♦ جزء بیستم ♦

نمل، آیه۶۲

أَمَّن يجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ  أَ ءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ  قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُون

آيا كسى كه دعاى مضطرّ را اجابت مى‏كند و گرفتارى را برطرف مى‏سازد، و شما را خلفاى زمين قرار مى‏دهد؛ آيا معبودى با خداست؟! كمتر متذكّر مى‏شويد!

أمن یجیب

سخن از حل مشكلات، و شكستن بن‏بستها و اجابت دعاها است، مى‏گويد:

" آيا معبودهاى بى ارزش شما بهترند يا كسى كه دعاى مضطر و درمانده را به اجابت مى‏رساند و گرفتارى و بلا را بر طرف مى‏كند"؟! (أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ).

آرى در آن هنگام كه تمام درهاى عالم اسباب به روى انسان بسته مى‏شود كارد به استخوانش مى‏رسد، و از هر نظر درمانده و مضطر مى‏گردد، تنها كسى كه مى‏تواند قفل مشكلات را بگشايد، و بن‏بستها را بر طرف سازد، و نور اميد در دلها بپاشد، و درهاى رحمت به روى انسانها درمانده بگشايد، تنها ذات پاك او است و نه غير او.

از آنجا كه اين واقعيت به عنوان يك احساس فطرى در درون جان همه انسانها است، بت پرستان نيز به هنگامى كه در ميان امواج خروشان دريا گرفتار مى‏شوند تمام معبودهاى خود را فراموش كرده، دست به دامن لطف" اللَّه" مى‏زنند همانگونه كه قرآن مى‏گويد: فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ‏:" هنگامى كه سوار كشتى مى‏شوند خدا را مى‏خوانند در حالى كه پرستش را مخصوص او مى‏دانند (عنكبوت- ۶۵).

سپس مى‏افزايد:

نه تنها مشكلات و ناراحتيها را بر طرف مى‏سازد بلكه" شما را خلفاى زمين قرار مى‏دهد" (وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ‏).

" آيا با اينهمه معبودى با خدا است"؟ (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ‏).

" ولى شما كمتر متذكر مى‏شويد" و از اين دلائل روشن پند و اندرز نمى‏گيريد (قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ‏)

منبع: تفسير نمونه، ج‏۱۵، ص: ۵۱۷


نمل، آیه۶۹

قُلْ سِيرُواْ فىِ الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كاَنَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِين

بگو: «در روى زمين سير كنيد و ببينيد عاقبت كار مجرمان به كجا رسيد!»

 

 سیر در زمین

در آيات گذشته سخن از انكار معاد از سوى كفار متعصب بود كه با سخريه و استهزاء رستاخيز را تكذيب مى‏كردند.

از آنجا كه بحث منطقى با چنين قوم لجوجى بيهوده بوده است، بعلاوه دلائل فراوانى براى معاد در آيات ديگر قرآن اقامه شده، دلائلى كه حتى در زندگى روزمره در جهان گياهان، در عالم جنين و مانند آن مشاهده مى‏شود، لذا در آيات مورد بحث، بجاى اينكه دليلى براى آنها ذكر كند آنها را به مجازاتهاى الهى كه در پيش دارند تهديد و انذار مى‏كند.

روى سخن را به پيامبر ص كرده مى‏گويد:" بگو در روى زمين سير كنيد و آثار گذشتگان را ببينيد، و بنگريد عاقبت كار مجرمان و گنهكاران به كجا رسيد"؟ (قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ‏).

شما مى‏گوئيد اين وعده‏ها به نياكان ما نيز داده شد و آنها نيز به آن اعتنا نكردند و ضررى هم نديدند، اما اگر كمى در جهان سير كنيد و آثار اين گذشتگان مجرم و گنهكار و منكر توحيد و معاد را كه مخصوصا در اطراف همين سرزمين حجاز شما قرار دارد بنگريد مى‏دانيد مطلب چنين نيست.

نوبت شما هم مى‏رسد، عجله نكنيد، شما هم اگر مسير خود را اصلاح‏ نكنيد به همان سرنوشت شوم گرفتار خواهيد شد.

قرآن مجيد كرارا مردم را به سير در ارض و مشاهده آثار گذشتگان، سرزمينهاى ويران شده اقوامى كه به عذاب گرفتار شده‏اند، كاخهاى در هم شكسته شاهان، قبرهاى در هم ريخته و استخوانهاى پوسيده مستكبران، اموال و ثروتهاى بى صاحب مانده ثروتمندان مغرور، دعوت كرده است، مخصوصا تصريح مى‏كند كه مطالعه اين آثار كه تاريخ زنده و گويا و ملموس پيشينيان است دلها را بيدار و چشمها را بينا مى‏كند و به راستى چنين است، گاهى مشاهده يكى از اين آثار آن چنان طوفانى در دل و جان انسان بر پا مى‏كند كه مطالعه چندين كتاب تاريخ قطور چنان اثرى ندارد.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۱۵، ص: ۵۳۰

 


نمل، آیه۸۰-۸۱

إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتىَ‏ وَ لَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِينَ(۸۰)

مسلّماً تو نمى‏توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى، و نمى‏توانى كران را هنگامى كه روى برمى‏گردانند و پشت مى‏كنند فراخوانى! (۸۰)

وَ مَا أَنتَ بهادِى الْعُمْىِ عَن ضَلَالَتِهِمْ  إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِايَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ(۸۱)

و نيز نمى‏توانى كوران را از گمراهيشان برهانى؛ تو فقط ميتوانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه آماده پذيرش ايمان به آيات ما هستند و در برابر حق تسليمند! (۸۱)

 

تشبیه کافران به مردگان

 

در اينجا اين سؤال مطرح مى‏شود اگر قرآن حق آشكار است، پس چرا اينهمه با آن مخالفت مى‏كنند، آيات بعد در واقع جوابگوى اين سؤال است.

مى‏گويد: اگر آنها اين حق مبين را پذيرا نمى‏شوند، و سخنان گرم تو در قلب سرد آنها اثر نمى‏كند جاى تعجب نيست" چرا كه تو نمى‏توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى"! (إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏)

مخاطب تو زندگانند، آنها كه روحى زنده و بيدار و حق طلب دارند، نه مردگان زنده‏نما كه تعصب و لجاجت و استمرار بر گناه، فكر و انديشه آنها را تعطيل كرده است.

" حتى كسانى كه زنده‏اند اما گوشهاى آنها كر است نمى‏توانى سخن خود را به آنها برسانى، مخصوصا هنگامى كه پشت كنند و از تو دور شوند" (وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ‏).

باز اگر نزديك تو بودند، ممكن بود سر در گوش آنها بگذارى و فرياد كشى و كمى از امواج صوت تو در سامعه سنگين آنها منعكس گردد اما آنها كرانى هستند كه رو بر تافته و مرتبا دور مى‏شوند.

*** باز اگر آنها بجاى گوش شنوا چشم بينايى داشتند، در اين صورت گرچه صدا به گوش آنها نمى‏رسيد، اما ممكن بود با علامت و اشاره صراط مستقيم را پيدا كنند، اما افسوس كه آنها نابينا هم هستند" و تو نمى‏توانى نابينايان را از گمراهيشان بازگردانى و هدايت كنى" (وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ‏).

و به اين ترتيب تمام راههاى درك حقيقت به روى آنها بسته است، قلبهاشان مرده، گوشهاشان كر و چشمهاشان نابينا است.

تو" تنها سخنان حق خود را به گوش كسانى مى‏توانى برسانى كه به آيات ما ايمان مى‏آورند و روح تسليم و خضوع در برابر حق دارند" (إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ‏).

در حقيقت دو آيه فوق، مجموعه روشنى را از عوامل شناخت و طرق ارتباط انسان با جهان خارج را بازگو مى‏كند.

" حس تشخيص"، و عقل بيدار، در مقابل دلمردگى.

" گوش شنوا" براى جذب سخنان حق از طريق سمع.

و چشم بينا" براى مشاهده چهره حق و باطل از طريق بصر.

اما لجاجت و خودسرى و تقليد كوركورانه و گناه، چشم حقيقت بين انسان را نابينا و گوش او را كر و گاه عقل و قلب او را نيز از كار مى‏اندازد، و چنين كسانى اگر تمام انبياء و اولياء و فرشتگان براى هدايتشان بسيج شوند بى اثر خواهد بود، چرا كه ارتباطشان با عالم بيرون وجودشان به كلى قطع است و تنها در خود فرو رفته‏اند!.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۱۵، ص: ۵۴۰- ۵۴۱


نمل، آیه۸۳

وَ يَوْمَ نحشُرُ مِن كُلّأُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بايَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُون

(به خاطر آور) روزى را كه ما از هر امّتى، گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مى‏كردند محشور مى‏كنيم؛ و آنها را نگه مى‏داريم تا به يكديگر ملحق شوند

 

 اثبات رجعت

آیه به يكى ديگر از نشانه‏هاى رستاخيز اشاره كرده مى‏گويد:" بخاطر بياور روزى را كه ما از هر امتى گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مى‏كردند محشور مى‏كنيم، و آنها را نگه مى‏داريم تا به يكديگر ملحق شوند" (وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ‏).

" حشر" به معنى كوچ دادن و خارج كردن گروهى از مقرشان و حركت دادن آنها به سوى ميدان جنگ يا غير آن است.

" فوج" چنان كه راغب در مفردات مى‏گويد، به معنى گروهى است كه به سرعت حركت مى‏كنند.

" يوزعون" به معنى نگهداشتن جمعيت است بطورى كه گروهى به گروه ديگر ملحق شوند، و اين تعبير معمولا در مورد جمعيت‏هاى زياد گفته مى‏شود، همانگونه كه نظير آن را در مورد لشكريان سليمان در اين سوره خوانديم.

بنا بر اين از مجموع آيه چنين استفاده مى‏شود كه روزى فرا خواهد رسيد كه از هر قوم و جمعيتى خداوند گروهى را محشور مى‏كند و آنها را براى مجازات و كيفر اعمالشان آماده مى‏سازد.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۱۵، ص: ۵۴۸


 

قصص، آیه۵

وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلىَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ وَ نجعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجعَلَهُمُ الْوَارِثِين

ما مى‏خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم!

 

 وارثان زمین

آيه مى‏فرمايد:" اراده و مشيت ما بر اين قرار گرفته است كه بر مستضعفين در زمين منت نهيم و آنها را مشمول مواهب خود نمائيم" (وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ‏).

" آنها را پيشوايان و وارثين روى زمين قرار دهيم" (وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ‏).

منت به معناى نعمت سنگين است‏.

" وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا" يعنى مى‏خواهيم به آنان كه در زندگى ضعيف شمرده شدند نعمتى بدهيم كه از سنگينى آن گرانبار شوند؛ و تمكين ضعفا در زمين به اين است كه مكانى و جايى به ايشان دهد كه مالك آنجا شوند، و در آن استقرار يابند.

منبع: الميزان في تفسير القرآن، ج‏۱۶، ص: ۹- تفسير نمونه، ج‏۱۶، ص: ۱۵

 


قصص، آیه۵۶

إِنَّكَ لَا تهدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَاكِنَّ اللَّهَ يهدِى مَن يَشَاءُ  وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِين

تو نمى‏توانى كسى را كه دوست دارى هدايت كنى؛ ولى خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى‏كند؛ و او به هدايت يافتگان آگاهتر است!

 

 انحصار هدایت در دست خدا

با توجه به اينكه در آيات گذشته سخن از دو گروه در ميان بود: گروهى‏ مشركان لجوج از اهل مكه كه هر چند رسول خدا ص اصرار براى هدايت آنها داشت، نور ايمان در قلبشان نفوذ كرد و به عكس گروهى از اهل كتاب و افراد دوردست، هدايت الهى را پذيرفتند و عاشقانه در راه اسلام پافشارى و ايثار كردند حتى از مخالفت بستگان و خويشاوندان نزديك و جاهلان خودخواه وحشتى به دل راه ندادند.

آيه مورد بحث پرده از روى اين حقيقت برمى‏دارد كه" تو نمى‏توانى هر كه را دوست دارى هدايت كنى، ولى خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى‏كند، و او از هدايت‏يافتگان آگاهتر است" (إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ‏).

او مى‏داند چه افرادى لايق پذيرش ايمانند، او مى‏داند چه قلبهايى براى حق مى‏طپند، او مى‏داند در چه سرهايى، سوداى عشق خدا است، آرى او اين افراد شايسته را خوب مى‏شناسد و به آنها توفيق مى‏دهد و لطفش را رفيق راه آنها مى‏سازد تا به سوى ايمان رهنمون شوند.

اما تاريكدلان زشت سيرتى كه در دل با حق دشمنند، و با تمام قدرتشان به پيكار با فرستادگان خدا برخاسته‏اند، و از نظر زندگى آن قدر آلوده و ننگينند كه لايق نور ايمان نيستند، خداوند هرگز چراغ توفيق را فرا راه آنها قرار نمى‏دهد.

منظور از هدايت در اينجا" ايصال به مطلوب" و رسانيدن به سر منزل مقصود است اين تنها كار خدا است‏.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۱۶، ص: ۱۱۶


قصص، آیه۸۳

تِلْكَ الدَّارُ الاخِرَةُ نجعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فىِ الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا  وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين

(آرى،) اين سراى آخر تو را (تنها) براى كسانى قرار مى‏دهيم كه اراده برترى‏جويى در زمين و فساد را ندارند؛ و عاقبت نيك براى پرهيزگاران است! (

 

 فرجام نیک پرهیزکاران

بعد از ذكر ماجراى تكان دهنده ثروتمند جنايتكار و مستكبر يعنى قارون، در نخستين آيه مورد بحث بيانى آمده است كه در حقيقت يك نتيجه‏گيرى كلى از اين ماجرا است، مى‏فرمايد:

" سراى آخرت را براى كسانى قرار مى‏دهيم كه نه اراده برترى‏جويى در زمين دارند، و نه فساد مى‏كنند" (تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً).

نه تنها برترى‏جوى و مفسد نيستند كه" اراده" آن را نيز نمى‏كنند، قلبشان‏ از اين امور پاك، و روحشان از اين آلودگيها منزه است.

آنچه سبب محروميت انسان از مواهب سراى آخرت مى‏شود در حقيقت همين دو است، برترى‏جويى (استكبار) و" فساد در زمين" كه همه گناهان در آن جمع است، چرا كه هر چه خدا از آن نهى كرده حتما بر خلاف نظام آفرينش انسان و تكامل وجود بوده، بنا بر اين ارتكاب آن نظام زندگى او را بر هم مى‏زند لذا مايه فساد در زمين است.

قرآن در پايان آيه مورد بحث مى‏فرمايد:" و عاقبت از آن پرهيزكاران است" (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ‏).

" عاقبت" به مفهوم وسيع كلمه، سرانجام نيك، پيروزى در اين جهان، بهشت و نعمتهايش در جهان ديگر است، ديديم كه قارونها و فرعونها چه عاقبتى پيدا كردند با اينكه قدرت آنها بى‏نظير بود؟ چون تقوى نداشتند به دردناكترين سرنوشت مبتلا شدند

منبع: تفسير نمونه، ج‏۱۶، ص: ۱۸۰-۱۷۹

 


قصص، آیه۸۸

وَ لَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَاهًا ءَاخَرَ  لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ  كل شىَءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ  لَهُ الحكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون

معبود ديگرى را با خدا مخوان، كه هيچ معبودى جز او نيست؛ همه چيز جز ذات (پاك) او فانى مى‏شود؛ حاكميت تنها از آن اوست؛ و همه بسوى او بازگردانده مى شويد!

 

 واجب الذات بودن خدا

دو آيه پايان اين سوره، تاكيدى است بر مساله توحيد با تعبيرها و استدلالات گوناگون، توحيدى كه خمير مايه تمام مسائل دينى است، توحيدى كه هم اصل است و هم فرع، هم كل است و هم جزء.

تاكيد مجددى است بر نفى هر گونه شرك، مى‏فرمايد:" هيچ معبود ديگرى را با خدا مخوان" (وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).

اين دستورهاى پى در پى كه هر كدام ديگرى را تاكيد مى‏كند، اهميت مساله توحيد را در برنامه‏هاى اسلامى روشن مى‏سازد كه بدون آن همه چيز بر باد است.

و به دنبال اين دستورات چهارگانه، توصيفهاى چهارگانه‏اى از خدا مى‏كند، كه آنها نيز تاكيد پى در پى در مساله توحيد است.

نخست مى‏گويد:" هيچ معبودى جز او نيست" (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).

" همه چيز جز ذات پاك او فانى و نابود مى‏شود" (كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ‏).

" حكم و حاكميت در جهان تكوين و تشريع مخصوص ذات پاك او است" (لَهُ الْحُكْمُ‏).

" و بازگشت همه شما، سرانجام به سوى او است" (وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ‏).

توصيفهاى سه‏گانه اخير مى‏تواند دليلى بر اثبات توحيد و ترك هر گونه بت‏پرستى باشد كه در توصيف اول آمده است.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۱۶، ص: ۱۸۸-۱۸۹

 


عنکبوت، آیه۴۱

مَثَلُ الَّذِينَ اتخذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتخذَتْ بَيْتًا  وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ  لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُون

مثَل كسانى كه غير از خدا را اولياى خود برگزيدند، مثَل عنكبوت است كه خانه‏اى براى خود انتخاب كرده؛ در حالى كه سست‏ترين خانه‏هاى خانه عنكبوت است اگر مى‏دانستند

 

 اوهن البیوت

در آيات گذشته سرنوشت دردناك و غم‏انگيز مشركان مفسد و مستكبران لجوج و ظالمان بيدادگر و خودخواه بيان شد، به همين تناسب در آيات مورد بحث مثال جالب و گويايى براى كسانى كه غير خدا را معبود و ولى خود قرار مى‏دهند بيان مى‏كند كه هر چه درباره اين مثال بينديشيم نكات بيشترى از آن، عائدمان مى‏شود.

مى‏فرمايد:" كسانى كه غير از خدا را ولى و معبود خود برگزيدند، همچون عنكبوتند كه خانه‏اى براى خود برگزيده، و سست‏ترين خانه‏ها، خانه عنكبوت است، اگر مى‏دانستند"! (مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ‏).

چه مثال رسا و جالبى و چه تشبيه گويا و دقيقى؟! درست دقت كنيد: هر حيوان و حشره‏اى براى خود خانه و لانه‏اى دارد، اما هيچيك از اين خانه‏ها به سستى خانه عنكبوت نيست.

اصولا خانه بايد ديوار و سقف و درى داشته باشد، و صاحب آن را از حوادث حفظ كند طعمه و غذا و نيازهاى او را در خود نگاه دارد. بعضى از خانه‏ها سقف ندارند اما لا اقل ديوارى دارند يا اگر ديوار ندارند سقفى دارند.

اما لانه عنكبوت كه از تعدادى تارهاى بسيار نازك ساخته شده نه ديوارى دارد، نه سقفى، نه حياطى و نه درى، اينها همه از يك سو.

از سوى ديگر مصالح آن بقدرى سست و بى دوام است كه در برابر هيچ حادثه‏اى مقاومت نمى‏كند.

اگر نسيم ملايمى بوزد تار و پودش را درهم مى‏ريزد! اگر چند قطره باران بر آن ببارد آن را متلاشى مى‏كند! كمترين شعله آتشى به آن برسد نابودش مى‏سازد.

حتى اگر گرد و غبار بر آن بنشيند پاره پاره مى‏شود و از سقف خانه آويزان مى‏گردد.

معبودهاى دروغين اين گروه نيز نه سودى دارند و نه زيانى، نه مشكلى را حل مى‏كنند، و نه در روز بيچارگى پناهگاه كسى هستند.

درست است كه اين خانه براى عنكبوت با آن پاهاى بلند و طولانيش هم مركز استراحت است و هم در و دكان و دامى براى صيد حشرات و تحصيل غذا.

ولى در مقايسه با خانه‏هاى حيوانات و حشرات ديگر بى نهايت سست و بى دوام است.

كسانى كه غير خدا را تكيه‏گاه خود قرار دهند تكيه آنها بر تار عنكبوت است.

آنها كه غير از خدا را معبود خويش برگزينند تكيه آنها بر تار عنكبوت است تخت و تاج فرعونها، اموال بى حساب قارونها، قصرها و گنج‏هاى شاهان، همه مانند تارهاى عنكبوت است.

بى دوام، سست، غير قابل اعتماد و ناپايدار در برابر طوفان حوادث.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۱۶، ص: ۲۷۸