♦ جزء بیستم ♦
نمل، آیه۶۲
أَمَّن يجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَ ءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُون
آيا كسى كه دعاى مضطرّ را اجابت مىكند و گرفتارى را برطرف مىسازد، و شما را خلفاى زمين قرار مىدهد؛ آيا معبودى با خداست؟! كمتر متذكّر مىشويد!
أمن یجیب
سخن از حل مشكلات، و شكستن بنبستها و اجابت دعاها است، مىگويد:
" آيا معبودهاى بى ارزش شما بهترند يا كسى كه دعاى مضطر و درمانده را به اجابت مىرساند و گرفتارى و بلا را بر طرف مىكند"؟! (أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ).
آرى در آن هنگام كه تمام درهاى عالم اسباب به روى انسان بسته مىشود كارد به استخوانش مىرسد، و از هر نظر درمانده و مضطر مىگردد، تنها كسى كه مىتواند قفل مشكلات را بگشايد، و بنبستها را بر طرف سازد، و نور اميد در دلها بپاشد، و درهاى رحمت به روى انسانها درمانده بگشايد، تنها ذات پاك او است و نه غير او.
از آنجا كه اين واقعيت به عنوان يك احساس فطرى در درون جان همه انسانها است، بت پرستان نيز به هنگامى كه در ميان امواج خروشان دريا گرفتار مىشوند تمام معبودهاى خود را فراموش كرده، دست به دامن لطف" اللَّه" مىزنند همانگونه كه قرآن مىگويد: فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ:" هنگامى كه سوار كشتى مىشوند خدا را مىخوانند در حالى كه پرستش را مخصوص او مىدانند (عنكبوت- ۶۵).
سپس مىافزايد:
نه تنها مشكلات و ناراحتيها را بر طرف مىسازد بلكه" شما را خلفاى زمين قرار مىدهد" (وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ).
" آيا با اينهمه معبودى با خدا است"؟ (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
" ولى شما كمتر متذكر مىشويد" و از اين دلائل روشن پند و اندرز نمىگيريد (قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ)
منبع: تفسير نمونه، ج۱۵، ص: ۵۱۷
نمل، آیه۶۹
قُلْ سِيرُواْ فىِ الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كاَنَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِين
بگو: «در روى زمين سير كنيد و ببينيد عاقبت كار مجرمان به كجا رسيد!»
سیر در زمین
در آيات گذشته سخن از انكار معاد از سوى كفار متعصب بود كه با سخريه و استهزاء رستاخيز را تكذيب مىكردند.
از آنجا كه بحث منطقى با چنين قوم لجوجى بيهوده بوده است، بعلاوه دلائل فراوانى براى معاد در آيات ديگر قرآن اقامه شده، دلائلى كه حتى در زندگى روزمره در جهان گياهان، در عالم جنين و مانند آن مشاهده مىشود، لذا در آيات مورد بحث، بجاى اينكه دليلى براى آنها ذكر كند آنها را به مجازاتهاى الهى كه در پيش دارند تهديد و انذار مىكند.
روى سخن را به پيامبر ص كرده مىگويد:" بگو در روى زمين سير كنيد و آثار گذشتگان را ببينيد، و بنگريد عاقبت كار مجرمان و گنهكاران به كجا رسيد"؟ (قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ).
شما مىگوئيد اين وعدهها به نياكان ما نيز داده شد و آنها نيز به آن اعتنا نكردند و ضررى هم نديدند، اما اگر كمى در جهان سير كنيد و آثار اين گذشتگان مجرم و گنهكار و منكر توحيد و معاد را كه مخصوصا در اطراف همين سرزمين حجاز شما قرار دارد بنگريد مىدانيد مطلب چنين نيست.
نوبت شما هم مىرسد، عجله نكنيد، شما هم اگر مسير خود را اصلاح نكنيد به همان سرنوشت شوم گرفتار خواهيد شد.
قرآن مجيد كرارا مردم را به سير در ارض و مشاهده آثار گذشتگان، سرزمينهاى ويران شده اقوامى كه به عذاب گرفتار شدهاند، كاخهاى در هم شكسته شاهان، قبرهاى در هم ريخته و استخوانهاى پوسيده مستكبران، اموال و ثروتهاى بى صاحب مانده ثروتمندان مغرور، دعوت كرده است، مخصوصا تصريح مىكند كه مطالعه اين آثار كه تاريخ زنده و گويا و ملموس پيشينيان است دلها را بيدار و چشمها را بينا مىكند و به راستى چنين است، گاهى مشاهده يكى از اين آثار آن چنان طوفانى در دل و جان انسان بر پا مىكند كه مطالعه چندين كتاب تاريخ قطور چنان اثرى ندارد.
منبع: تفسير نمونه، ج۱۵، ص: ۵۳۰
نمل، آیه۸۰-۸۱
إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتىَ وَ لَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِينَ(۸۰)
مسلّماً تو نمىتوانى سخنت را به گوش مردگان برسانى، و نمىتوانى كران را هنگامى كه روى برمىگردانند و پشت مىكنند فراخوانى! (۸۰)
وَ مَا أَنتَ بهادِى الْعُمْىِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِايَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ(۸۱)
و نيز نمىتوانى كوران را از گمراهيشان برهانى؛ تو فقط ميتوانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه آماده پذيرش ايمان به آيات ما هستند و در برابر حق تسليمند! (۸۱)
تشبیه کافران به مردگان
در اينجا اين سؤال مطرح مىشود اگر قرآن حق آشكار است، پس چرا اينهمه با آن مخالفت مىكنند، آيات بعد در واقع جوابگوى اين سؤال است.
مىگويد: اگر آنها اين حق مبين را پذيرا نمىشوند، و سخنان گرم تو در قلب سرد آنها اثر نمىكند جاى تعجب نيست" چرا كه تو نمىتوانى سخنت را به گوش مردگان برسانى"! (إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى)
مخاطب تو زندگانند، آنها كه روحى زنده و بيدار و حق طلب دارند، نه مردگان زندهنما كه تعصب و لجاجت و استمرار بر گناه، فكر و انديشه آنها را تعطيل كرده است.
" حتى كسانى كه زندهاند اما گوشهاى آنها كر است نمىتوانى سخن خود را به آنها برسانى، مخصوصا هنگامى كه پشت كنند و از تو دور شوند" (وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ).
باز اگر نزديك تو بودند، ممكن بود سر در گوش آنها بگذارى و فرياد كشى و كمى از امواج صوت تو در سامعه سنگين آنها منعكس گردد اما آنها كرانى هستند كه رو بر تافته و مرتبا دور مىشوند.
*** باز اگر آنها بجاى گوش شنوا چشم بينايى داشتند، در اين صورت گرچه صدا به گوش آنها نمىرسيد، اما ممكن بود با علامت و اشاره صراط مستقيم را پيدا كنند، اما افسوس كه آنها نابينا هم هستند" و تو نمىتوانى نابينايان را از گمراهيشان بازگردانى و هدايت كنى" (وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ).
و به اين ترتيب تمام راههاى درك حقيقت به روى آنها بسته است، قلبهاشان مرده، گوشهاشان كر و چشمهاشان نابينا است.
تو" تنها سخنان حق خود را به گوش كسانى مىتوانى برسانى كه به آيات ما ايمان مىآورند و روح تسليم و خضوع در برابر حق دارند" (إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ).
در حقيقت دو آيه فوق، مجموعه روشنى را از عوامل شناخت و طرق ارتباط انسان با جهان خارج را بازگو مىكند.
" حس تشخيص"، و عقل بيدار، در مقابل دلمردگى.
" گوش شنوا" براى جذب سخنان حق از طريق سمع.
و چشم بينا" براى مشاهده چهره حق و باطل از طريق بصر.
اما لجاجت و خودسرى و تقليد كوركورانه و گناه، چشم حقيقت بين انسان را نابينا و گوش او را كر و گاه عقل و قلب او را نيز از كار مىاندازد، و چنين كسانى اگر تمام انبياء و اولياء و فرشتگان براى هدايتشان بسيج شوند بى اثر خواهد بود، چرا كه ارتباطشان با عالم بيرون وجودشان به كلى قطع است و تنها در خود فرو رفتهاند!.
منبع: تفسير نمونه، ج۱۵، ص: ۵۴۰- ۵۴۱
نمل، آیه۸۳
وَ يَوْمَ نحشُرُ مِن كُلّأُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بايَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُون
(به خاطر آور) روزى را كه ما از هر امّتى، گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مىكردند محشور مىكنيم؛ و آنها را نگه مىداريم تا به يكديگر ملحق شوند
اثبات رجعت
آیه به يكى ديگر از نشانههاى رستاخيز اشاره كرده مىگويد:" بخاطر بياور روزى را كه ما از هر امتى گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مىكردند محشور مىكنيم، و آنها را نگه مىداريم تا به يكديگر ملحق شوند" (وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ).
" حشر" به معنى كوچ دادن و خارج كردن گروهى از مقرشان و حركت دادن آنها به سوى ميدان جنگ يا غير آن است.
" فوج" چنان كه راغب در مفردات مىگويد، به معنى گروهى است كه به سرعت حركت مىكنند.
" يوزعون" به معنى نگهداشتن جمعيت است بطورى كه گروهى به گروه ديگر ملحق شوند، و اين تعبير معمولا در مورد جمعيتهاى زياد گفته مىشود، همانگونه كه نظير آن را در مورد لشكريان سليمان در اين سوره خوانديم.
بنا بر اين از مجموع آيه چنين استفاده مىشود كه روزى فرا خواهد رسيد كه از هر قوم و جمعيتى خداوند گروهى را محشور مىكند و آنها را براى مجازات و كيفر اعمالشان آماده مىسازد.
منبع: تفسير نمونه، ج۱۵، ص: ۵۴۸
قصص، آیه۵
وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلىَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ وَ نجعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجعَلَهُمُ الْوَارِثِين
ما مىخواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم!
وارثان زمین
آيه مىفرمايد:" اراده و مشيت ما بر اين قرار گرفته است كه بر مستضعفين در زمين منت نهيم و آنها را مشمول مواهب خود نمائيم" (وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ).
" آنها را پيشوايان و وارثين روى زمين قرار دهيم" (وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ).
منت به معناى نعمت سنگين است.
" وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا" يعنى مىخواهيم به آنان كه در زندگى ضعيف شمرده شدند نعمتى بدهيم كه از سنگينى آن گرانبار شوند؛ و تمكين ضعفا در زمين به اين است كه مكانى و جايى به ايشان دهد كه مالك آنجا شوند، و در آن استقرار يابند.
منبع: الميزان في تفسير القرآن، ج۱۶، ص: ۹- تفسير نمونه، ج۱۶، ص: ۱۵
قصص، آیه۵۶
إِنَّكَ لَا تهدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَاكِنَّ اللَّهَ يهدِى مَن يَشَاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِين
تو نمىتوانى كسى را كه دوست دارى هدايت كنى؛ ولى خداوند هر كس را بخواهد هدايت مىكند؛ و او به هدايت يافتگان آگاهتر است!
انحصار هدایت در دست خدا
با توجه به اينكه در آيات گذشته سخن از دو گروه در ميان بود: گروهى مشركان لجوج از اهل مكه كه هر چند رسول خدا ص اصرار براى هدايت آنها داشت، نور ايمان در قلبشان نفوذ كرد و به عكس گروهى از اهل كتاب و افراد دوردست، هدايت الهى را پذيرفتند و عاشقانه در راه اسلام پافشارى و ايثار كردند حتى از مخالفت بستگان و خويشاوندان نزديك و جاهلان خودخواه وحشتى به دل راه ندادند.
آيه مورد بحث پرده از روى اين حقيقت برمىدارد كه" تو نمىتوانى هر كه را دوست دارى هدايت كنى، ولى خداوند هر كس را بخواهد هدايت مىكند، و او از هدايتيافتگان آگاهتر است" (إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ).
او مىداند چه افرادى لايق پذيرش ايمانند، او مىداند چه قلبهايى براى حق مىطپند، او مىداند در چه سرهايى، سوداى عشق خدا است، آرى او اين افراد شايسته را خوب مىشناسد و به آنها توفيق مىدهد و لطفش را رفيق راه آنها مىسازد تا به سوى ايمان رهنمون شوند.
اما تاريكدلان زشت سيرتى كه در دل با حق دشمنند، و با تمام قدرتشان به پيكار با فرستادگان خدا برخاستهاند، و از نظر زندگى آن قدر آلوده و ننگينند كه لايق نور ايمان نيستند، خداوند هرگز چراغ توفيق را فرا راه آنها قرار نمىدهد.
منظور از هدايت در اينجا" ايصال به مطلوب" و رسانيدن به سر منزل مقصود است اين تنها كار خدا است.
منبع: تفسير نمونه، ج۱۶، ص: ۱۱۶
قصص، آیه۸۳
تِلْكَ الدَّارُ الاخِرَةُ نجعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فىِ الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين
(آرى،) اين سراى آخر تو را (تنها) براى كسانى قرار مىدهيم كه اراده برترىجويى در زمين و فساد را ندارند؛ و عاقبت نيك براى پرهيزگاران است! (
فرجام نیک پرهیزکاران
بعد از ذكر ماجراى تكان دهنده ثروتمند جنايتكار و مستكبر يعنى قارون، در نخستين آيه مورد بحث بيانى آمده است كه در حقيقت يك نتيجهگيرى كلى از اين ماجرا است، مىفرمايد:
" سراى آخرت را براى كسانى قرار مىدهيم كه نه اراده برترىجويى در زمين دارند، و نه فساد مىكنند" (تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً).
نه تنها برترىجوى و مفسد نيستند كه" اراده" آن را نيز نمىكنند، قلبشان از اين امور پاك، و روحشان از اين آلودگيها منزه است.
آنچه سبب محروميت انسان از مواهب سراى آخرت مىشود در حقيقت همين دو است، برترىجويى (استكبار) و" فساد در زمين" كه همه گناهان در آن جمع است، چرا كه هر چه خدا از آن نهى كرده حتما بر خلاف نظام آفرينش انسان و تكامل وجود بوده، بنا بر اين ارتكاب آن نظام زندگى او را بر هم مىزند لذا مايه فساد در زمين است.
قرآن در پايان آيه مورد بحث مىفرمايد:" و عاقبت از آن پرهيزكاران است" (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ).
" عاقبت" به مفهوم وسيع كلمه، سرانجام نيك، پيروزى در اين جهان، بهشت و نعمتهايش در جهان ديگر است، ديديم كه قارونها و فرعونها چه عاقبتى پيدا كردند با اينكه قدرت آنها بىنظير بود؟ چون تقوى نداشتند به دردناكترين سرنوشت مبتلا شدند
منبع: تفسير نمونه، ج۱۶، ص: ۱۸۰-۱۷۹
قصص، آیه۸۸
وَ لَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَاهًا ءَاخَرَ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ كل شىَءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الحكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون
معبود ديگرى را با خدا مخوان، كه هيچ معبودى جز او نيست؛ همه چيز جز ذات (پاك) او فانى مىشود؛ حاكميت تنها از آن اوست؛ و همه بسوى او بازگردانده مى شويد!
واجب الذات بودن خدا
دو آيه پايان اين سوره، تاكيدى است بر مساله توحيد با تعبيرها و استدلالات گوناگون، توحيدى كه خمير مايه تمام مسائل دينى است، توحيدى كه هم اصل است و هم فرع، هم كل است و هم جزء.
تاكيد مجددى است بر نفى هر گونه شرك، مىفرمايد:" هيچ معبود ديگرى را با خدا مخوان" (وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
اين دستورهاى پى در پى كه هر كدام ديگرى را تاكيد مىكند، اهميت مساله توحيد را در برنامههاى اسلامى روشن مىسازد كه بدون آن همه چيز بر باد است.
و به دنبال اين دستورات چهارگانه، توصيفهاى چهارگانهاى از خدا مىكند، كه آنها نيز تاكيد پى در پى در مساله توحيد است.
نخست مىگويد:" هيچ معبودى جز او نيست" (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
" همه چيز جز ذات پاك او فانى و نابود مىشود" (كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ).
" حكم و حاكميت در جهان تكوين و تشريع مخصوص ذات پاك او است" (لَهُ الْحُكْمُ).
" و بازگشت همه شما، سرانجام به سوى او است" (وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).
توصيفهاى سهگانه اخير مىتواند دليلى بر اثبات توحيد و ترك هر گونه بتپرستى باشد كه در توصيف اول آمده است.
منبع: تفسير نمونه، ج۱۶، ص: ۱۸۸-۱۸۹
عنکبوت، آیه۴۱
مَثَلُ الَّذِينَ اتخذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتخذَتْ بَيْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُون
مثَل كسانى كه غير از خدا را اولياى خود برگزيدند، مثَل عنكبوت است كه خانهاى براى خود انتخاب كرده؛ در حالى كه سستترين خانههاى خانه عنكبوت است اگر مىدانستند
اوهن البیوت
در آيات گذشته سرنوشت دردناك و غمانگيز مشركان مفسد و مستكبران لجوج و ظالمان بيدادگر و خودخواه بيان شد، به همين تناسب در آيات مورد بحث مثال جالب و گويايى براى كسانى كه غير خدا را معبود و ولى خود قرار مىدهند بيان مىكند كه هر چه درباره اين مثال بينديشيم نكات بيشترى از آن، عائدمان مىشود.
مىفرمايد:" كسانى كه غير از خدا را ولى و معبود خود برگزيدند، همچون عنكبوتند كه خانهاى براى خود برگزيده، و سستترين خانهها، خانه عنكبوت است، اگر مىدانستند"! (مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ).
چه مثال رسا و جالبى و چه تشبيه گويا و دقيقى؟! درست دقت كنيد: هر حيوان و حشرهاى براى خود خانه و لانهاى دارد، اما هيچيك از اين خانهها به سستى خانه عنكبوت نيست.
اصولا خانه بايد ديوار و سقف و درى داشته باشد، و صاحب آن را از حوادث حفظ كند طعمه و غذا و نيازهاى او را در خود نگاه دارد. بعضى از خانهها سقف ندارند اما لا اقل ديوارى دارند يا اگر ديوار ندارند سقفى دارند.
اما لانه عنكبوت كه از تعدادى تارهاى بسيار نازك ساخته شده نه ديوارى دارد، نه سقفى، نه حياطى و نه درى، اينها همه از يك سو.
از سوى ديگر مصالح آن بقدرى سست و بى دوام است كه در برابر هيچ حادثهاى مقاومت نمىكند.
اگر نسيم ملايمى بوزد تار و پودش را درهم مىريزد! اگر چند قطره باران بر آن ببارد آن را متلاشى مىكند! كمترين شعله آتشى به آن برسد نابودش مىسازد.
حتى اگر گرد و غبار بر آن بنشيند پاره پاره مىشود و از سقف خانه آويزان مىگردد.
معبودهاى دروغين اين گروه نيز نه سودى دارند و نه زيانى، نه مشكلى را حل مىكنند، و نه در روز بيچارگى پناهگاه كسى هستند.
درست است كه اين خانه براى عنكبوت با آن پاهاى بلند و طولانيش هم مركز استراحت است و هم در و دكان و دامى براى صيد حشرات و تحصيل غذا.
ولى در مقايسه با خانههاى حيوانات و حشرات ديگر بى نهايت سست و بى دوام است.
كسانى كه غير خدا را تكيهگاه خود قرار دهند تكيه آنها بر تار عنكبوت است.
آنها كه غير از خدا را معبود خويش برگزينند تكيه آنها بر تار عنكبوت است تخت و تاج فرعونها، اموال بى حساب قارونها، قصرها و گنجهاى شاهان، همه مانند تارهاى عنكبوت است.
بى دوام، سست، غير قابل اعتماد و ناپايدار در برابر طوفان حوادث.
منبع: تفسير نمونه، ج۱۶، ص: ۲۷۸