطاعت پروردگار منتهى شود، و هر گونه رهبرى بايد از ذات پاك او سرچشمه گيرد، و طبق فرمان او باشد، زيرا حاكم و مالك تكوينى جهان هستى او است، و هر گونه حاكميت و مالكيت بايد به فرمان او باشد (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ‏).

در مرحله بعد، فرمان به پيروى از پيامبر ص مى‏دهد، پيامبرى كه معصوم است و هرگز از روى هوى و هوس، سخن نمى‏گويد، پيامبرى كه نماينده خدا در ميان مردم است و سخن او سخن خدا است، و اين منصب و موقعيت را خداوند به او داده است، بنا بر اين اطاعت از خداوند، مقتضاى خالقيت و حاكميت ذات او است، ولى اطاعت از پيامبر ص مولود فرمان پروردگار است و به تعبير ديگر خداوند واجب الاطاعة بالذات است، و پيامبر ص واجب الاطاعه بالغير و شايد تكرار اطيعوا در آيه اشاره به همين موضوع يعنى تفاوت دو اطاعت دارد (و اطيعوا الرسول) و مرحله سوم فرمان به اطاعت از اولوا الامر مى‏دهد كه از متن جامعه اسلامى برخاسته و حافظ دين و دنياى مردم است.

درباره اینکه مقصود از اولی الامر چه کسانی هستند تفاسیر مختلفی شده است که تفسير اولوا الامر به رهبران و امامان معصوم، صحیح است، زيرا اين تفسير با اطلاق وجوب اطاعت كه از آيه فوق استفاده مى‏شود كاملا سازگار است، چون مقام" عصمت" امام، او را از هر گونه خطا و اشتباه و گناه حفظ مى‏كند، و به اين ترتيب فرمان او همانند فرمان پيامبر ص بدون هيچگونه قيد و شرطى واجب الاطاعه است، و سزاوار است كه در رديف اطاعت او قرار گيرد و حتى بدون تكرار" اطيعوا" عطف بر" رسول" شود.

 

منبع: تفسير نمونه، ج‏۳، ص: ۴۳۵- تفسير نور، ج‏۲، ص: ۹۰


 

♦ نساء، آیه ۷۱

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! آمادگى خود را (در برابر دشمن) حفظ كنيد و در دسته‏هاى متعدّد، يا بصورت دسته واحد، (طبق شرايط هر زمان و هر مكان،) به سوى دشمن حركت نماييد!

حذر

در آيه‏ى پيشين، اطاعت از خدا ورهبرى معصوم و حاكميّت پيامبر، و در اين آيه، ضرورت هوشيارى و آمادگى رزمى براى امّت اسلامى و رهبرى حقّ مطرح است.

«حَذَرَ»، به معناى بيدارى، آماده باش و وسيله دفاع است. «ثُباتٍ»، جمع «ثُبه»، به دسته‏هاى پراكنده (شامل گروه‏هاى پارتيزانى كه دشمن را گيج و تمركز فكرى او را سلب مى‏كند) مى‏گويند.

در آيه شریفه قرآن خطاب به عموم مسلمانان كرده و دو دستور مهم، براى حفظ موجوديت اجتماعشان به آنها ميدهد.

مسلمانان بايد مرزهاى كشور خود را حفظ كنند. عمل به اين آيه، رمز عزّت و غفلت از آن، رمز سقوط و شكست مسلمانان مى‏باشد.

نخست مى‏گويد:" اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد با كمال دقت مراقب دشمن باشيد مبادا غافلگير شويد و از ناحيه آنها خطرى به شما برسد."

سپس دستور مى‏دهد كه براى مقابله با دشمن از روشها و تاكتيكهاى مختلف استفاده كنيد و" در دسته‏هاى متعدد يا به صورت اجتماع، براى دفع دشمن حركت كنيد."

آنجا كه لازم است در دسته‏هاى مختلف و پراكنده حركت كنيد از اين طريق وارد شويد و آنجا كه ايجاب مى‏كند همگى به صورت يك ارتش بهم پيوسته به ميدان دشمن بشتابيد، اجتماع را فراموش نكنيد.

مسلما اگر مسلمانان همين يك آيه را در زندگى خود پياده كرده بودند در طول تاريخ پر ماجراى خويش هرگز گرفتار شكست و ناكامى نمى‏شدند.

و همانطور كه در آيه  اشاره مى‏كند نبايد در استفاده كردن از روشهاى مختلف مبارزه جمود به خرج داد، بلكه بايد با توجه به مقتضيات زمان و مكان، و چگونگى موقعيت دشمن اقدام نمايند، آنجا كه وضع دشمن طورى است كه بايد در دسته‏جات مختلف به سوى او بروند از اين روش استفاده كنند و هر كدام برنامه مخصوص به خود در مقابله با او داشته باشند، و آنجا كه ايجاب مى‏كند همه با برنامه واحد، تهاجم را شروع كنند در يك صف به‏ايستند.

ضمنا از كلمه" جميعا" استفاده مى‏شود كه براى مقابله با دشمن همه مسلمانان بدون استثناء بايد شركت جويند و اين حكم اختصاص به دسته معينى ندارد.

 

منبع: تفسير نمونه، ج‏۴، ص: ۳- ۵- تفسير نور، ج‏۲، ص: ۱۰۳


 

♦ نساء، آیه ۱۲۸

و اگر زنى، از طغيان و سركشى يا اعراضِ شوهرش، بيم داشته باشد، مانعى ندارد با هم صلح كنند (و زن يا مرد، از پاره‏اى از حقوق خود، بخاطر صلح، صرف نظر نمايد.) و صلح، بهتر است؛ اگر چه مردم (طبق غريزه حبّ ذات، در اين گونه موارد) بخل مى‏ورزند. و اگر نيكى كنيد و پرهيزگارى پيشه سازيد (و بخاطر صلح، گذشت نماييد)، خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد، آگاه است (و پاداش شايسته به شما خواهد داد).

نشوز

نشوز در اصل از ماده" نشز" به معنى" زمين مرتفع" ميباشد و هنگامى كه در مورد زن و مرد به كار مى‏رود به معنى سركشى و طغيان است؛ در این آیه شریفه اشاره‏اى به مسئله نشوز مرد كرده و مى‏فرمايد:" هر گاه زنى احساس كند كه شوهرش بناى سركشى و اعراض دارد، مانعى ندارد كه براى حفظ حريم زوجيت، از پاره‏اى از حقوق خود صرفنظر كند، و با هم صلح نمايند".

از آنجا كه گذشت كردن زن از قسمتى از حقوق خود، روى رضايت و طيب خاطر انجام شده، و اكراهى در ميان نبوده است، گناهى ندارد و تعبير به لا جناح (گناهى ندارد) نيز اشاره به همين حقيقت است.

ضمنا از آيه با توجه به شان نزول دو مساله فقهى استفاده ميشود: نخست‏ اينكه احكامى مانند تقسيم ايام هفته در ميان دو همسر، جنبه حق دارد نه حكم، و لذا زن ميتواند با اختيار خود از اين حق به طور كلى يا به طور جزئى صرفنظر كند، ديگر اينكه عوض صلح، لازم نيست مال بوده باشد، بلكه ميتواند" اسقاط حقى" عوض صلح واقع شود.

سپس براى تاكيد موضوع ميفرمايد:" به هر حال صلح كردن بهتر است"

اين جمله كوتاه و پر معنى گرچه در مورد اختلافات خانوادگى در آيه فوق ذكر شده ولى بديهى است يك قانون كلى و عمومى و همگانى را بيان ميكند كه در همه جا اصل نخستين، صلح و صفا و دوستى و سازش است، و نزاع و كشمكش و جدايى بر خلاف طبع سليم انسان و زندگى آرام بخش او است، و لذا جز در موارد ضرورت و استثنايى نبايد به آن متوسل شد، بر خلاف آنچه بعضى از ماديها ميپندارند كه اصل نخستين در زندگى بشر همانند ساير جانداران، تنازع بقاء و كشمكش است و تكامل از اين راه صورت ميگيرد، و همين طرز تفكر شايد سرچشمه بسيارى از جنگها و خونريزيهاى قرون اخير شده است، در حالى كه انسان بخاطر داشتن عقل و هوش، حسابش از حيوانات درنده جدا است، و تكامل او در سايه تعاون صورت ميگيرد نه تنازع، و اصولا تنازع بقاء حتى در ميان حيوانات، يك اصل قابل قبول براى تكامل نيست.

و بدنبال آن اشاره به سرچشمه بسيارى از نزاعها و عدم گذشتها كرده و ميفرمايد:" مردم ذاتا و طبق غريزه حب ذات، در امواج بخل قرار دارند، و هر كسى سعى ميكند تمام حقوق خود را بى‏كم و كاست دريافت دارد، و همين سرچشمه نزاعها و كشمكشها است".

بنا بر اين اگر زن و مرد به اين حقيقت توجه كنند كه سرچشمه بسيارى از اختلافات بخل است، بخل يكى از صفات مذموم است، سپس در اصلاح خود بكوشند و گذشت پيشه كنند، نه تنها ريشه اختلافات خانوادگى از بين مى‏رود، بلكه بسيارى از كشمكشهاى اجتماعى نيز پايان ميگيرد.

ولى در عين حال براى اينكه مردان از حكم فوق سوء استفاده نكنند، در پايان آيه روى سخن را به آنها كرده و توصيه به نيكوكارى و پرهيزكارى نموده و به آنان گوشزد ميكند كه مراقب اعمال و كارهاى خود باشند و از مسير حق و عدالت منحرف نشوند، زيرا خداوند از همه اعمال آنها آگاه است.

 

منبع: تفسير نمونه، ج‏۴، ص: ۱۵۱- ۱۵۲


 

♦ نساء، آیه ۱۴۱

منافقان همانها هستند كه پيوسته انتظار مى‏كشند و مراقب شما هستند؛ اگر فتح و پيروزى نصيب شما گردد، مى‏گويند: مگر ما با شما نبوديم؟ (پس ما نيز در افتخارات و غنايم شريكيم!) «و اگر بهره‏اى نصيب كافران گردد، به آنان مى‏گويند: مگر ما شما را به مبارزه و عدم تسليم در برابر مؤمنان، تشويق نمى‏كرديم؟ (پس با شما شريك خواهيم بود!)» خداوند در روز رستاخيز، ميان شما داورى مى‏كند؛ و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است.

نفی سبیل

اين آيه قسمتى ديگر از صفات منافقان و انديشه‏هاى پريشان آنها را بازگو ميكند، و ميگويد:" منافقان كسانى هستند كه هميشه ميخواهند از هر پيش آمدى به نفع خود بهره‏بردارى كنند، اگر پيروزى نصيب شما شود فورا خود را در صف مومنان جا زده، ميگويند آيا ما با شما نبوديم و آيا كمكهاى ارزنده ما موثر در غلبه و پيروزى شما نبود؟ بنا بر اين ما هم در تمام اين موفقيتها و نتائج معنوى و مادى آن شريك و سهيميم".

اما اگر بهره‏اى از اين پيروزى نصيب دشمنان اسلام شود، فورا خود را به آنها نزديك كرده، مراتب رضامندى خويش را به آنها اعلام ميدارند و ميگويند:" اين ما بوديم كه شما را تشويق به مبارزه با مسلمانان و عدم تسليم در برابر آنها كرديم بنا بر اين ما هم در اين پيروزيها سهمى داريم"!

به اين ترتيب اين دسته با فرصت‏طلبى مخصوص خود ميخواهند در صورت پيروزى مومنان در افتخارات و حتى در غنائم آنان شركت جويند و منتى هم‏ بر آنها بگذارند، و در صورت پيروزى كفار خوشحالند و با مصمم ساختن آنها در كفرشان و جاسوسى به نفع آنان، مقدمات اين پيروزى را فراهم ميسازند، گاهى" رفيق قافله" اند و گاهى" شريك دزد" و عمرى را با اين دودوزه‏بازى كردن ميگذرانند!.

ولى قرآن سرانجام آنها را با يك جمله كوتاه بيان ميكند و ميگويد:

بالآخره روزى فرا ميرسد كه پرده‏ها بالا ميرود و نقاب از چهره زشت آنان برداشته ميشود، آرى" در روز قيامت خداوند در ميان شما قضاوت ميكند".

و براى اينكه مومنان واقعى مرعوب آنان نشوند در پايان آيه اضافه ميكند:" هيچگاه خداوند راهى براى پيروزى و تسلط كافران بر مسلمانان قرار نداده است".

از آيه استفاده ميشود كه كافران نه تنها از نظر منطق بلكه از نظر نظامى و سياسى و فرهنگى و اقتصادى و خلاصه از هيچ نظر بر افراد با ايمان، چيره نخواهند شد.

و اگر پيروزى آنها را بر مسلمانان در ميدانهاى مختلف با چشم خود مى‏بينيم به خاطر آن است كه بسيارى از مسلمانان مومنان واقعى نيستند و راه و رسم ايمان و وظائف و مسئوليتها و رسالتهاى خويش را به كلى فراموش كرده‏اند، نه خبرى از اتحاد و اخوت اسلامى در ميان آنان است و نه جهاد به معنى واقعى كلمه انجام ميدهند، و نه علم و آگاهى لازم را كه اسلام آن را از لحظه تولد تا لحظه مرگ بر همه لازم شمرده است دارند، و چون چنانند طبعا چنينند! جمعى از فقهاء در مسائل مختلف به اين آيه براى عدم تسلط كفار بر مومنان از نظر حقوقى و حكمى استدلال كرده‏اند و با توجه به عموميتى كه در آيه ديده ميشود اين توسعه زياد بعيد بنظر نميرسد (دقت كنيد).

قابل توجه اينكه در اين آيه پيروزى مسلمانان بعنوان" فتح" بيان شده در حالى كه از پيروزى كفار تعبير به" نصيب" شده است اشاره به اينكه اگر پيروزيهايى نصيب آنان گردد محدود و موقت و ناپايدار است و فتح و پيروزى نهايى با افراد با ايمان ميباشد.

 

منبع: تفسير نمونه، ج‏۴، ص: ۱۷۵- ۱۷۶