♦ جزء بیست و ششم ♦

احقاف، آیه ۳

مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالحقّ وَ أَجَلٍ مُّسَمًّى  وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ عَمَّا أُنذِرُواْ مُعْرِضُون

ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان اين دو است جز بحق و براى سرآمد معيّنى نيافريديم؛ امّا كافران از آنچه انذار مى‏شوند روى گردانند!

 

 غفلت از هدف آفرینش

در آیه شریفه، به كتاب" تكوين" پرداخته، و از عظمت و حقانيت آسمانها و زمين سخن مى‏گويد، و مى‏فرمايد:" ما آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو است جز به حق نيافريديم" (ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِ‏).

نه در كتاب آسمانيش كلمه‏اى بر خلاف حق است، و نه در مجموعه عالم خلقتش چيزى ناموزون و مخالف حق يافت مى‏شود، همه موزون، همه سنجيده، و همه همراه و توأم با حق است.

اما اين آفرينش همانگونه كه سرآغازى داشته سرانجامى نيز دارد، و لذا  در دنباله آيه مى‏افزايد:" ما براى آن سرآمد معينى قرار داديم" (وَ أَجَلٍ مُسَمًّى‏).

كه با فرارسيدن آن دنيا فانى مى‏شود، و چون اين جهان توأم با حق و داراى هدف است، طبعا بايد به دنبال آن جهانى ديگر كه نتائج اعمال در آن بررسى مى‏شود وجود داشته باشد، بنا بر اين حقانيت اين جهان خود دليل بر وجود معاد است، و گرنه پوچ و بيهوده بود و توأم با ظلم و ستم فراوان.

اما با اينكه قرآن حق است، و آفرينش جهان نيز حق" كافران لجوج از آنچه انذار شده‏اند رويگردان هستند" (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ‏).

از يك سو آيات قرآن پى در پى آنها را انذار و بيم مى‏دهد كه دادگاه بزرگى در پيش داريد، و از سوى ديگر جهان آفرينش با نظامات خاص خود نيز هشدار مى‏دهد كه حسابى در كار است، اما اين غافلان بيخبر نه به اين توجهى مى‏كنند، و نه به آن.

تعبير به" معرضون" از ماده" اعراض" اشاره به اين است كه اگر با آيات تكوين و تدوين روبرو و مواجه شوند حقايق را درك مى‏كنند اما آنها صورت خود را برمى‏گردانند، و از حق گريزانند مبادا در روند تقاليد و تخيلات و هوى و هوس آنها دگرگونى ايجاد كند.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۱، ص: ۲۹۸

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی( آیه ۱-۳)

مدت زمان: ۱۶ دقیقه


 

احقاف،  آیه ۵-۶

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّن يَدْعُواْ مِن دُونِ اللَّهِ مَن لَّا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلىَ‏ يَوْمِ الْقِيَمَةِ وَ هُمْ عَن دُعَائهِمْ غَافِلُونَ(۵)

چه كسى گمراهتر است از آن كس كه معبودى غير خدا را مى‏خواند كه تا قيامت هم به او پاسخ نمى‏گويد و از خواندن آنها (كاملا) بى‏خبر است؟! (و صداى آنها را هيچ نمى‏شنود!)

وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ كاَنُواْ لهمْ أَعْدَاءً وَ كاَنُواْ بِعِبَادَتهمْ كَافِرِينَ(۶)

چه كسى گمراهتر است از آن كس كه معبودى غير خدا را مى‏خواند كه تا قيامت هم به او پاسخ نمى‏گويد و از خواندن آنها (كاملا) بى‏خبر است؟! (و صداى آنها را هيچ نمى‏شنود!)

 

 پندار حمایت بت‌ها از مشرکان در آخرت

آیه شریفه براى بيان عمق گمراهى مشركان مى‏افزايد:" چه كسى گمراه‏تر است از آنها كه موجودى غير از خدا را پرستش مى‏كنند كه اگر تا قيامت هم آنان را بخوانند پاسخشان نمى‏گويند"؟ (وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ).

نه تنها پاسخ آنها را نمى‏دهند، اصلا سخنانشان را نمى‏شنوند" و از دعا و نداى آنها غافلند"! (وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ‏).

اينكه مى‏گويد تا روز قيامت به سخن آنها پاسخ نمى‏گويند مفهومش اين نيست كه در قيامت جوابشان را مى‏دهند- آن چنان كه بعضى پنداشته‏اند- بلكه اين يك تعبير رائج است كه براى نفى ابد به كار مى‏رود، فى المثل مى‏گوئيم: اگر تا روز قيامت هم به فلان كس اصرار كنى به تو وام نمى‏دهد يعنى هرگز چنين كارى انجام نخواهد شد، نه اينكه در قيامت خواسته تو را عملى مى‏كند.

نكته آن نيز معلوم است، زيرا هر گونه فعاليت و تلاش و كوشش و اجابت دعوت در اين دنيا مفيد است، هنگامى كه دنيا پايان مى‏گيرد زمينه همه اين امور كلا برچيده مى‏شود.

و از آن اسفبارتر اينكه:" هنگامى كه مردم مشرك در قيامت محشور مى‏شوند معبودهاى آنها دشمنان آنها خواهند بود حتى عبادت آنها را انكار مى‏كنند"! (وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ‏).

معبودهايى كه عقل دارند رسما به دشمنى برمى‏خيزند، حضرت مسيح ع از عابدان خود بيزارى مى‏جويد، و فرشتگان نيز تبرى مى‏جويند، حتى شياطين و جن نيز اظهار تنفر مى‏كنند، و آنها كه بى‏عقل بودند خداوند حيات و عقل به آنها مى‏بخشد تا به سخن درآيند و مراتب دشمنى و نفرت خود را از اين عابدان اظهار كنند.

اما چگونه معبودان عبادت عابدان را انكار مى‏كنند در حالى كه جاى انكار نيست؟

ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها در حقيقت هواى نفس خويش را مى‏پرستيدند نه معبودان را چرا كه سرچشمه" بت‏پرستى"" هوى‏پرستى" است.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۱، ص: ۳۰۳-۳۰۵

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

مدت زمان: ۷ دقیقه


احقاف، آیه ۱۵-۱۶

وَ وَصَّيْنَا الْانسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا  حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ كُرْهًا  وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شهرًا  حَتىَّ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبّ أَوْزِعْنىِ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتىِ أَنْعَمْتَ عَلى وَ عَلىَ‏ وَالِدَىَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَئهُ وَ أَصْلِحْ لىِ فىِ ذُرِّيَّتىِ  إِنىّ‏تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنىّمِنَ الْمُسْلِمِينَ(۱۵)

ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند، مادرش او را با ناراحتى حمل مى‏كند و با ناراحتى بر زمين مى‏گذارد؛ و دوران حمل و از شير بازگرفتنش سى ماه است؛ تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگى بالغ گردد مى‏گويد: «پروردگارا! مرا توفيق ده تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم دادى بجا آورم و كار شايسته‏اى انجام دهم كه از آن خشنود باشى، و فرزندان مرا صالح گردان؛ من به سوى تو بازمى‏گردم و توبه مى‏كنم، و من از مسلمانانم!»

أُوْلَئكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنهْمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُواْ وَ نَتَجَاوَزُ عَن سَيِّاتهمْ فىِ أَصحابِ الجنَّةِ  وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِى كاَنُواْ يُوعَدُونَ(۱۶)

آنها كسانى هستند كه ما بهترين اعمالشان را قبول مى‏كنيم و از گناهانشان مى‏گذريم و در ميان بهشتيان جاى دارند؛ اين وعده راستى است كه وعده داده مى‏شدند.

 پذیرش مؤدبانه هشدارهای والدین

اين آيات و آيات آينده در حقيقت توضيحى است در باره دو گروه" ظالم" و" محسن" كه در آيات قبل به سرنوشت آنها اجمالا اشاره شده است.

نخست به وضع" نيكوكاران" پرداخته، و از مساله نيكى به پدر و مادر و شكر زحمات آنها كه مقدمه‏اى است براى شكر پروردگار شروع مى‏كند، مى‏فرمايد:" ما انسان را توصيه كرديم كه در باره پدر و مادرش نيكى كند" (وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً)

سپس به دليل لزوم حق‏شناسى در برابر مادر پرداخته مى‏گويد:" مادر، او را با اكراه و ناراحتى حمل مى‏كند، و با ناراحتى بر زمين مى‏گذارد، و دوران‏ حمل و از شير باز گرفتنش سى ماه است" (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً).

سپس مى‏افزايد:" حيات انسان هم چنان ادامه مى‏يابد تا زمانى كه به كمال قدرت و نيروى جسمانى رسد، و به مرز چهل‏سالگى وارد مى‏گردد" (حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً)

قرآن در دنباله اين سخن مى‏افزايد: اين انسان لايق و با ايمان هنگامى كه به چهل‏سالگى رسيد سه چيز را از خدا تقاضا مى‏كند: نخست مى‏گويد:" پروردگارا! به من الهام ده و توفيق بخش تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشتى بجا آورم" (قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَ‏)

اين تعبير نشان مى‏دهد كه انسان با ايمان در چنين سن و سالى هم از عمق و وسعت نعمتهاى خدا بر او آگاه مى‏گردد، و هم از خدماتى كه پدر و مادر به او كرده است تا به اين حد رسيده، چرا كه در اين سن و سال معمولا خودش پدر يا مادر مى‏شود، و زحمات طاقتفرسا و ايثارگرانه آن دو را با چشم خود مى‏بيند، و بى‏اختيار به ياد آنها مى‏افتد و بجاى آنها در پيشگاه خدا شكرگزارى مى‏كند.

در دومين تقاضا عرضه مى‏دارد:" خداوندا! به من توفيق ده تا عمل صالح بجا آورم، عملى كه تو از آن خشنود باشى" (وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ‏).

و بالآخره در سومين تقاضايش عرض مى‏كند:" خداوندا! صلاح و درستكارى‏ را در فرزندان و دودمان من تداوم بخش" (وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي‏).

و در پايان آيه دو مطلب را اعلام مى‏دارد كه هر كدام بيانگر يك برنامه عملى مؤثر است، مى‏گويد:" پروردگارا! من در اين سن و سال به سوى تو بازمى‏گردم و توبه مى‏كنم" (إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ‏).

ديگر اينكه مى‏گويد:" من از مسلمين هستم" (وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ‏).

در حقيقت اين دو جمله پشتوانه‏اى است براى آن دعاهاى سه‏گانه و مفهومش اين است: چون من توبه كرده‏ام، و تسليم مطلق در برابر فرمان توام، تو نيز بزرگوارى كن و مرا مشمول آن نعمتها بفرما.

آيه بعد بيان گويايى است از اجر و پاداش اين گروه از مؤمنان شكرگزار صالح العمل و توبه‏كار كه به سه پاداش مهم در آن اشاره شده است.

نخست مى‏فرمايد:" آنها كسانى هستند كه ما بهترين اعمالشان را قبول مى‏كنيم" (أُولئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا).

موهبت دوم پاكسازى آنها است، مى‏گويد:" ما از گناهانشان مى‏گذريم" (وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ‏).

در حالى كه در ميان بهشتيان جاى دارند (فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ).

و اين سومين موهبت الهى نسبت به آنها است كه آنان را با اين كه لغزشهايى‏ داشته‏اند شستشو داده، در كنار نيكان و پاكانى جاى مى‏دهد كه از مقربان درگاه اويند.

و در پايان آيه براى تاكيد بر اين نعمتها كه گفته شد مى‏افزايد:" اين وعده صدقى است كه پيوسته به آنها داده شده است" (وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ‏)

چگونه وعده صدق نباشد در حالى كه تخلف از وعده يا به خاطر پشيمانى و نادانى است، و يا از ضعف و ناتوانى، و خداوند از همه اين امور منزه است.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۱، ص: ۳۲۵-۳۳۱

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی( آیه ۱۵)

مدت زمان: ۱۰ دقیقه

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی( آیه ۱۶)

مدت زمان: ۷ دقیقه


احقاف، آیه ۳۳

أَ وَ لَمْ يَرَوْاْ أَنَّ اللَّهَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ يَعْىَ بخلْقِهِنَّ بِقَدِرٍ عَلىَ أَن يُحىَ الْمَوْتىَ‏  بَلىَ إِنَّهُ عَلىَ‏ كلُ شىَءٍ قَدِير

آيا آنها نمى‏دانند خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريده و از آفرينش آنها ناتوان نشده است، مى‏تواند مُردگان را زنده كند؟! آرى او بر هر چيز تواناست!

 

 اثبات قدرت خدا در احیای مردگان و برپایی قیامت

اين آيات كه آخرين آيات سوره" احقاف" است به بحث پيرامون" معاد" مى‏پردازد، زيرا از يك سو در آخرين آيات گذشته كه از زبان مبلغان جن نقل شد اشاره به مساله" معاد" آمده بود.

و از سوى ديگر سوره" احقاف" در بخشهاى نخست از مساله توحيد و عظمت قرآن مجيد و اثبات نبوت پيامبر اسلام سخن مى‏گويد.

و در آخرين بخش از اين سوره مساله" معاد" را پيش مى‏كشد، و به اين ترتيب اصول سه‏گانه اعتقادى را تكميل مى‏كند.

نخست مى‏فرمايد:" آيا آنها نمى‏دانند خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريده، و از آفرينش آنها هرگز خسته و ناتوان نشده، قادر است كه مردگان را زنده كند آرى او بر هر چيز تواناست"؟! (أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى‏ بَلى‏ إِنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).

آفرينش آسمانها و زمين با موجودات رنگارنگ و مختلفش نشانه قدرت او بر هر چيز است، چرا كه هر چيز به تصور آيد او در اين عالم آفريده است، با اين‏ حال چگونه ممكن است از تجديد حيات انسانها عاجز باشد؟ اين دليلى است دندان‏شكن بر مساله" امكان معاد".

اصولا بهترين دليل بر امكان هر چيز وقوع آن است، ما كه اينهمه پيدايش موجود زنده و جاندار را از موجودات بيجان مى‏بينيم چگونه مى‏توانيم در قدرت مطلقه او بر مساله معاد ترديد به خود راه دهيم؟

اين يكى از دلائل متعدد معاد است كه قرآن مجيد در آيات مختلف از جمله در آيه ۸۱ سوره يس روى آن تكيه كرده است‏

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۱، ص: ۳۷۵

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

مدت زمان: ۳ دقیقه


محمد، آیه۴

فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتىَّ إِذَا أَثخنتُمُوهُمْ فَشُدُّواْ الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتىَ‏ تَضَعَ الحرْبُ أَوْزَارَهَا  ذَالِكَ وَ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنهمْ وَ لَاكِن لِّيَبْلُوَاْ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ  وَ الَّذِينَ قُتِلُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُم‏

و هنگامى كه با كافران (جنايت‏پيشه) در ميدان جنگ رو به رو شديد گردنهايشان را بزنيد، (و اين كار را هم چنان ادامه دهيد) تا به اندازه كافى دشمن را در هم بكوبيد؛ در اين هنگام اسيران را محكم ببنديد؛ سپس يا بر آنان منّت گذاريد (و آزادشان كنيد) يا در برابر آزادى از آنان فديه [غرامت‏] بگيريد؛ (و اين وضع بايد هم چنان ادامه يابد) تا جنگ بار سنگين خود را بر زمين نهد، (آرى) برنامه اين است! و اگر خدا مى‏خواست خودش آنها را مجازات مى‏كرد، اما مى‏خواهد بعضى از شما را با بعضى ديگر بيازمايد؛ و كسانى كه در راه خدا كشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بين نمى‏برد!

 

حکم اسیران جنگی

آيات گذشته مقدمه‏اى بود براى آماده ساختن مسلمانان براى بيان يك دستور مهم جنگى كه در آيات مورد بحث مطرح شده است، مى‏فرمايد:" هنگامى كه با كافران در ميدان جنگ روبرو مى‏شويد با تمام قدرت به آنها حمله كنيد و گردنهايشان را بزنيد"! (فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ‏) بديهى است گردن زدن كنايه از قتل است، بنا بر اين ضرورتى ندارد كه جنگجويان كوشش خود را براى انجام خصوص اين امر به كار برند، هدف اين است كه دشمن از پاى درآيد، ولى چون گردن زدن روشنترين مصداق قتل بوده روى آن تكيه شده است.

و به هر حال اين حكم مربوط به ميدان نبرد است زيرا" لقيتم" از ماده" لقاء" در اين گونه موارد به معنى" جنگ" است، قرائن متعددى در خود اين آيه مانند مساله" اسارت اسيران" و واژه" حرب" (جنگ) و" شهادت در راه خدا" كه در ذيل آيه آمده است گواه بر اين معنى است.

و از اينجا روشن مى‏شود افرادى كه به منظور تبليغات ضد اسلامى آيه را طورى معنى كرده‏اند كه اسلام مى‏گويد:" با هر كافرى روبرو شدى گردنش را بزن"! چيزى جز اعمال غرض و سوء نيت نيست، و گرنه خود اين آيه صراحت در مساله روبرو شدن در ميدان جنگ دارد.

سپس مى‏افزايد:" اين حملات كوبنده بايد هم چنان ادامه يابد تا به اندازه كافى دشمن را درهم بكوبيد، و به زانو درآوريد، در اين هنگام اقدام به گرفتن اسيران كنيد، و آنها را محكم ببنديد" (حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ‏).

آيه فوق بيانگر يك دستور حساب شده جنگى است كه پيش از درهم شكستن قطعى مقاومت دشمن نبايد اقدام به گرفتن اسيران كرد، چرا كه پرداختن به اين امر گاهى سبب تزلزل موقعيت مسلمانان در جنگ خواهد شد، و پرداختن به امر اسيران و تخليه آنها در پشت جبهه آنها را از وظيفه اصلى بازمى‏دارد.

در جمله بعد حكم اسيران جنگى را بيان مى‏كند كه بعد از خاتمه جنگ بايد در مورد آنها اجرا شود، مى‏فرمايد: يا بر آنها منت بگذاريد، و بدون عوض آزادشان كنيد، و يا از آنها فديه و عوض بگيريد و آزاد نمائيد" (فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً).

و به اين ترتيب اسير جنگى را نمى‏توان بعد از پايان جنگ به قتل رسانيد، بلكه رهبر مسلمين طبق مصالحى كه در نظر مى‏گيرد آنها را گاه بدون عوض، گاه با عوض، آزاد مى‏سازد، و اين عوض در حقيقت يك نوع غرامت جنگى است كه دشمن بايد بپردازد.

البته حكم سومى در اين رابطه نيز در اسلام هست كه اسيران را بصورت بردگان درآورند، ولى آن يك دستور الزامى نمى‏باشد بلكه در صورتى است كه رهبر مسلمين در شرائط و ظروف خاصى آن را لازم ببيند، و شايد به همين دليل در متن قرآن صريحا نيامده، و تنها در روايات اسلامى منعكس است.

سپس در دنباله آيه مى‏افزايد:" اين وضع بايد هم چنان ادامه يابد، و دشمنان را بايد هم چنان بكوبيد، و گروهى را به اسارت درآوريد تا جنگ بار سنگين خود را بر زمين نهد" (حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها).

تنها وقتى دست بكشيد كه توان مقابله دشمن را درهم شكسته باشيد، و آتش جنگ خاموش گردد.

سپس اضافه مى‏كند:" برنامه شما همين گونه است" (ذلِكَ‏).

" و هر گاه خدا مى‏خواست از طرق ديگر از آنها انتقام مى‏گرفت" (وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ‏).

از طريق صاعقه‏هاى آسمانى، زلزله‏ها، تندبادها، و بلاهاى ديگر، ولى در اين صورت ميدان آزمايش تعطيل مى‏شد،" اما خدا مى‏خواهد بعضى از شما را با بعضى ديگر بيازمايد" (وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ‏).

اين در حقيقت فلسفه جنگ و نكته اصلى درگيرى حق و باطل است، در اين پيكارها صفوف مؤمنان واقعى و آنها كه اهل عملند از اهل سخن جدا مى‏شوند.

در آخرين جمله آيه مورد بحث از شهيدانى كه در اين پيكارها جان شيرين خود را از دست مى‏دهند، و حق بزرگى بر جامعه اسلامى دارند، سخن به ميان آورده مى‏گويد:" كسانى كه در راه خدا كشته شدند خداوند اعمالشان را هرگز نابود نمى‏كند" (وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ‏).

زحمات و رنجها و ايثارهاى آنها از ميان نمى‏رود، همه در پيشگاه خدا محفوظ است‏

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۱، ص: ۳۹۸-۴۰۳

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

مدت زمان: ۱۰ دقیقه


محمد، آیه۷

يَأَيهّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَنصُرُواْ اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدَامَكم‏

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگر (آيين) خدا را يارى كنيد، شما را يارى مى‏كند و گامهايتان را استوار مى‏دارد.

 

 نصرت الهی

اين آيات هم چنان ادامه تشويق مؤمنان به مساله پيكار با دشمنان حق است، با تعبيرى جالب و رسا آنها را تشويق به" جهاد" مى‏كند مى‏فرمايد:" اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى مى‏كند، و گامهايتان را استوار مى‏دارد" (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ‏).

تكيه بر مساله" ايمان" اشاره به اين است كه يكى از نشانه‏هاى ايمان راستين پيكار با دشمنان حق است.

تعبير به يارى كردن خدا به وضوح به معنى يارى كردن آئين او است، يارى كردن پيامبر او، و شريعت و تعليمات او.

اما ببينيم وعده‏اى را كه خداوند در برابر دفاع از آئينش به مجاهدان‏ داده چيست؟ نخست: مى‏گويد:" شما را يارى مى‏كند" اما از كدام طريق؟

از طريق بسيار، در قلب شما نور ايمان و در روح شما تقوا، در اراده شما قدرت، در فكر شما آرامش مى‏افكند.

از سوى ديگر فرشتگان را به يارى شما مى‏فرستد، حوادث را به نفع شما تغيير مسير مى‏دهد، قلوب مردم را به شما متمايل مى‏كند، سخنانتان را نافذ، فعاليتهايتان را پر ثمر مى‏سازد، آرى يارى خدا جسم و جان و درون و برون را احاطه مى‏كند.

اما در ميان تمام اشكال يارى كردن روى مساله" ثبات قدم" تاكيد مى‏كند، چرا كه ايستادگى در برابر دشمن مهمترين رمز پيروزى است، و برندگان جنگها آنها هستند كه ثبات و استقامت بيشترى نشان مى‏دهند.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۱، ص:۴۴۲۵-۴۲۶

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

مدت زمان: ۷ دقیقه


محمد، آیه ۱۲

إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تجرِى مِن تحتها الْأَنهارُ  وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكلونَ كَمَا تَأْكلُ الْأَنْعَامُ وَ النَّارُ مَثْوًى لهّم‏

خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند وارد باغهايى از بهشت مى‏كند كه نهرها از زير (درختانش) جارى است؛ در حالى كه كافران از متاع زودگذر دنيا بهره مى‏گيرند و همچون چهارپايان مى‏خورند، و سرانجام آتش دوزخ جايگاه آنهاست!

 

 برخورداری مؤمنان از نعمت‌های جاودان بهشتی

از آنجا كه آيات گذشته پيرامون پيكار مستمر حق و باطل و ايمان و كفر سخن مى‏گفت آيات مورد بحث در يك مقايسه روشن سرنوشت مؤمنان و كفار را تشريح مى‏كند، تا روشن شود كه اين دو گروه تنها در زندگى دنيا متفاوت نيستند بلكه در آخرت نيز فوق العاده با هم متفاوتند مى‏فرمايد:" خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وارد باغهايى از بهشت مى‏كند كه نهرها از زير درختان و قصرهايش جارى است" (إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).

" در حالى كه كافران از متاع زودگذر اين دنيا بهره مى‏گيرند، و همچون چهارپايان مى‏خورند و سرانجام دوزخ جايگاه آنهاست"! (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ‏).

درست است كه هر دو گروه در دنيا زندگى مى‏كنند و از مواهب آن بهره‏مند مى‏شوند، ولى تفاوت اينجا است كه مؤمنان هدفشان انجام اعمال صالح است، اعمالى مفيد و سازنده و براى جلب خشنودى پروردگار.

ولى كافران تمام هدفشان همين خوردن و خوابيدن تمتع بردن از لذات حيات است.

قابل توجه اينكه در مورد مؤمنان مى‏گويد خداوند آنها را وارد باغهاى بهشت مى‏كند اما در مورد كافران مى‏گويد: آتش جايگاه آنها است كه تعبير اول احترام و اعتنايى است نسبت به مقام اهل ايمان، و تعبير دوم تحقير و بى‏اعتنايى نسبت به كفار است كه از تحت ولايت او بيرون رفته‏اند.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۱، ص: ۴۳۳-۴۳۴

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

مدت زمان: ۹ دقیقه


محمد، آیه ۳۳-۳۵

يَأَيهّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُواْ أَعْمَالَكمُ(۳۳)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد رسول (خدا) را، و اعمال خود را باطل نسازيد!

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ صَدُّواْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ ثم مَاتُواْ وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لهمْ(۳۴)

كسانى كه كافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند سپس در حال كفر از دنيا رفتند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد.

 

 عواقب سستی در جهاد

در آيه شریفه، روى سخن را به مؤمنان كرده، و بعد از بيان خطوط منافقين‏ و كفار خط آنها را نيز چنين تبيين مى‏كند:" اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا و اطاعت كنيد رسول خدا را، و اعمال خود را باطل مسازيد" (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ‏).

در حقيقت برنامه مؤمنان در همه چيز نقطه مقابل گروه كافر و منافق است آنها مخالفت فرمان خدا مى‏كنند، و اينها اطاعت، آنها به عداوت و دشمنى با پيامبر ص برمى‏خيزند و اينها فرمانبردارند، آنها اعمالشان بر اثر كفر و ريا و منت و مانند آن نابود مى‏شود اما اينها با ترك اين امور پاداش اعمالشان در پيشگاه خدا محفوظ است.

به هر حال لحن آيه نشان مى‏دهد كه در ميان مؤمنان آن روز نيز افرادى بوده‏اند كه در مساله اطاعت خداوند و رسول و حفظ اعمالشان از باطل شدن كوتاهى‏هايى داشته‏اند كه خداوند با اين آيه به آنها اخطار مى‏كند.

آخرين آيه مورد بحث توضيح و تاكيدى است براى آنچه در آيات قبل پيرامون كفار آمده است، و در ضمن راه بازگشت را به آنها كه مايل باشند نشان‏ مى‏دهد، مى‏فرمايد:" كسانى كه كافر شدند و مردم را نيز از پيمودن راه خدا باز داشتند سپس در همان حال كفر از دنيا رفتند خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد"! (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ‏).

چرا كه با مرگ درهاى توبه بسته مى‏شود، اينها بار سنگين كفر خودشان و اضلال و گمراهى ديگران را هر دو بر دوش مى‏كشند، چگونه امكان دارد خداوند آنها را ببخشد؟.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۱، ص:۴۸۵-۴۸۶

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی( آیه ۳۳)

مدت زمان: ۶ دقیقه

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی( آیه ۳۴)

مدت زمان: ۳ دقیقه

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی( آیه ۳۵)

مدت زمان: ۳ دقیقه


محمد، آیه ۳۶-۳۸

إِنَّمَا الحْيَوةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ  وَ إِن تُؤْمِنُواْ وَ تَتَّقُواْ يُؤْتِكم أُجُورَكُمْ وَ لَا يَسالْكُمْ أَمْوَالَكُمْ(۳۶)

زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى است؛ و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه كنيد، پاداشهاى شما را مى‏دهد و اموال شما را نمى‏طلبد،

إِن يَسالْكُمُوهَا فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُواْ وَ يخرِجْ أَضْغَانَكمُ(۳۷)

چرا كه هر گاه اموال شما را مطالبه كند و حتّى اصرار نمايد، بخل مى‏ورزيد؛ و كينه و خشم شما را آشكار مى‏سازد!

هَأَنتُمْ هَؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ  وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ  وَ اللَّهُ الْغَنىِ‏ وَ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ  وَ إِن تَتَوَلَّوْاْ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيركُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُواْ أَمْثَالَكمُ(۳۸)

آرى، شما همان گروهى هستيد كه براى انفاق در راه خدا دعوت مى‏شويد، بعضى از شما بخل مى‏ورزند؛ و هر كس بخل ورزد، نسبت به خود بخل كرده است؛ و خداوند بى‏نياز است و شما همه نيازمنديد؛ و هر گاه سرپيچى كنيد، خداوند گروه ديگرى را جاى شما مى‏آورد پس آنها مانند شما نخواهند بود (و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق مى‏كنند)

 

 حب دنیا، عامل سستی در جهاد

آيات مورد بحث كه آخرين آيات اين سوره است نيز به يكى ديگر از مسائل زندگى انسانها در رابطه با جهاد مى‏پردازد، و براى تشويق و تحريك هر چه بيشتر مسلمانان در زمينه اطاعت خداوند عموما و مساله جهاد خصوصا بى‏ارزش بودن زندگى دنيا را مطرح مى‏كند، زيرا يك عامل مهم بازدارنده از جهاد، سرگرم شدن و دلبستگى به زندگى مادى دنيا است.

مى‏فرمايد:" زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى است" (إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ).

به دنبال آن مى‏افزايد:" و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه كنيد خداوند پاداشهاى شما را به نحو كامل و شايسته مى‏دهد، و در برابر آن اموال شما را نمى‏طلبد" (وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَ لا يَسْئَلْكُمْ أَمْوالَكُمْ‏)

نه خداوند در برابر هدايت و راهنمايى و آن همه پاداشهاى عظيم در دنيا و آخرت مالى از شما مى‏طلبد، و نه پيامبرش، اصولا خدا نيازى ندارد، و نياز پيامبرش نيز فقط به خدا است.

در آيه بعد براى نشان دادن ميزان دلبستگى غالب مردم به اموال و ثروتهاى شخصى مى‏افزايد:" هر گاه اموال شما را مطالبه كند، و حتى اصرار ورزد بخل مى‏كنيد، بلكه از آن بالاتر كينه‏ها و خشم شما را آشكار مى‏سازد"! (إِنْ يَسْئَلْكُمُوها فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُوا وَ يُخْرِجْ أَضْغانَكُمْ‏).

خلاصه اينكه آيه بيانگر دلبستگى شديد بسيارى از مردم به مسائل مالى است و در حقيقت يك نوع ملامت و سرزنش آنها و در عين حال تشويق به ترك اين وابستگى است، تا آنجا كه اگر خدا نيز از آنها مطالبه كند خشم و كينه او را به دل مى‏گيرند! و به اين ترتيب با اين تازيانه ملامت روح خفته انسانها را بيدار مى‏سازد، تا زنجير اسارت و بردگى اموال را از گردن خويش بردارند و آن چنان شوند كه در راه دوست از همه چيز بگذرند، و همه را بر پاى او نثار كنند، در عوض ايمان و تقوا و رضا و خشنودى او را بطلبند.

آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره محمد ص است تاكيد ديگرى است بر آنچه در آيات گذشته پيرامون مسائل مادى و دلبستگى‏هاى مردم به آن‏ و انفاق در راه خدا آمده است.

مى‏فرمايد:" بدانيد شما همان جمعيتى هستيد كه دعوت براى انفاق در راه خدا مى‏شويد، بعضى از شما اين فرمان الهى را اطاعت مى‏كنند در حالى كه بعضى بخل مى‏ورزند (ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ‏).

در اينجا اين سؤال مطرح مى‏شود كه در آيات قبل گفته شد خداوند اموال شما را مطالبه نمى‏كند چگونه در اين آيه دستور به انفاق فى سبيل اللَّه داده شده است؟

ولى دنباله خود آيه در حقيقت به اين سؤال از دو راه پاسخ مى‏دهد: نخست مى‏گويد:" كسى كه در انفاق بخل كند نسبت به خود بخل كرده است" (وَ مَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ‏)

چرا كه نتيجه انفاقها هم در دنيا به خود شما بازمى‏گردد، زيرا فاصله‏هاى طبقاتى كم مى‏شود آرامش و امنيت در جامعه حكمفرما مى‏گردد، محبت و صفا و صميميت جاى كينه و عداوت را مى‏گيرد اين پاداش دنيوى شما است.

و هم در آخرت در برابر هر درهم و دينارى مواهب و نعمتهايى به شما ارزانى مى‏دارد كه هرگز به فكر بشرى خطور نكرده است، بنا بر اين هر قدر بخل كنيد به خودتان بخل كرده‏ايد

پاسخ ديگر اينكه" خداوند غنى و بى‏نياز است و شما همه نيازمنديد" (وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ).

او هم از انفاق شما بى‏نياز است، و هم از اطاعتتان، اين شما هستيد كه در دنيا و آخرت نياز به لطف و رحمت و پاداش او داريد.

آخرين جمله هشدارى است به همه مسلمانان كه قدر اين نعمت بزرگ و موهبت عظيم را بدانيد كه خداوند شما را پاسدار آئين پاكش قرار داد تا حاميان دين و ياوران پيامبر او باشيد، اگر به اين نعمت بزرگ ارج ننهيد" و اگر روى‏گردان شويد اين ماموريت را به گروه ديگرى مى‏سپارد گروهى كه همانند شما نخواهند بود"! (وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ‏).

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۱، ص: ۴۹۳-۴۹۸

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی( آیه ۳۶)

مدت زمان: ۶ دقیقه

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی( آیه ۳۷)

مدت زمان: ۳ دقیقه

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی( آیه ۳۸)

مدت زمان: ۹ دقیقه


فتح، آیه۱

إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا

ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم! ...

 

فتح المبین

در نخستين آيه سوره فتح، بشارت عظيمى به پيامبر ص داده شده است، بشارتى كه طبق بعضى از روايات نزد پيامبر ص محبوبتر از تمام جهان بود، مى‏فرمايد:" ما براى تو فتح آشكار و نمايانى كرديم" (إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً).

پيروزى چشمگيرى كه آثار آن در كوتاه مدت و دراز مدت در پيشرفت اسلام و زندگى مسلمانان آشكار شده و مى‏شود، فتحى كه در طول تاريخ اسلام كم نظير يا بى نظير بود.

در اينجا گفتگو و بحث عظيمى در ميان مفسران در گرفته است كه منظور از اين فتح كدام فتح است؟! اكثر مفسران آن را اشاره به پيروزى عظيمى مى‏دانند كه از" صلح حديبيه"

ولى قرائن فراوانى در دست است كه مساله صلح حديبيه را ترجيح مى‏دهد.

صلح حديبيّه از آن جهت مهم است كه سرآغاز فتح مكّه و پيروزى‏هاى مهم پس از آن بوده است، علاوه بر آنكه تا آن روز مشركان تنها به نابودى مسلمانان مى‏انديشيدند و براى آنان جايگاهى قائل نبودند، امّا با پذيرش صلح، در حقيقت مسلمانان را پذيرفتند كه اين در واقع‏ پيروزى بزرگى در صحنه سياسى اجتماعى بود.

فتح مبين از آن جهت بود كه در سال ششم، يك هزار و چهارصد نفر همراه حضرت بودند ولى بعد از دو سال، ده هزار نفر در فتح مكّه با پيامبر همراه بودند.

ماجراى صلح حديبيّه‏

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ماه ذى القعده سال ششم هجرت، به قصد سفر حج به سوى مكّه حركت كرد و مسلمانان را به شركت در اين سفر، تشويق نمود و سرانجام با جمعيّت يك هزار و چهارصد نفرى، با لباس احرام به سوى مكّه حركت كردند. خبر به مشركان مكّه رسيد و در نزديكى مكّه (روستاى حديبيّه) راه را بر مسلمانان بستند و مانع ورود آنان به مكّه شدند.

در اين ماجرا، نمايندگانى از دو طرف براى گفتگو رفت و آمد كردند، نماينده مشركان هنگامى كه ديد مسلمانان چنان شيفته پيامبرند كه قطرات آب وضوى پيامبر را براى تبرك برمى دارند، به مشركان گفت: با اين عشق و علاقه‏اى كه مردم به محمد دارند، نمى‏توانيد آنها را از او جدا كنيد.

عثمان به عنوان سفير مسلمانان براى مذاكره به مكّه رفت، امّا شايع شد كه او را در مكّه به قتل رسانده‏اند. پيامبر صلى الله عليه و آله براى آماده‏باش مسلمانان، در زير درختى با يارانش تجديد بيعت كرد كه اين بيعت، بيعت رضوان نام گرفت.

پس از چند روز، عثمان به سلامت برگشت و با حضور نمايندگان دو طرف، صلح نامه‏اى در چند ماده تهيه و توسط حضرت على عليه السلام نوشته شد و به امضاى طرفين رسيد. از جمله اين‏كه دو گروه متعهد شدند:

تا ده سال، جنگى ميان آنان صورت نگيرد.

مسلمانان از همانجا برگردند و سال آينده به مدت سه روز براى عمره به مكّه بيايند.

به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله شترانى را كه براى حج آورده بودند، در همانجا قربانى كردند و سرهاى‏

خود را تراشيده و از احرام خارج شدند و به مدينه بازگشتند.

گرچه مسلمانان به حج نرفتند، ولى اين صلح نامه و مفاد آن كه تعطيل شدن جنگ به مدت ده سال و آزاد شدن مراسم عمره بود، براى مسلمانان پيروزى آشكارى به حساب مى‏آمد.

زيرا پايانى بر خصومت‏ورزى آشكار مشركان و گشودن راهى براى تبليغ دين و تجديد قواى مسلمانان بود و زمينه‏ساز فتح مكّه گشت.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۲، ص: ۱۰ و تفسير نور، ج‏۹، ص: ۱۱۲-۱۱۴

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی(آیه ۱-۳)

مدت زمان: ۱۲ دقیقه


فتح، آیه۱۸

لَّقَدْ رَضىِ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تحتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فىِ قُلُوبهمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيهمْ وَ أَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا

خداوند از مؤمنان- هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند- راضى و خشنود شد؛ خدا آنچه را در درون دلهايشان (از ايمان و صداقت) نهفته بود مى‏دانست؛ از اين رو آرامش را بر دلهايشان نازل كرد و پيروزى نزديكى بعنوان پاداش نصيب آنها فرمود؛

 

 بیعت رضوان

در ماجراى حديبيه سفرايى ميان" پيامبر" ص و" قريش" رد و بدل شد، از جمله پيامبر ص" عثمان بن عفان" را (كه از بستگان ابو سفيان بود و اين رابطه ظاهرا در انتخاب او تاثير داشت) به عنوان نماينده نزد مشركان مكه و اشراف قريش فرستاد تا آنها را از اين حقيقت آگاه كند كه مسلمانان به قصد جنگ نيامده‏اند بلكه هدفشان زيارت خانه خدا و احترام كعبه است، اما قريش عثمان را موقتا توقيف كردند، و به دنبال آن در بين مسلمانان شايع شد كه عثمان كشته شده پيامبر ص فرمود من از اينجا حركت نمى‏كنم تا با اين گروه پيكار كنم.

سپس به زير درختى كه در آنجا بود آمد، و با مردم تجديد بيعت كرد، و از آنها خواست كه در پيكار با مشركان كوتاهى نكنند، و كسى پشت به ميدان جهاد نكند.

آوازه اين بيعت در مكه پيچيد و قريش سخت به وحشت افتادند و عثمان را آزاد كردند.

چنان كه مى‏دانيم اين بيعت به عنوان" بيعت رضوان" (بيعت خشنودى خداوند) معروف شد، و لرزه بر اندام مشركان انداخت و نقطه عطفى در تاريخ اسلام بود.

آيات مورد بحث در باره اين ماجرا سخن مى‏گويد.

نخست مى‏فرمايد:" خداوند از مؤمنانى كه در زير درخت با تو بيعت كردند راضى و خشنود شد" (لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ).

هدف از اين" بيعت" انسجام هر چه بيشتر نيروها، تقويت روحيه، تجديد آمادگى رزمى، سنجش افكار، و آزمودن ميزان فداكارى دوستان وفادار بود.

اين بيعت روح تازه‏اى در كالبد مسلمين دميد، چرا كه دست به دست پيامبر خدا ص مى‏دادند، و از صميم دل اظهار وفادارى مى‏كردند.

خداوند به اين مؤمنان فداكار و ايثارگر كه در اين لحظه حساس با پيامبر ص بيعت كردند چهار پاداش بزرگ داد كه از همه مهمتر همين پاداش سخت يعنى رضايت و خشنودى او بود، همانگونه كه در آيه ۷۲ سوره توبه نيز مى‏خوانيم‏ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ:" و رضا و خشنودى خداوند از همه نعمتهاى بهشتى برتر است".

سپس مى‏افزايد:" خداوند مى‏دانست آنچه در درون قلب آنها از صداقت و ايمان و آمادگى وفادارى نسبت به اين پيمان نهفته است، و لذا سكينه و آرامش را بر آنها نازل كرد" (فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ‏).

آن چنان آرامشى كه در ميان انبوه دشمنان در نقطه دور دستى از شهر و ديار خود، در ميان سلاحهاى آماده آنها، با نداشتن اسلحه كافى (چون براى زيارت آمده بودند نه براى جنگ) ترس و وحشتى به دل راه نمى‏دادند، و همچون كوه استوار و پا بر جا ايستاده بودند.

و اين دومين موهبت الهى نسبت به آنها بود.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۲، ص: ۶۶-۶۷

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی (آیه ۱۸ و۱۹)

مدت زمان: ۹ دقیقه


فتح، آیه۲۷

لَّقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّءْيَا بِالْحَقّ  لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ محُِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لَا تخََافُونَ  فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُواْ فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَالِكَ فَتْحًا قَرِيبًا

خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت؛ بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام مى‏شويد در نهايت امنيّت و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده يا كوتاه كرده‏ايد و از هيچ كس ترس و وحشتى نداريد؛ ولى خداوند چيزهايى را مى‏دانست كه شما نمى‏دانستيد (و در اين تأخير حكمتى بود)؛ و قبل از آن، فتح نزديكى (براى شما) قرار داده است.

 

 آداب حج عمره

اين آيه نيز فراز ديگرى از فرازهاى مهم داستان" حديبيه" را ترسيم مى‏كند ماجرا اين بود:

پيامبر ص در مدينه خوابى ديد كه به اتفاق يارانش براى انجام مناسك" عمره" وارد مكه مى‏شوند، و اين خواب را براى ياران بيان كرد، همگى شاد و خوشحال شدند، اما چون جمعى تصور مى‏كردند تعبير و تحقق اين خواب در همان سال واقع خواهد شد، هنگامى كه مشركان راه ورود به مكه را در حديبيه به روى آنها بستند، گرفتار شك و ترديد شدند، كه مگر رؤياى پيامبر هم ممكن است نادرست از آب در آيد؟ مگر بنا نبود ما به زيارت خانه خدا مشرف شويم؟ پس چه شد اين وعده؟ و كجا رفت آن خواب رحمانى؟! پيامبر ص در پاسخ اين سؤال فرمود: مگر من به شما گفتم اين رؤيا همين امسال تحقق خواهد يافت؟

آيه فوق در همين رابطه در طريق بازگشت به مدينه نازل شد و تاكيد كرد كه اين رؤياى صادقه بوده و چنين مساله حتمى و قطعى و انجام شدنى است.

مى‏فرمايد:" خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داده صدق و حق بود" (لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِ‏).

سپس مى‏افزايد:" به طور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجد الحرام مى‏شويد در نهايت امنيت، و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده، يا ناخنهاى خود را كوتاه كرده‏ايد، و از هيچكس ترس و وحشتى نداريد" (لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ‏).

" ولى خداوند چيزهايى مى‏دانست كه شما نمى‏دانستيد" (فعلم ما لم تعلموا).

و در اين تاخير حكمتى بود" و قبل از آن فتح نزديكى قرار داد" (فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً).

جمله" مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ‏" (در حالى كه سرها را تراشيده‏ايد و ناخنها را گرفته‏ايد) اشاره به يكى از آداب مراسم عمره است كه" تقصير" نام دارد، و به وسيله آن محرم از احرام خارج مى‏شود، بعضى اين آيه را دليل بر" تخيير" در مساله تقصير و خروج از احرام دانسته‏اند، كه محرم مى‏تواند سر را بتراشد و يا ناخن خود را بگيرد، زيرا جمع ميان اين دو قطعا واجب نيست.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۲، ص: ۱۰۳-۱۰۵

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی 

مدت زمان: ۹ دقیقه


حجرات، آیه ۱

يَأَيها الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَين يَدَىِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ  وَ اتَّقُواْ اللَّهَ  إِنَّ اللَّهَ سميعٌ عَلِيم‏

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! چيزى را بر خدا و رسولش مقدّم نشمريد (و پيشى مگيريد)، و تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند شنوا و داناست!

 

سبقت‌نگرفتن از خدا و پیامبر در بیان احکام دینی

در اين سوره يك رشته از مباحث مهم اخلاقى و دستورات انضباطى نازل شده كه آن را شايسته نام" سوره اخلاق" مى‏كند، و در آيات مورد بحث كه در آغاز سوره قرار گرفته، به دو قسمت از اين‏ دستورات اشاره شده است:

نخست تقدم نيافتن بر خدا و پيامبر ص، و ديگرى در محضر پيامبر ص سر و صدا و قال و غوغا راه نينداختن.

بعد مى‏فرمايد:" اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد چيزى را در برابر خدا و رسولش مقدم نشمريد، و تقواى الهى پيشه كنيد، كه خداوند شنوا و داناست" (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ‏).

منظور از مقدم نداشتن چيزى در برابر خدا و پيامبر پيشى نگرفتن بر آنها در كارها، و ترك عجله و شتاب در مقابل دستور خدا و پيامبر ص است.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۲، ص: ۱۳۷-۱۳۶

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی 

مدت زمان: ۱۲ دقیقه


حجرات، آیه۶

يَأَيهّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن جَاءَكم فَاسِقُ  بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُواْ أَن تُصِيبُواْ قَوْمَا بجهَالَةٍ فَتُصْبِحُواْ عَلىَ‏ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِين‏

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا به گروهى از روى نادانى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد!

 

نبأ

در آيات گذشته سخن از وظائف مسلمانان در برابر رهبر و پيشوايشان پيامبر ص بود، و دو دستور مهم در آن آمده بود: نخست پيشى نگرفتن بر خدا و پيامبر ص و ديگر رعايت ادب به هنگام سخن گفتن و صدا زدن در محضر او.

آيات مورد بحث ادامه وظائف امت در برابر اين رهبر بزرگ است و مى‏گويد هنگامى كه اخبارى را خدمت او مى‏آورند بايد از روى تحقيق باشد، و اگر شخص فاسقى خبر از چيزى داد بدون تحقيق نپذيرند، و پيامبر ص را براى پذيرش آن تحت فشار قرار ندهند.

نخست مى‏فرمايد:" اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد در باره آن تحقيق كنيد": (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا).

سپس به علت آن اشاره كرده مى‏افزايد:" مبادا در صورت عمل كردن‏ بدون تحقيق به گروهى از روى نادانى آسيب برسانيد، و از كرده خود پشيمان شويد"! (أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ‏).

همانگونه كه اگر پيامبر ص به گفته" وليد بن عقبه" عمل مى‏فرمود و با طايفه" بنى المصطلق" به عنوان يك قوم مرتد پيكار مى‏كرد فاجعه و مصيبت دردناكى به بار مى‏آمد.

از لحن آيه بعد چنين استفاده مى‏شود كه جمعى اصرار بر اين پيكار داشتند قرآن مى‏گويد: اين كار شايسته شما نيست، اين عين جهالت و نادانى است و سرانجامش ندامت و پشيمانى خواهد بود.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۲، ص: ۱۵۴- ۱۵۵

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی 

مدت زمان: ۱۴ دقیقه


 

حجرات، آیه۱۰

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُواْ بَين أَخَوَيْكم  وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكم تُرْحَمُون‏

مؤمنان برادر يكديگرند؛ پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهيد و تقواى الهى پيشه كنيد، باشد كه مشمول رحمت او شويد!

 

اخوت

آیه شریفه در ادامه آیه قبل که سخن از صلح میان مومنین است، براى تاكيد اين امر و بيان علت آن مى‏افزايد:" مؤمنان برادر يكديگرند، بنا بر اين در ميان دو برادر خود، صلح را بر قرار كنيد" (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ‏)

همان اندازه كه براى ايجاد صلح در ميان دو برادر نسبى تلاش و كوشش مى‏كنيد بايد در ميان مؤمنان متخاصم نيز براى برقرارى صلح به طور جدى و قاطع وارد عمل شويد.

و از آنجا كه در بسيارى از اوقات" روابط" در اين گونه مسائل جانشين" ضوابط" مى‏شود، بار ديگر هشدار داده و در پايان آيه مى‏افزايد:" تقواى الهى پيشه كنيد تا مشمول رحمت او شويد" (وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ‏).

و به اين ترتيب يكى از مهمترين مسئليتهاى اجتماعى مسلمانان در برابر يكديگر و در اجراى عدالت اجتماعى با تمام ابعادش روشن مى‏شود.

امروزه براى اظهار علاقه، كلمات رفيق، دوست، هم شهرى و هم وطن بكار مى‏رود، امّا اسلام كلمه برادر را بكار برده كه عميق‏ترين واژه‏هاست.

اخوّت و برادرى‏

از امتيازات اسلام آن است كه اصلاحات را از ريشه شروع مى‏كند. مثلا مى‏فرمايد: «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» (یونس،۶۵)تمام عزّت براى خداست، چرا به خاطر كسب عزّت به سراغ اين و آن مى‏رويد؟ يا مى‏فرمايد: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً»(بقره، ۱۶۵) تمام قدرت‏ها از اوست، چرا هر ساعتى دور يك نفر مى‏چرخيد!؟ در اين آيه نيز مى‏فرمايد: همه‏ى مؤمنان با يكديگر برادرند، بعد مى‏فرمايد: اكنون كه همه برادر هستيد، قهر و جدال چرا؟ همه با هم دوست باشيد.

بنابراين براى اصلاح رفتار فرد و جامعه بايد مبناى فكرى و اعتقادى آنان را اصلاح كرد.

طرح برادرى واخوّت وبكارگيرى اين واژه، از ابتكارات اسلام است.

در صدر اسلام پيامبر صلى الله عليه و آله به همراه هفتصد و چهل نفر در منطقه‏ى «نخيله» حضور داشتند كه جبرئيل نازل شد و فرمود: خداوند ميان فرشتگان عقد برادرى بسته است، حضرت نيز ميان اصحابش عقد اخوّت بست و هر كس با كسى برادر مى‏شد.

در جنگ احد، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور داد دو نفر از شهدا، به نام‏هاى عبداللَّه‏بن عمر و عمربن جموح را كه ميانشان برادرى برقرار شده بود، در يك قبر دفن كنند.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۲، ص: ۱۶۹ و تفسير نور، ج‏۹، ص: ۱۸۱-۱۷۹

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی 

مدت زمان: ۹ دقیقه


حجرات، آیه ۱۱

يَأَيهّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسىَ أَن يَكُونُواْ خَيرا مِّنهمْ وَ لَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسىَ أَن يَكُنَّ خَيرا مِّنهُْنَّ  وَ لَا تَلْمِزُواْ أَنفُسَكمُ وَ لَا تَنَابَزُواْ بِالْأَلْقَابِ  بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْايمَانِ  وَ مَن لَّمْ يَتُبْ فَأُوْلَئكَ هُمُ الظَّالِمُون‏

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را مسخره كنند، شايد آنها از اينها بهتر باشند؛ و نه زنانى زنان ديگر را، شايد آنان بهتر از اينان باشند؛ و يكديگر را مورد طعن و عيبجويى قرار ندهيد و با القاب زشت و ناپسند يكديگر را ياد نكنيد، بسيار بد است كه بر كسى پس از ايمان نام كفرآميز بگذاريد؛ و آنها كه توبه نكنند، ظالم و ستمگرند!

 

 اجتناب از تمسخر و تحقیر یکدیگر

مى‏فرمايد:" اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگرى را استهزاء كند" (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ‏).

چه اينكه" شايد آنها كه مورد سخريه قرار گرفته‏اند از اينها بهتر باشند" (عَسى‏ أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ‏).

" همچنين هيچ گروهى از زنان نبايد زنان ديگرى را مورد سخريه قرار دهند، چرا كه ممكن است آنها از اينها بهتر باشند" (وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَ‏).

در اينجا مخاطب مؤمنانند، اعم از مردان و زنان، قرآن به همه هشدار مى‏دهد كه از اين عمل زشت بپرهيزند، چرا كه سرچشمه استهزاء و سخريه همان حس خود برتربينى و كبر و غرور است كه عامل بسيارى از جنگهاى خونين در طول تاريخ بوده.

هيچ كس نمى‏تواند بگويد: من در پيشگاه خدا از فلان كس برترم، و به همين دليل تحقير ديگران و خود را برتر شمردن يكى از بدترين كارها، و زشترين عيوب اخلاقى است كه بازتاب آن در تمام زندگى انسانها ممكن است آشكار شود.

سپس در دومين مرحله مى‏فرمايد:" و يكديگر را مورد طعن و عيبجويى قرار ندهيد" (وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ).

" لا تلمزوا" از ماده" لمز" بر وزن (طنز) به معنى عيبجويى و طعنه زدن است، و بعضى فرق ميان" همز" و" لمز" را چنين گفته‏اند كه" لمز" شمردن عيوب افراد است در حضور آنها، و" همز" ذكر عيوب در غياب آنها است، و نيز گفته‏اند كه" لمز" عيبجويى با چشم و اشاره است، در حالى كه" همز" عيبجويى با زبان است (شرح بيشتر پيرامون اين موضوع به خواست خدا در تفسير سوره" همزه" خواهد آمد).

و بالآخره در مرحله سوم مى‏افزايد:" و يكديگر را با القاب زشت و ناپسند ياد نكنيد" (وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ).

بسيارى از افراد بى بند و بار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند كه بر ديگران القاب زشتى بگذارند، و از اين طريق آنها را تحقير كنند، شخصيتشان را بكوبند، و يا احيانا از آنان انتقام گيرند، و يا اگر كسى در سابق كار بدى داشته سپس توبه كرده و كاملا پاك شده باز هم لقبى كه بازگو كننده وضع سابق باشد بر او بگذارند.

اسلام صريحا از اين عمل زشت نهى مى‏كند، و هر اسم و لقبى را كه كوچكترين مفهوم نامطلوبى دارد و مايه تحقير مسلمانى است ممنوع شمرده.

به همين جهت در پايان آيه مى‏افزايد:" بسيار بد است كه بر كسى بعد از ايمان آوردن نام كفر بگذارند" (بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ‏).

و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مى‏فرمايد:" و آنها كه توبه نكنند و از اين اعمال دست بر ندارند ظالم و ستمگرند" (وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ‏).

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۲، ص: ۱۷۹-۱۸۱

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی 

مدت زمان: ۱۲ دقیقه


حجرات، آیه۱۲

يَأَيهّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ كَثِيرًا مِّنَ الظَّنّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنّ إِثْمٌ  وَ لَا تجسَّسُواْ وَ لَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا  أَ يحبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ  وَ اتَّقُواْ اللَّهَ  إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيم‏

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، چرا كه بعضى از گمانها گناه است؛ و هرگز (در كار ديگران) تجسّس نكنيد؛ و هيچ يك از شما ديگرى را غيبت نكند، آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به يقين) همه شما از اين امر كراهت داريد؛ تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند توبه‏پذير و مهربان است!

 

غیبت

مى‏فرمايد:" اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، چرا كه بعضى از گمانها گناه است"! (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ‏).

منظور از" كَثِيراً مِنَ الظَّنِ‏" گمانهاى بد است كه نسبت به گمانهاى‏ خوب در ميان مردم بيشتر است‏.

سپس در دستور بعد مساله" نهى از تجسس" را مطرح كرده، مى‏فرمايد:

" و هرگز در كار ديگران تجسس نكنيد" (وَ لا تَجَسَّسُوا).

" تجسس" و" تحسس" هر دو به معنى جستجوگرى است ولى اولى معمولا در امور نامطلوب مى‏آيد، و دومى غالبا در امر خير، چنان كه يعقوب به فرزندانش دستور مى‏دهد: يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ‏:" اى فرزندان من! برويد و از (گمشده من) يوسف و برادرش جستجو كنيد" (يوسف- ۸۷).

در حقيقت گمان بد عاملى است براى جستجوگرى، و جستجوگرى عاملى است براى كشف اسرار و رازهاى نهانى مردم، و اسلام هرگز اجازه نمى‏دهد كه رازهاى خصوصى آنها فاش شود.

و بالآخره در سومين و آخرين دستور كه در حقيقت معلول و نتيجه دو برنامه قبل است مى‏فرمايد:" هيچكدام از شما ديگرى را غيبت نكند" (وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً).

و به اين ترتيب گمان بد سرچشمه تجسس، و تجسس موجب افشاى عيوب و اسرار پنهانى، و آگاهى بر اين امور سبب غيبت مى‏شود كه اسلام از معلول و علت همگى نهى كرده است.

سپس براى اينكه قبح و زشتى اين عمل را كاملا مجسم كند آن را در ضمن يك مثال گويا ريخته، مى‏گويد:" آيا هيچ يك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد"؟! (أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً).

" به يقين همه شما از اين امر كراهت داريد" (فكرهتموه).

آرى آبروى برادر مسلمان همچون گوشت تن او است، و ريختن اين آبرو به وسيله غيبت و افشاى اسرار پنهانى همچون خوردن گوشت تن او است، و تعبير به" مرده" به خاطر آن است كه" غيبت" در غياب افراد صورت مى‏گيرد، كه همچون مردگان قادر بر دفاع از خويشتن نيستند.

و اين ناجوانمردانه‏ترين ستمى است كه ممكن است انسان در باره برادر خود روا دارد.

و از آنجا كه ممكن است افرادى آلوده به بعضى از اين گناهان سه‏گانه باشند و با شنيدن اين آيات متنبه شوند، و در صدد جبران بر آيند در پايان آيه راه را به روى آنها گشوده، مى‏فرمايد:" تقواى الهى، پيشه كنيد و از خدا بترسيد كه خداوند توبه پذير و مهربان است" (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ‏).

نخست بايد روح تقوا و خدا ترسى زنده شود، و به دنبال آن توبه از گناه صورت گيرد، تا لطف و رحمت الهى شامل حال آنها شود.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۲، ص: ۱۸۲-۱۸۵

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی 

مدت زمان: ۱۳ دقیقه


حجرات، آیه۱۳

يَأَيها النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكمُ مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثىَ‏ وَ جَعَلْنَاكم شُعُوبًا وَ قَبَائلَ لِتَعَارَفُواْ  إِنَّ أَكْرَمَكم عِندَ اللَّهِ أَتْقَئكُمْ  إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِير

اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره‏ها و قبيله‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ (اينها ملاك امتياز نيست،) گرامى‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست؛ خداوند دانا و آگاه است!

 

تقوا، معیار سنجش

در آيات گذشته روى سخن به مؤمنان بود، و خطاب به صورت" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا" و در ضمن آيات متعددى را كه يك" جامعه مؤمن" را با خطر روبرو مى‏سازد بازگو كرد و از آن نهى فرمود.

در حالى كه در آيه مورد بحث مخاطب كل جامعه انسانى است و مهمترين اصلى را كه ضامن نظم و ثبات است بيان مى‏كند، و ميزان واقعى ارزشهاى انسانى را در برابر ارزشهاى كاذب و دروغين مشخص مى‏سازد.

مى‏فرمايد:" اى مردم! ما شما را از يك مرد و زنى آفريديم، و شما را تيره‏ها و قبيله‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد" (يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا).

قرآن مجيد بعد از آنكه بزرگترين مايه مباهات و مفاخره عصر جاهلى يعنى نسب و قبيله را از كار مى‏اندازد، به سراغ معيار واقعى ارزشى رفته مى‏افزايد:" گرامى‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شما است" (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ‏).

به اين ترتيب قلم سرخ بر تمام امتيازات ظاهرى و مادى كشيده، و اصالت و واقعيت را به مساله تقوا و پرهيزكارى و خدا ترسى مى‏دهد، و مى‏گويد براى تقرب به خدا و نزديكى به ساحت مقدس او هيچ امتيازى جز تقوا مؤثر نيست.

و از آنجا كه تقوا يك صفت روحانى و باطنى است كه قبل از هر چيز بايد در قلب و جان انسان مستقر شود، و ممكن است مدعيان بسيار داشته باشد و متصفان كم، در آخر آيه مى‏افزايد:" خداوند دانا و آگاه است" (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ).

پرهيزگاران را به خوبى مى‏شناسد، و از درجه تقوا و خلوص نيت و پاكى و صفاى آنها آگاه است، آنها را بر طبق علم خود گرامى مى‏دارد و پاداش مى‏دهد مدعيان دروغين را نيز مى‏شناسد و كيفر مى‏دهد.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۲۲، ص: ۱۹۷-۱۹۸

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی 

مدت زمان: ۶ دقیقه