♦ جزء هفتم ♦

♦ مائده، آیه۹۶

صيد دريا و طعام آن براى شما و كاروانيان حلال است؛ تا (در حال احرام) از آن بهره‏مند شويد؛ ولى ما دام كه محرم هستيد، شكار صحرا براى شما حرام است؛ و از (نافرمانى) خدايى كه به سوى او محشور مى‏شويد، بترسيد!

 

  

طعام های حلال

آيه پيرامون صيدهاى دريا سخن به ميان آورده، مى‏گويد:" صيد دريا و طعام آن براى شما (در حال احرام) حلال است"

منظور از طعام، همان خوراكى است كه از ماهيان صيد شده ترتيب داده شود، زيرا آيه مى‏خواهد دو چيز را مجاز كند نخست صيد كردن و ديگر غذاى صيد شده خوردن.

ضمنا از مفهوم اين تعبير فتواى معروفى كه در ميان فقهاى ما وجود دارد، نيز اجمالا استفاده مى‏شود كه در مورد حيوانات صحرايى نه تنها اقدام به صيد كردن حرام است بلكه خوردن گوشت حيوانات صيد شده نيز مجاز نيست.

سپس به فلسفه اين حكم اشاره كرده مى‏گويد:" اين بخاطر اين است كه شما و مسافران بتوانيد بهره ببريد"

يعنى بخاطر اينكه در حال احرام براى تغذيه به زحمت نيفتيد و بتوانيد از يك نوع صيد بهره‏مند شويد، اين اجازه در مورد صيد دريا به شما داده شده است.

و از آنجا كه معمولا مسافران اگر بخواهند ماهى صيد شده را با خود ببرند آن را با نمك آميخته و به صورت" ماهى شور" در مى‏آورند، بعضى از مفسران جمله فوق را به اينگونه تفسير كرده‏اند كه افراد" مقيم" مى‏توانند از ماهى تازه و" مسافران" از ماهى شور استفاده كنند.

اشتباه نشود اينكه در آيه فوق مى‏خوانيم صيد دريا براى شما حلال شده مفهومش يك حكم كلى و عمومى درباره صيدهاى دريا نيست، آن چنان كه بعضى پنداشته‏اند، زيرا آيه نمى‏خواهد اصل حكم صيدهاى دريا را بيان كند، بلكه هدف آيه اين است كه به محرم اجازه دهد صيدهاى دريا كه قبل از احرام براى او حلال بوده در حال احرام از آن استفاده كند، و به تعبير ديگر آيه اصل تشريع‏ قانون را بيان نمى‏كند، بلكه ناظر به خصوصيات قانونى است كه قبلا تشريع شده است، و به اصطلاح در مقام بيان از نظر عموميت حكم نيست، بلكه فقط احكام محرم را بيان مى‏كند.

ولى بار ديگر به عنوان تاكيد به حكم سابق بازگشته، مى‏گويد: ما دام كه در حال احرام هستيد صيدهاى صحرايى بر شما حرام است .

و در پايان آيه براى تاكيد تمام احكامى كه ذكر شد مى‏فرمايد:" از خداوندى كه در قيامت در پيشگاه او محشور خواهيد شد بپرهيزيد" و با فرمان او مخالفت ننمائيد.

 

تفسير نمونه، ج‏۵، ص: ۸۷- ۸۶

تفسیر قرآن کریم، حجت السلام و المسلمین قرائتی


 

♦ مائده، آیه۱۰۳

خداوند هيچ گونه «بحيره» و «سائبه» و «وصيله» و «حام» قرار نداده است [اشاره به چهار نوع از حيوانات اهلى است كه در زمان جاهليت، استفاده از آنها را بعللى حرام مى‏دانستند؛ و اين بدعت، در اسلام ممنوع شد.] ولى كسانى كه كافر شدند، بر خدا دروغ مى‏بندند؛ و بيشتر آنها نمى‏فهمند!

  

حرمت بدعت های جاهلی

در آيه ظریفه، اشاره به چهار" بدعت" نابجا شده كه در ميان عرب جاهلى معمول بود، آنها بر پاره‏اى از حيوانات به جهتى از جهات علامت و نامى گذارده و خوردن گوشت آن را ممنوع مى‏ساختند و يا حتى خوردن شير و چيدن پشم و سوار شدن بر پشت آنها را مجاز نمى‏شمردند، گاهى اين حيوانات را آزاد مى‏گذاشتند كه هر راهى مى‏خواهند بروند و كسى متعرض آنها نمى‏شد يعنى عملا حيوان را بلا استفاده و بيهوده رها مى‏ساختند.

لذا قرآن مجيد مى‏گويد:" خداوند هيچيك از اين احكام را به رسميت‏ نمى‏شناسد، نه" بحيره" اى قرار داده و نه" سائبه" و نه" وصيله" و نه" حام" .

منظور حيواناتى بوده كه در واقع خدمات فراوان و مكررى به صاحبان خود از طريق" انتاج" مى‏كردند، و آنها هم در مقابل يك نوع احترام و آزادى براى اين حيوانات قائل مى‏شدند.

و اما توضيح اين چهار نوع حيوان:

۱- بحيره به حيوانى مى‏گفتند كه پنج بار زائيده بود و پنجمين آنها ماده- و به روايتى نر- بود، گوش چنين حيوانى را شكاف وسيعى مى‏دادند، و آن را بحال خود آزاد مى‏گذاشتند و از كشتن آن صرف نظر مى‏كردند.

" بحيره" از ماده" بحر" به معنى وسعت و گسترش است، و اينكه عرب دريا را بحر مى‏گويد به خاطر وسعت آن است، و اينكه بحيره را به اين نام مى‏ناميدند به خاطر شكاف وسيعى بود كه در گوش آن ايجاد مى‏كردند.

۲- سائبه شترى بوده كه دوازده- و به روايتى ده- بچه مى‏آورد، آن را آزاد مى‏ساختند و حتى كسى سوار بر آن نمى‏شد و بهر چراگاهى وارد مى‏شد آزاد بود و از هر آبگاه و چشمه‏اى آب مى‏نوشيد كسى حق مزاحمت آن را نداشت، تنها گاهى از شير آن مى‏دوشيدند و به مهمان مى‏دادند (از ماده سيب به معنى جريان آب و آزادى در راه رفتن است).

۳- وصيله به گوسفندى مى‏گفتند كه هفت بار فرزند مى‏آورد و به روايتى به گوسفندى مى‏گفتند: كه دوقلو مى‏زائيد (از ماده وصل به معنى بهم پيوستگى است) كشتن چنان گوسفندى را نيز حرام مى‏دانستند.

۴- حام كه اسم فاعل از ماده" حمايت" مى‏باشد و به معنى حمايت كننده است به حيوان نرى مى‏گفتند كه از وجود آن براى تلقيح حيوانات ماده استفاده مى‏شد، هنگامى كه ده بار از آن براى تلقيح استفاده مى‏كردند، و هر بار فرزندى از نطفه آن به وجود مى‏آمد، مى‏گفتند: اين حيوان پشت خود را حمايت كرده يعنى كسى حق سوار شدن بر آن را ندارد (يكى از معانى" حمى"، نگاهدارى و جلوگيرى و ممنوعيت است).

درست است كه در تمام اين موارد، جلوه‏هايى از روح شكرگزارى و قدر دانى حتى در برابر خدمت حيوانات به چشم مى‏خورد، و از اين نظر عمل آنها قابل تقديس بوده، ولى از آنجا كه اجراى چنين احترامى در مورد اين حيوانات علاوه بر اينكه با عدم درك آنها مفهومى پيدا نمى‏كرد، يك نوع اتلاف مال و از بين بردن نعمتهاى الهى و معطل ساختن آنها محسوب مى‏شد و از همه گذشته اين حيوانات به خاطر اين احترام، گرفتار زجرها و شكنجه‏هاى جانكاهى مى‏شدند، زيرا عملا كمتر كسى حاضر مى‏شد غذاى درستى به آنها بدهد و از آنها مراقبت و نگاهدارى كند، و با توجه به اينكه اين حيوانات معمولا داراى سن زيادى بودند، به حالت دردناكى در ميان انبوهى از محروميتها به سر مى‏بردند تا بميرند، روى اين جهات اسلام از اين كار جدا جلوگيرى كرده است!.

از همه گذشته از پاره‏اى از روايات و تفاسير استفاده مى‏شود كه آنها همه يا قسمتى از اين برنامه را به خاطر" بتها" انجام مى‏دادند و در واقع آنها را نذر بت مى‏كردند در اين صورت مبارزه اسلام با اين كار شكل مبارزه با بت پرستى نيز به خود مى‏گيرد.

و عجيب اين است كه طبق پاره‏اى از روايات هنگامى كه بعضى از اين حيوانات به مرگ طبيعى مى‏مردند، گاهى از گوشت آن (گويا به عنوان تبرك و تيمن) استفاده مى‏كردند كه اين خود يك نوع عمل زشت ديگر بود!

سپس مى‏فرمايد:" افراد كافر و بت‏پرست اينها را به خدا نسبت مى‏دادند و مى‏گفتند: قانون الهى است"

" و اكثر آنها در اين باره كمترين فكر و انديشه‏اى نمى‏كردند و عقل خود را به كار نمى‏گرفتند، بلكه كوركورانه از ديگران تقليد مى‏نمودند"

می توان نکات ذیل را دریافت کرد که:

قرب به خداوند بايد از راه‏هاى صحيح و معقول باشد. با هر نذرى يا از هر راهى نمى‏توان به خدا نزديك شد.

مردم جاهلى مى‏پنداشتند با رها كردن حيوانات ياد شده، به خدا يا بتان نزديك مى‏شوند.

نظير اين احترام به حيوانات را هنوز در كشور هند درباره‏ى گاو مشاهده مى‏كنيم.

رها كردن و بلا استفاده گذاردن حيوان جايز نيست، چه رسد به رها شدن انسان.

 

تفسير نمونه، ج‏۵، ص: ۱۰۵- ۱۰۳، تفسير نور، ج‏۲، ص: ۳۸۲

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین


 

♦ مائده، آیه۱۰۶-۱۰۸

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد، در موقع وصيت بايد از ميان شما، دو نفر عادل را به شهادت بطلبد؛ يا اگر مسافرت كرديد، و مصيبت مرگ شما فرا رسيد، (و در آن جا مسلمانى نيافتيد،) دو نفر از غير خودتان را به گواهى بطلبيد، و اگر به هنگام اداى شهادت، در صدق آنها شك كرديد، آنها را بعد از نماز نگاه مى‏داريد تا سوگند ياد كنند كه: «ما حاضر نيستيم حق را به چيزى بفروشيم، هر چند در مورد خويشاوندان ما باشد! و شهادت الهى را كتمان نمى‏كنيم، كه از گناهكاران خواهيم بود!» (۱۰۶)

  

و اگر اطلاعى حاصل شود كه آن دو، مرتكب گناهى شده‏اند (و حق را كتمان كرده‏اند)، دو نفر از كسانى كه نسبت به ميت، اولى هستند، به جاى آنها قرار مى‏گيرند، و به خدا سوگند ياد مى‏كنند كه: «گواهى ما، از گواهى آن دو، به حق نزديكتر است! و ما تجاوزى نكرده‏ايم؛ كه اگر چنين كرده باشيم، از ظالمان خواهيم بود!» (۱۰۷)

  

اين كار، نزديكتر است به اينكه گواهى بحق دهند، (و از خدا بترسند،) و يا (از مردم) بترسند كه (دروغشان فاش گردد، و) سوگندهايى جاى سوگندهاى آنها را بگيرد. از (مخالفت) خدا بپرهيزيد، و گوش فرا دهيد! و خداوند، جمعيّت فاسقان را هدايت نمى‏كند. (۱۰۸)

 

  

احکام وصیت

از مهمترين مسائلى كه اسلام روى آن تكيه مى‏كند، مساله حفظ حقوق و اموال مردم و به طور كلى اجراى عدالت اجتماعى است، آيات فوق گوشه‏اى از دستورات مربوط به اين قسمت است، نخست براى اينكه حقوق ورثه در اموال ميت از ميان نرود و حق بازماندگان و ايتام و صفار پايمال نشود، به افراد با ايمان دستور مى‏دهد و مى‏گويد: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد بايد به هنگام وصيت كردن دو نفر از افراد عادل را به گواهى بطلبيد و اموال خود را به عنوان امانت براى تحويل دادن به ورثه به آنها بسپاريد.

منظور از عدل در اينجا همان عدالت به معنى پرهيز از گناه كبيره و مانند آن است، ولى اين احتمال در معنى آيه نيز هست كه مراد از عدالت،" امانت در امور مالى" و عدم خيانت باشد، مگر اينكه با دلائل ديگر ثابت شود كه شرائط بيشترى در چنين شاهدى لازم است.

و منظور از" منكم" يعنى از شما مسلمانان، در مقابل افراد غير مسلمان‏ است كه در جمله بعد به آنها اشاره شده است.

البته بايد توجه داشت كه در اينجا بحث از شهادت معمولى و عادى نيست، بلكه شهادتى است توام با وصايت، يعنى اين دو نفر هم" وصيند" و هم" گواه" و اما اين احتمال كه علاوه بر دو نفر شاهد انتخاب شخص سومى به عنوان وصى در اينجا لازم است بر خلاف ظاهر آيه و مخالف شان نزول است، زيرا در شان نزول خوانديم كه ابن ابى ماريه تنها دو نفر همسفر داشت كه آنها را به عنوان وصى و گواه بر ميراث خود انتخاب كرد.

سپس اضافه مى‏كند:" اگر در مسافرتى باشيد و مصيبت مرگ براى شما فرا رسد (و از مسلمانان وصى و شاهدى پيدا نكنيد) دو نفر از غير مسلمانها را براى اين منظور انتخاب نمائيد."

گرچه در آيه سخنى از اين موضوع كه انتخاب وصى و شاهد از غير مسلمانها مشروط به عدم دسترسى به مسلمانان است ديده نمى‏شود ولى روشن است كه منظور در صورتى است كه دسترسى به مسلمان نباشد و ذكر قيد مسافرت نيز به همين جهت است، همچنين كلمه" او" گرچه معمولا براى" تخيير" است ولى در اينجا- مانند بسيارى از موارد ديگر- منظور" ترتيب" مى‏باشد، يعنى نخست از مسلمانان و اگر ممكن نشد از غير مسلمانان انتخاب كنيد.

ذكر اين نكته نيز لازم است كه منظور از غير مسلمانان تنها اهل كتاب يعنى يهود و نصارى مى‏باشد زيرا اسلام براى مشركان و بت پرستان در هيچ مورد اهميتى قائل نشده است.

سپس دستور مى‏دهد كه به هنگام اداى شهادت بايد آن دو نفر را بعد از نماز- در زمينه ترديد و شك- وادار كنند كه به نام خدا سوگند ياد كنند.

و بايد شهادت آنها به اينگونه بوده باشد كه بگويند" ما حاضر نيستيم حق را به منافع مادى بفروشيم و بنا حق گواهى دهيم، هر چند در مورد خويشاوندان ما باشد."

" و ما هيچگاه شهادت الهى را كتمان نمى‏كنيم كه در اين صورت از گناهكاران خواهيم بود"

بايد توجه داشت كه:

اولا اين تشريفات براى اداى شهادت در زمينه شك و ترديد و اتهام است.

ثانيا به مقتضاى ظاهر آيه فرقى در ميان مسلمان و غير مسلمان از اين نظر نيست و در حقيقت يك نوع محكم كارى براى حفظ اموال، در زمينه اتهام مى‏باشد و اين هيچگونه منافاتى با قبول شهادت عدلين بدون سوگند ندارد، زيرا اين حكم مربوط به مورد عدم اتهام است بنا بر اين نه حكم آيه نسخ شده است و نه اختصاص به غير مسلمانان دارد (دقت كنيد).

ثالثا منظور از نماز در مورد غير مسلمانان قاعدتا نمازهاى خود آنها است؟

كه در آنها ايجاد توجه و ترس از خدا مى‏كند و اما در مورد مسلمانان جمعى معتقدند كه منظور خصوص نماز عصر است و در بعضى از روايات اهل بيت ع نيز به آن اشاره شده است اما ظاهر آيه مطلق است و هر نمازى را شامل مى‏شود و ممكن است ذكر خصوص نماز عصر در روايات ما جنبه استحبابى داشته باشد زيرا در نماز عصر، اجتماع بيشترى شركت مى‏كردند و به علاوه وقت داورى و قضاوت در ميان مسلمين بيشتر آن موقع بود.

و رابعا انتخاب وقت نماز براى شهادت به خاطر آن است كه روح خدا ترسى به مقتضاى‏ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ (عنكبوت، آيه ۴۵) در انسان بيدار مى‏شود، و موقعيت زمانى و مكانى توجهى در او به سوى حق ايجاد مى‏كند.

و در آيه بعد سخن از موردى به ميان آمده كه ثابت شود، دو شاهد مرتكب خيانت و گواهى بر ضد حق شده‏اند- همانطور كه در شان نزول آيه آمده بود- در چنين موردى دستور مى‏دهد كه:" اگر اطلاعى حاصل شود كه آن دو نفر مرتكب گناه و جرم و تعدى شده‏اند و حق را پايمال كرده‏اند، دو نفر ديگر از كسانى كه گواهان نخست به آنها ستم كرده‏اند (يعنى ورثه ميت) بجاى آنها قرار گرفته و براى احقاق حق خود شهادت و گواهى مى‏دهند"

اولا منظور از استحق در اينجا به قرينه كلمه اثم (گناه) همان جرم و تجاوز به حق ديگرى است.

و ثانيا" اوليان" در اينجا به معنى" اولان" است يعنى آن دو شاهدى كه در آغاز مى‏بايست شهادت بدهند و از راه راست منحرف شده‏اند.

بنا بر اين معنى آيه چنين مى‏شود كه اگر اطلاعى حاصل شد كه دو شاهد نخستين، مرتكب خلافى شده‏اند، دو نفر ديگر جاى آنها را مى‏گيرند از همان كسانى كه دو شاهد نخست بر آنها تجاوز كرده‏اند.

و در ذيل آيه وظيفه دو شاهد دوم را چنين بيان مى‏كند كه" آنها بايد به خدا سوگند ياد كنند كه گواهى ما از گواهى دو نفر اول شايسته‏تر و به حق نزديكتر است و ما مرتكب تجاوز و ستمى نشده‏ايم و اگر چنين كرده باشيم از ظالمان و ستمگران خواهيم بود"

در حقيقت اولياى ميت روى اطلاعاتى كه از جلوتر درباره اموال و متاع او بهنگام مسافرت يا غير مسافرت داشته‏اند گواهى مى‏دهند كه دو شاهد نخست مرتكب ظلم و خيانت شده‏اند و اين شهادت جنبه حسى پيدا مى‏كند نه حدسى و از روى قرائن. در آخرين آيه مورد بحث در حقيقت فلسفه احكامى را كه در زمينه شهادت در آيات قبل گذشت بيان مى‏كند كه:" اگر طبق دستور بالا عمل شود يعنى دو شاهد را بعد از نماز و در حضور جمع به گواهى بطلبند، و در صورت بروز خيانت آنها، افراد ديگرى از ورثه جاى آنها را بگيرند و حق را آشكار سازند، اين برنامه سبب مى‏شود كه شهود در امر شهادت دقت به خرج دهند و آن را بر طبق واقع- به خاطر ترس از خدا يا به خاطر ترس از خلق خدا- انجام دهند"

در حقيقت اين كار سبب مى‏شود كه حد اكثر ترس از مسئوليت در برابر خدا و يا بندگان خدا در آنها بيدار گردد و از محور حق منحرف نشوند.

و در آخر آيه براى تاكيد روى تمام احكام گذشته دستور مى‏دهد:" پرهيزگارى پيشه كنيد و گوش به فرمان خدا فرا دهيد و بدانيد خداوند جمعيت فاسقان را هدايت نخواهد كرد"

تفسير نمونه، ج‏۵، ص: ۱۱۸- ۱۱۵

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

آیه ۱۰۶

آیه ۱۰۷

آیه ۱۰۸


 

 

♦ انعام، آیه ۱۷

اگر خداوند زيانى به تو برساند، هيچ كس جز او نمى‏تواند آن را برطرف سازد! و اگر خيرى به تو رساند، او بر همه چيز تواناست؛ (و از قدرت او، هر گونه نيكى ساخته است.)

  

 

حاکمیت اراده خداوند

 هدف اين سوره در درجه اول ريشه كن ساختن عوامل شرك و بت پرستى است، در دو آيه فوق نيز همين حقيقت تعقيب شده است.

نخست مى‏گويد:" چرا شما به غير خدا توجه مى‏كنيد. و براى حل مشكلات و دفع زيان و ضرر و جلب منفعت به معبودهاى ساختگى پناه مى‏بريد با اينكه" اگر كمترين زيانى به تو برسد برطرف كننده آن، كسى جز خدا نخواهد بود، و اگر خير و بركت و پيروزى و سعادتى نصيب تو شود از پرتو قدرت او است زيرا او است كه بر همه چيز توانا است"

 در حقيقت توجه به غير خدا به خاطر اين است كه يا آنها را سرچشمه خيرات و يا برطرف كننده مصائب و مشكلات مى‏دانند، همانطور كه خضوع تا سر حد پرستش در برابر صاحبان قدرت و زر و زور نيز يكى از اين دو انگيزه را دارد، آيه فوق مى‏گويد اراده خداوند بر همه چيز حكومت مى‏كند، اگر نعمتى را از كسى سلب كند و يا نعمتى را به كسى ارزانى دارد هيچ منبع قدرتى در جهان نيست كه بتواند آن را دگرگون سازد، پس چرا در برابر غير خدا سر تعظيم فرود مى‏آورند؟

تعبير به" يمسسك" در مورد" خير" و" شر" كه از ماده" مس" گرفته شده اشاره به اين است كه حتى كوچكترين خير و شرى بدون اراده و قدرت او ممكن نيست.

تفسير نمونه، ج‏۵، ص: ۱۷۵

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی


 

♦ انعام، آیه۲۱

چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه بر خدا دروغ بسته [همتايى براى او قائل شده‏]، و يا آيات او را تكذيب كرده است؟! مسلماً ظالمان، رستگار نخواهند شد!

  

 

حرمت دروغ بستن به خدا

در قرآن پانزده مرتبه تعبير «مَنْ أَظْلَمُ» آمده كه در مورد افترا بر خدا، بازداشتن مردم از مسجد و كتمان شهادت و حقّ است. اين مى‏رساند كه ظلم فرهنگى و بازداشتن مردم از رشد و فهم، بدترين ظلم به جامعه است.

در تعقيب برنامه كوبيدن همه‏جانبه" شرك و بت پرستى" در نخستين آيه بالا با صراحت به صورت استفهام انكارى مى‏گويد:" چه كسى ستمكارتر از مشركانى است كه بر خدا دروغ بسته و شريك براى او قرار داده و يا آيات او را تكذيب نموده‏اند"

در حقيقت جمله اول اشاره به انكار توحيد است، و جمله دوم اشاره به انكار نبوت، و به راستى ظلمى از اين بالاتر نمى‏شود كه انسان جماد بى ارزش و يا انسان ناتوانى را همتاى وجود نامحدودى قرار دهد كه بر سراسر جهان هستى حكومت مى‏كند، اين كار از سه جهت ظلم محسوب مى‏شود: ظلم نسبت به ذات پاك او كه شريكى براى او قائل شده، و ظلم بر خويشتن كه شخصيت و ارزش وجود خود را تا سر حد پرستش يك قطعه سنگ و چوب پائين آورده، و ظلم بر اجتماع كه بر اثر شرك گرفتار تفرقه و پراكندگى و دور شدن از روح وحدت و يگانگى شده است.

مسلما هيچ ستمگرى- مخصوصا چنين ستمگرانى كه ستم آنها همه جانبه است- روى سعادت و رستگارى نخواهند ديد.

البته در آيه فوق صريحا كلمه" شرك" ذكر نشده ولى با توجه به آيات قبل و آيات بعد كه همگى پيرامون مسئله شرك صحبت مى‏كند روشن مى‏شود كه منظور از كلمه" افتراء" در اين آيه همان تهمت شريك قائل شدن براى ذات خدا است.

تفسير نمونه، ج‏۵، ص: ۱۸۴- تفسير نور، ج‏۲، ص: ۴۳۰

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

 


 

♦ انعام، آیه۵۹

كليدهاى غيب، تنها نزد اوست؛ و جز او، كسى آنها را نمى‏داند. او آنچه را در خشكى و درياست مى‏داند؛ هيچ برگى (از درختى) نمى‏افتد، مگر اينكه از آن آگاه است؛ و نه هيچ دانه‏اى در تاريكيهاى زمين، و نه هيچ تر و خشكى وجود دارد، جز اينكه در كتابى آشكار [در كتاب علم خدا] ثبت است.

  

 

مفاتح الغیب

در آيات گذشته سخن از علم و قدرت خدا و وسعت دايره حكم و فرمان او در ميان بود، در اين آيات آنچه در آيات قبل اجمالا بيان شده، مشروحا توضيح داده مى‏شود.

آیه شریفه به موضوع علم خدا پرداخته، مى‏گويد:

" خزانه‏هاى غيب (يا كليدهاى غيب) همه در نزد خدا است، و جز او كسى آنها را نمى‏داند"

" مفاتح" جمع" مفتح" (بر وزن بهتر) به معنى" كليد" است، و نيز ممكن است جمع" مفتح" (بر وزن دفتر) به معنى" خزينه" و مركز نگاهدارى چيزى بوده باشد.

در صورت اول معنى آيه چنين مى‏شود كه تمام كليدهاى غيب به دست او است، و در صورت دوم تمام خزانه‏هاى غيب.

اين احتمال نيز وجود دارد كه هر دو معنى در يك عبارت مراد باشد، و همانطور كه در علم اصول اثبات كرده‏ايم مانعى از استعمال يك لفظ در چند معنى وجود ندارد، و در هر صورت اين دو لازم و ملزوم يكديگرند، زيرا هر كجا خزانه‏اى است، كليدى وجود دارد.

ولى بيشتر به نظر مى‏رسد كه" مفاتح" به معنى كليدها باشد، نه خزائن، زيرا هدف در اينجا بيان علم خدا است و آن با مساله كليد كه وسيله آگاهى از ذخاير مختلف است، متناسب‏تر مى‏باشد، در دو مورد ديگر كه كلمه" مفاتح" در قرآن بكار رفته، نيز منظور از آن كليد است‏.

سپس براى توضيح و تاكيد بيشتر مى‏گويد:" آنچه در بر و بحر است خدا مى‏داند"

" بر" به معنى مكان وسيع است، و معمولا به خشكى‏ها گفته مى‏شود، و" بحر" در اصل نيز به معنى محل وسيعى است كه آب زياد در آن مجتمع باشد، و معمولا به درياها و گاهى به نهرهاى عظيم نيز گفته مى‏شود.

در هر حال آگاهى خدا از آنچه در خشكى‏ها و درياها است، به معنى احاطه علم او بر همه چيز است. و توجه به وسعت معنى جمله بالا (آنچه در خشكيها و درياها است خدا مى‏داند) در حقيقت روشنگر گوشه‏اى از علم وسيع او است.

باز در جمله بعد براى تاكيد احاطه علمى خداوند، اشاره به خصوص در اين مورد كرده و مى‏فرمايد:" هيچ برگى از درختى جدا نمى‏شود، مگر اينكه آن را مى‏داند"

يعنى تعداد اين برگها و لحظه جدا شدنشان از شاخه‏ها و گردش آنها در وسط هوا و لحظه قرار گرفتنشان روى زمين، همه اينها در پيشگاه علم او روشن است.

" هم چنين هيچ دانه‏اى در مخفيگاه زمين قرار نمى‏گيرد، مگر اينكه تمام خصوصيات آن را مى‏داند.

در حقيقت دست روى دو نقطه حساس گذارده شده است، كه براى هيچ انسانى هر چند ميليونها سال از عمر او بگذرد، و دستگاههاى صنعتى و تكامل حيرت‏انگيز پيدا كند، احاطه بر آن ممكن نيست.

در واقع سقوط برگها لحظه مرگ آنها است، و سقوط دانه‏ها در مخفيگاه‏ زمين گامهاى نخستين حيات و زندگى آنها است، او است كه از نظام اين مرگ و زندگى با خبر است، حتى گامهاى مختلفى را كه يك دانه به سوى زندگى كامل و شكوفان شدن برمى‏دارد در هر لحظه و هر ساعت در پيشگاه علم او آشكار است.

بيان اين موضوع يك اثر" فلسفى" دارد و يك اثر" تربيتى".

اما اثر فلسفى آن اين است كه پندار كسانى را كه علم خدا را منحصر به كليات مى‏دانند، و معتقدند كه خدا از جزئيات اين جهان آگاهى ندارد، نفى مى‏كند، و صريحا مى‏گويد كه خدا از همه كليات و جزئيات آگاهى كامل دارد.

و اما اثر تربيتى آن روشن است، زيرا ايمان به اين علم وسيع پهناور به انسان مى‏گويد تمام اسرار وجود تو، اعمال و گفتار تو، نيات و افكار تو، همگى براى ذات پاك او آشكار است با چنين ايمانى چگونه ممكن است انسان مراقب حال خويش نباشد و اعمال و گفتار و نيات خود را كنترل نكند.

و در پايان آيه مى‏فرمايد" هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتاب مبين ثبت است"

اين جمله با عبارتى كوتاه وسعت بى‏انتهاى علم خدا را به همه موجودات بيان مى‏كند. و هيچ چيز از آن مستثنى نخواهد بود، زيرا منظور از" تر" و" خشك" معنى لغوى آن نيست بلكه اين تعبير معمولا كنايه از عموميت مى‏باشد.

در مورد كِتابٍ مُبِينٍ‏ احتمالات مختلفى از ناحيه مفسران داده شده است ولى بيشتر به نظر مى‏رسد كه منظور از" كتاب مبين" همان مقام علم پروردگار است يعنى همه موجودات در علم بى‏پايان او ثبت مى‏باشند، و تفسير آن به" لوح محفوظ" نيز قابل تطبيق بر همين معنى است، چه اينكه بعيد نيست كه لوح محفوظ نيز همان صفحه علم خدا باشد.

اين احتمال نيز در معنى" كِتابٍ مُبِينٍ‏" وجود دارد كه منظور از آن عالم آفرينش و خلقت و سلسله علت و معلولها است، كه همه چيز در آن نوشته شده است.

تفسير نمونه، ج‏۵، ص: ۲۶۹- ۲۷۲

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی


♦ انعام، آیه ۷۲

و (نيز به ما فرمان داده شده به) اينكه: نماز را برپا داريد! و از او بپرهيزيد! و تنها اوست كه به سويش محشور خواهيد شد.»

  

 

وجوب اقامه نماز

در آيه شریفه، دنباله دعوت الهى را چنين شرح مى‏دهد كه ما گذشته از توحيد" دستور داريم كه نماز را برپا داريد و تقوا را پيشه كنيد" (وَ أَنْ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ‏).

و سرانجام با توجه به مساله معاد و اينكه حشر و بازگشت شما به سوى خدا است اين بحث را پايان مى‏دهد (وَ هُوَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ‏).

در حقيقت در اين چند جمله كوتاه برنامه‏اى كه پيامبر به سوى آن دعوت مى‏كرده، و از حكم عقل و فرمان خدا سرچشمه گرفته، به صورت يك برنامه چهار ماده‏اى كه آغازش توحيد، و انجامش معاد، و مراحل متوسط آن محكم ساختن پيوندهاى الهى و پرهيز از هر گونه گناه مى‏باشد ارائه داده شده است.

تفسير نمونه، ج‏۵، ص: ۲۹۸

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی


 

♦ انعام، آیه۱۰۸

(به معبود) كسانى كه غير خدا را مى‏خوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها (نيز) از روى (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند! اينچنين براى هر امّتى عملشان را زينت داديم سپس بازگشت همه آنان به سوى پروردگارشان است؛ و آنها را از آنچه عمل مى‏كردند، آگاه مى‏سازد (و پاداش و كيفر مى‏دهد).

  

 

 حرمت دشنام به دشمنان

به دنبال بحثى كه در باره منطقى بودن تعليمات اسلام و لزوم دعوت از راه استدلال، نه از راه اجبار، در آيات قبل گذشت، در اين آيه تاكيد مى‏كند كه" هيچگاه بتها و معبودهاى مشركان را دشنام ندهيد، زيرا اين عمل سبب مى‏شود كه آنها نيز نسبت به ساحت قدس خداوند همين كار را از روى ظلم و ستم و جهل و نادانى انجام دهند"

دليل اين موضوع، روشن است، زيرا با دشنام و ناسزا نمى‏توان كسى را از مسير غلط باز داشت، بلكه به عكس، تعصب شديد آميخته با جهالت كه در اينگونه افراد است، سبب مى‏شود كه به اصطلاح روى دنده لجاجت افتاده، در آئين باطل خود راسختر شوند، سهل است زبان به بدگويى و توهين نسبت به ساحت قدس پروردگار بگشايند، زيرا هر گروه و ملتى نسبت به عقائد و اعمال خود، تعصب دارد همانطور كه قرآن در جمله بعد مى‏گويد" ما اين چنين براى هر جمعيتى عملشان را زينت داديم"

و در پايان آيه مى‏فرمايد:" بازگشت همه آنها به سوى خدا است، و به آنها خبر مى‏دهد كه چه اعمالى انجام داده‏اند"

در آيه فوق، زينت دادن اعمال نيك و بد هر كس را در نظرش، به خدا نسبت داده شده، ممكن است اين موضوع براى بعضى مايه تعجب گردد كه مگر ممكن است خداوند عمل بد كسى را در نظرش زينت دهد؟! پاسخ اين سؤال همان است كه بارها گفته‏ايم كه اين گونه تعبيرات، اشاره به خاصيت و اثر عمل است، يعنى هنگامى كه انسان كارى را به طور مكرر انجام دهد، كم كم قبح و زشتى آن در نظرش از بين مى‏رود، و حتى به صورت جالبى‏

جلوه‏گر مى‏شود، و از آنجا كه علت العلل و مسبب الاسباب و آفريدگار هر چيز خدا است و همه تاثيرات به خدا منتهى ميشود اين گونه آثار در زبان قرآن گاهى به او نسبت داده مى‏شود (دقت كنيد).

و به تعبير روشنتر جمله‏ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ‏ چنين معنى مى‏دهد كه آنها را گرفتار نتيجه سوء اعمالشان كرديم، تا آنجا كه زشت در نظرشان زيبا جلوه كرد.

تفسير نمونه، ج‏۵، ص: ۳۹۵

 

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی