جزء هفدهم

انبیاء، آیه۷

وَ مَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِى إِلَيهِمْ  فَسَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُون

ما پيش از تو، جز مردانى كه به آنان وحى مى‏كرديم، نفرستاديم! (همه انسان بودند، و از جنس بشر!) اگر نمى‏دانيد، از آگاهان بپرسيد.

 

 تقلید از اعلم

 

آيه شریفه به پاسخ نخستين ايراد منکرین در زمينه بشر بودن پيامبر ص بالخصوص پرداخته مى‏گويد: تنها تو نيستى كه پيامبرى و در عين حال انسان، تمام پيامبرانى‏ كه پيش از تو آمدند، مردانى بودند كه وحى به آنها ميفرستاديم" (وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ‏).

اين يك واقعيت تاريخى است كه همگان از آن آگاهند" و اگر شما نمى‏دانيد از آگاهان بپرسيد" (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‏).

اهل ذكر كيانند؟

بدون شك" اهل ذكر" از نظر مفهوم لغوى، تمام آگاهان و مطلعان را در بر مى‏گيرد و آيه فوق بيانگر يك قانون كلى عقلايى در مورد" رجوع جاهل به عالم" است، هر چند مورد و مصداق آيه، دانشمندان اهل كتاب بودند ولى اين مانع كليت قانون نيست.

به همين دليل دانشمندان و فقهاى اسلام به اين آيه براى مساله" جواز تقليد از مجتهدان اسلامى" استدلال كرده‏اند.

و اگر مى‏بينيم در رواياتى كه از طرق اهل بيت ع به ما رسيده، اهل ذكر به على ع يا ساير امامان اهل بيت ع تفسير شده به معنى انحصار نيست، بلكه بيان واضحترين مصداقهاى اين قانون كلى است.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۱۳، ص: ۳۶۱

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی(انبیاء، آیه۶ و۷)

مدت زمان:  ۷ دقیقه


 

♦ انبیاء، آیه۲۲

لَوْ كاَنَ فِيهِمَا ءَالهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا  فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُون

اگر در آسمان و زمين، جز «اللَّه» خدايان ديگرى بود، فاسد مى‏شدند (و نظام جهان به هم مى‏خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى‏كنند!

 

 نفی خدایان غیر از الله

آیه شریفه يكى از دلائل روشن نفى" آلهه" و خدايان مشركان را به اين صورت بيان مى‏كند" اگر در آسمان و زمين، معبودها و خدايانى جز اللَّه بود هر دو فاسد مى‏شدند و نظام جهان بر هم مى‏خورد" (لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا).

" منزه و پاك است خداوند، پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى‏كنند" (فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ‏).

اين نسبتهاى ناروا، و اين خدايان ساختگى و آلهه پندارى، اوهامى بيش نيستند و دامان كبريايى ذات پاك او با اين نسبتهاى ناروا آلوده نمى‏گردد.

برهان تمانع‏

دليلى كه براى توحيد و نفى آلهه در آيه فوق، آمده است، در عين سادگى و روشنى، يكى از براهين دقيق فلسفى در اين زمينه است كه دانشمندان از آن، به عنوان" برهان تمانع" ياد مى‏كنند، خلاصه اين برهان را چنين مى‏توان بيان كرد:

ما بدون شك نظام واحدى را در اين جهان حكمفرما مى‏بينيم، نظامى كه در همه جهات هماهنگ است، قوانينش ثابت و در آسمان و زمين جارى است، برنامه‏هايش با هم منطبق، و اجزايش متناسب است.

اين هماهنگى قوانين و نظامات آفرينش از اين حكايت مى‏كند كه از مبدء واحدى سرچشمه گرفته است چرا كه اگر مبدءها متعدد بود و اراده‏ها مختلف، اين هماهنگى هرگز وجود نداشت و همان چيزى كه قرآن از آن تعبير به" فساد" مى‏كند در عالم به وضوح ديده مى‏شد.

ما اگر كمى اهل تحقيق و مطالعه باشيم، از بررسى يك كتاب به خوبى مى‏توانيم بفهميم آن را يك نفر نوشته يا چند نفر؟ كتابى كه تاليف يك نفر است، هماهنگى و انسجام مخصوص در ميان عبارات، جمله‏بنديها، تعبيرات مختلف، كنايات و اشارات، عناوين و تيترها، طرز ورود و خروج در بحثها، خلاصه تمام قسمتهايش يكپارچه و همصدا است چرا كه زائيده يك فكر و تراوش يك قلم است.

اما اگر دو يا چند نفر- هر چند همه دانشمند باشند و صميمى و داراى روح همكارى نزديك- هر كدام تاليف بخشى از آن را بر عهده گيرد، باز در اعماق عبارات و الفاظ، طرز بحثها، آثار اين دوگانگى و چندگانگى نمايان است.

دليل آن هم روشن است، زيرا دو نفر هر قدر همفكر و هم سليقه باشند بالآخره دو نفرند، اگر همه چيز آنها يكى بود، يك نفر مى‏شدند، بنا بر اين بطور قطع بايد تفاوتهايى داشته باشند تا بتوانند دو نفر باشند و اين تفاوت سرانجام كار

خود را خواهد كرد، و اثرش را در نوشته‏هاى آنها خواهد گذاشت.

حال هر قدر اين كتاب، بزرگتر و مفصلتر باشد و در موضوعات متنوعترى بحث كند زودتر اين ناهماهنگى احساس مى‏شود.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۱۳، ص: ۳۸۲-۳۸۰

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی(انبیاء، آیه۲۲)

مدت زمان:  ۳ دقیقه


 

♦ انبیاء، آیه۸۷-۸۸

وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى‏ فىِ الظُّلُمَتِ أَن لَّا إِلَاهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنىِّ كُنتُ مِنَ الظَّلِمِينَ(۸۷)

و ذا النون [يونس‏] را (به ياد آور) در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت؛ و چنين مى‏پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت؛ (امّا موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها (ى متراكم) صدا زد: « (خداوندا!) جز تو معبودى نيست! منزّهى تو! من از ستمكاران بودم!» (۸۷)

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نجَيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ  وَ كَذَالِكَ نُجِى الْمُؤْمِنِين(۸۸)

ما دعاى او را به اجابت رسانديم؛ و از آن اندوه نجاتش بخشيديم؛ و اين گونه مؤمنان را نجات مى‏دهيم! (۸۸)

 

ذکر یونسیه

اين دو آيه گوشه‏اى از سرگذشت پيامبر بزرگ" يونس" را بيان مى‏كند، نخست مى‏گويد:" ذا النون" را بياد آر هنگامى كه بر قوم بت‏پرست‏ و نافرمان خويش غضب كرد و از ميان آنها رفت" (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً).

" نون" در لغت به معنى ماهى عظيم، يا به تعبير ديگر نهنگ يا وال است بنا بر اين ذا النون يعنى صاحب نهنگ، و انتخاب اين نام براى يونس به خاطر ماجرايى است كه بعدا به خواست خدا به آن اشاره خواهيم كرد.

به هر حال" او گمان مى‏كرد كه ما زندگى را بر او تنگ نخواهيم كرد" (فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ‏)

او گمان مى‏كرد تمام رسالت خويش را در ميان قوم نافرمانش انجام داده است و حتى ترك اولايى در اين زمينه نكرده، و اكنون كه آنها را به حال خود رها كرده و بيرون مى‏رود چيزى بر او نيست، در حالى كه اولى اين بود كه بيش از اين در ميان آنها بماند و صبر و استقامت بخرج دهد و دندان بر جگر بفشارد شايد بيدار شوند و به سوى خدا آيند.

سرانجام به خاطر همين ترك اولى او را در فشار قرار داديم، نهنگ عظيمى او را بلعيد" و او در آن ظلمتهاى متراكم صدا زد خداوندا جز تو معبودى نيست" (فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ‏).

" خداوندا پاك و منزهى، من از ستمكاران بودم"! (سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ‏).

هم بر خويش ستم كردم و هم بر قوم خودم، مى‏بايست بيش از اين ناملائمات و شدائد و سختيها را پذيرا مى‏شدم، تن به همه شكنجه‏ها مى‏دادم شايد آنها به راه آيند.

" أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ"- در اين جمله يونس (ع) از آنچه كه عملش نمايش مى‏داد بيزارى مى‏جويد، چون عمل او كه راه خود را گرفت و قومش را به عذاب خدا سپرد و رفت بدون اينكه از ناحيه خدا دستورى داشته باشد،- گر چه او چنين قصدى نداشت- اين معنا را ممثل مى‏كرد كه غير از خدا مرجع ديگرى هست كه بتوان به او پناه برد. و چون عملش بيانگر چنين معنايى بود از اين معنا بيزارى جست و عرضه داشت" لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ‏- جز تو معبودى نيست" و نيز چون اين معنا را ممثل مى‏كرد كه ممكن است به كارهاى او اعتراض نمايد، و بر او خشم گيرد، و نيز اين تصور را به وجود مى‏آورد كه ممكن است كسى از تحت قدرت خدا بيرون شود، لذا براى عذرخواهى از آن گفت:" سُبْحانَكَ"." إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ"- در اين جمله به ظلم خود اعتراف كرد، چون عملى آورده كه ظلم را ممثل مى‏كرد، هر چند كه فى نفسه ظلم نبود، و خود او هم قصد ظلم و معصيت نداشت، چيزى كه هست خداى تعالى در اين پيشامد پيغمبرش را تاديب و تربيت كرد تا با گامى پاك و مبراى از تمثيل ظلم، (تا چه رسد به خود ظلم) شايسته قدم نهادن به بساط قرب گردد.

" سرانجام ما دعاى او را اجابت كرديم و از غم و اندوه رهائيش بخشيديم" (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِ‏).

آرى" اين گونه ما مؤمنان را نجات مى‏بخشيم" (وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ‏).

اين يك برنامه اختصاصى براى يونس نبود بلكه هر كس از مؤمنان از تقصير خويش، عذر به درگاه خدا آورد، و از ذات پاكش مدد و رحمت طلبد ما دعايش را مستجاب و اندوهش را برطرف خواهيم كرد.

منبع: الميزان في تفسير القرآن، ج‏۱۴، ص: ۳۱۵- تفسير نمونه، ج‏۱۳، ص: ۴۸۵

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی(انبیاء، آیه۸۷-۸۸)

مدت زمان:  ۸ دقیقه


 

♦ انبیاء، آیه۱۰۵

وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فىِ الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُون

در «زبور» بعد از ذكر (تورات) نوشتيم: «بندگان شايسته‏ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد!»

 

 ارث عبادی الصالحون

بعد از آنكه در آيات گذشته به قسمتى از پاداشهاى اخروى مؤمنان صالح اشاره شد در دو آيه مورد بحث به يكى از روشنترين پاداشهاى دنيوى آنها كه حكومت روى زمين" است با بيان شيوايى اشاره كرده مى‏گويد:" در" زبور" بعد از" ذكر" چنين نوشتيم كه سرانجام بندگان صالح من وارث (حكومت) زمين خواهند شد" (وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ‏).

" ارض" به مجموع كره زمين گفته مى‏شود و سراسر جهان را شامل مى‏گردد مگر اينكه قرينه خاصى در كار باشد،

واژه" ارث" به معنى چيزى است كه بدون معامله و دادوستد به كسى انتقال مى‏يابد، و گاهى در قرآن كريم" ارث" به تسلط و پيروزى يك قوم صالح بر قوم ناصالح و در اختيار گرفتن مواهب و امكانات آنها گفته شده است‏

" زبور داود" يا به تعبيرى كه در كتب" عهد قديم" آمده" مزامير داود" عبارت است از مجموعه‏اى از مناجاتها و نيايشها و اندرزهاى داود پيامبر.

" ذكر" در اصل به معنى يادآورى و يا چيزى كه مايه تذكر و يادآورى است.

به اين ترتيب معنى آيه چنين مى‏شود:" ما علاوه بر قرآن در تمام كتب انبياء پيشين نوشتيم كه سرانجام سراسر روى زمين در اختيار بندگان صالح خدا قرار خواهد گرفت".

بندگان صالح خدا (عِبادِيَ الصَّالِحُونَ‏) كيانند؟

با توجه به اضافه شدن بندگان به خدا، مساله ايمان و توحيد آنها روشن مى‏شود، و با توجه به كلمه" صالحون" كه معنى گسترده و وسيعى دارد، همه شايستگيها به ذهن مى‏آيد: شايستگى از نظر عمل و تقوا، شايستگى از نظر علم‏ و آگاهى، شايستگى از نظر قدرت و قوت، و شايستگى از نظر تدبير و نظم و درك اجتماعى.

هنگامى بندگان با ايمان اين شايستگيها را براى خود فراهم سازند، خداوند نيز كمك و يارى مى‏كند تا آنها بينى مستكبران را به خاك بمالند، دستهاى آلوده‏شان را از حكومت زمين كوتاه كنند، و وارث ميراثهاى آنها گردند.

بنا بر اين تنها" مستضعف بودن" دليل بر پيروزى بر دشمنان و حكومت روى زمين نخواهد بود، بلكه از يك سو ايمان لازم است و از سوى ديگر كسب شايستگيها، و مستضعفان جهان ما دام كه اين دو اصل را زنده نكنند به حكومت روى زمين نخواهند رسيد.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۱۳، ص: ۵۱۷- ۵۱۶

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی(انبیاء، آیه۱۰۵)

مدت زمان:  ۳ دقیقه


 

♦ حج، آیه۲۷

وَ أَذِّن فىِ النَّاسِ بِالحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَ عَلىَ‏ كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كلِّ فَجٍّ عَمِيق

و مردم را دعوت عمومى به حج كن؛ تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر از هر راه دورى بسوى تو بيايند

 

 اعلام عمومی حج

بعد از آماده شدن خانه كعبه براى عبادت كنندگان، خدا به ابراهيم ع دستور مى‏دهد:" در ميان مردم براى حج اعلام كن تا پياده و سوار بر مركبهاى لاغر، از هر راه دور قصد خانه خدا كنند" (وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى‏ كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ‏).

" اذن" از ماده" اذان" به معنى" اعلام" و" رجال" جمع" راجل" به معنى" پياده"، و" ضامر" به معنى حيوان لاغر، و" فج" در اصل به معنى فاصله ميان دو كوه و سپس به جاده‏هاى وسيع اطلاق شده و" عميق" در اينجا به معنى دور است.

تعبير به" مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ‏" اشاره به اين است كه نه فقط از راههاى نزديك بلكه از راههاى دور نيز بايد به سوى اين مقصد حركت كنند (كلمه" كل" در اينجا به معنى استقراء و فراگيرى نيست بلكه به معنى كثرت است).

منبع: تفسير نمونه، ج‏۱۴، ص: ۷۰

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی(حج، آیه۲۷)

مدت زمان:  ۷ دقیقه


 

♦ حج، آیه۳۰

ذَالِكَ وَ مَن يُعَظِّمْ حُرُمَتِ اللَّهِ فَهُوَ خَير لَّهُ عِندَ رَبِّهِ  وَ أُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا يُتْلىَ‏ عَلَيْكُمْ  فَاجْتَنِبُواْ الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَنِ وَ اجْتَنِبُواْ قَوْلَ الزُّور

(مناسك حج) اين است! و هر كس برنامه‏هاى الهى را بزرگ دارد، نزد پروردگارش براى او بهتر است! و چهارپايان براى شما حلال شده، مگر آنچه (ممنوع بودنش) بر شما خوانده مى‏شود. از پليديهاى بتها اجتناب كنيد! و از سخن باطل بپرهيزيد!

 

 حیوانات حلال‌گوشت

 

آيه بعد به عنوان يك جمع بندى اشاره به بحثهاى آيات گذشته كرده مى‏گويد:" برنامه حج و مناسك آن چنين است كه گفته شد"" ذلك"

بعد براى تاكيد بر اهميت وظائفى كه بيان گرديد اضافه مى‏كند:" و هر كس برنامه‏هاى الهى را بزرگ بشمرد و احترام آنها را حفظ كند براى او نزد پروردگارش بهتر است" (وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ‏).

" حرمات" در اينجا اشاره به" اعمال و مناسك حج" است و ممكن است احترام خانه كعبه خصوصا و حرم مكه عموما نيز بر آن افزوده شود.

" چهار پايان (همچون شتر و گاو و گوسفند) بر شما حلال شده است، مگر آنچه بر شما خوانده مى‏شود و دستور منعش صادر خواهد گشت" (وَ أُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعامُ إِلَّا ما يُتْلى‏ عَلَيْكُمْ‏).

جمله" إِلَّا ما يُتْلى‏ عَلَيْكُمْ‏" ممكن است اشاره به تحريم صيد بر محرم بوده باشد كه در سوره مائده كه بعدا نازل گرديده. دستور دوم اين است كه:" از سخن باطل و بى اساس بپرهيزيد" (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ).

منبع: تفسير نمونه، ج‏۱۴، ص: ۹۰- ۸۹

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی(حج، آیه۳۰)

مدت زمان:  ۲ دقیقه


 

♦ حج، آیه۳۲

ذَٰلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ

اين است (مناسك حج)! و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواى دلهاست.

 

 تعظیم شعائر

 

آيه يك جمع بندى روى مسائل حج و تعظيم شعائر الهى كرده مى‏گويد:" مطلب چنين است كه گفته شد" (ذلك).

" و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد و به نشانه‏هاى آئين خدا و پرچمهاى اطاعت او، احترام بگذارد اين از تقواى دلها است" (وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ‏).

" شعائر" جمع" شعيره" به معنى علامت و نشانه است، بنا بر اين" شعائر اللَّه" به معنى" نشانه‏هاى پروردگار" است كه شامل سر فصلهاى آئين الهى و برنامه‏هاى كلى و آنچه در نخستين بر خورد با اين آئين چشمگير است و از جمله مناسك حج مى‏باشد كه انسان را به ياد خدا مى‏اندازد.

گر چه بدون شك" مناسك حج" از جمله شعايرى است كه در اين آيه مقصود بوده است، مخصوصا مساله قربانى كه در آيه ۳۶ همين سوره صريحا جزء شعائر محسوب گرديده جزء آن است ولى روشن است كه با اين حال عموميت مفهوم آيه نسبت به تمام شعائر اسلامى به قوت خود باقى است و هيچگونه دليلى بر تخصيص آن به خصوص قربانى يا همه مناسك حج وجود ندارد.

تمام آنچه در برنامه‏هاى دينى وارد شده و انسان را به ياد خدا و عظمت آئين او مى‏اندازد شعائر الهى است و بزرگداشت آن نشانه تقواى دلها است.

اين نكته نيز قابل توجه است كه منظور از" بزرگداشت"- آن چنان كه بعضى از مفسران ظاهر بين گفته‏اند- بزرگى جسمانى قربانى و مانند آن نيست، بلكه حقيقت تعظيم آن است كه مقام و موقعيت اين شعائر را در افكار و اذهان و ظاهر و باطن بالا ببرند و آنچه درخور احترام و عظمت آنها است به جاى آورند.

ارتباط اين عمل با تقواى دلها نيز روشن است، زيرا علاوه بر اينكه" تعظيم" جزء عناوين قصديه است، بسيار مى‏شود كه افراد متظاهر يا منافق تظاهر به تعظيم شعائر مى‏كنند، ولى چون از تقواى قلب آنها سرچشمه نمى‏گيرد بى ارزش است تعظيم و بزرگداشت حقيقى از آن كسانى است كه تقواى دل دارند. و مى‏دانيم‏

تقوا و روح پرهيزگارى و احساس مسئوليت در برابر فرمانهاى الهى چيزى است كه كانون آن قلب و روح آدمى است، و از آنجا است كه به جسم سرايت مى‏كند، لذا مى‏توان گفت كه احترام و بزرگداشت شعائر الهى از نشانه‏هاى تقواى دل است.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۱۴، ص: ۹۸

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی(حج، آیه۳۲)

مدت زمان:  ۵ دقیقه


 

♦ حج، آیه۳۶

وَ الْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكمُ مِّن شَعَئر اللَّهِ لَكمُ فِيهَا خَير فَاذْكُرُواْ اسْمَ اللَّهِ عَلَيهَْا صَوَافَّ  فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبها فَكلواْ مِنها وَ أَطْعِمُواْ الْقَانِعَ وَ الْمُعْتر  كَذَالِكَ سَخَّرْنَاهَا لَكم لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون‏

و شترهاى چاق و فربه را (در مراسم حج) براى شما از شعائر الهى قرار داديم؛ در آنها براى شما خير و بركت است؛ نام خدا را (هنگام قربانى كردن) در حالى كه به صف ايستاده‏اند بر آنها ببريد؛ و هنگامى كه پهلوهايشان آرام گرفت (و جان دادند)، از گوشت آنها بخوريد، و مستمندان قانع و فقيران را نيز از آن اطعام كنيد! اين گونه ما آنها را مسخّرتان ساختيم، تا شكر خدا را بجا آوريد.

 

 احکام قربانی

 

آيات مورد بحث سخن از مراسم حج و شعائر الهى و مساله قربانى است، نخست مى‏گويد:" شترهاى چاق و فربه را براى شما از شعائر الهى قرار داديم" (وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ‏).

" بدن" (بر وزن قدس) جمع" بدنة" (بر وزن عجله) به معنى شتر بزرگ و چاق و گوشت دار است، و از آنجا كه چنين حيوانى براى مراسم قربانى و اطعام فقرا و نيازمندان مناسبتر است مخصوصا روى آن تكيه شده، و گرنه مى‏دانيم چاق بودن حيوان قربانى از شرائط الزامى نيست. همين مقدار كافى است كه لاغر نبوده باشد.

سپس اضافه مى‏كند" براى شما در چنين حيواناتى خير و بركت است" (لَكُمْ فِيها خَيْرٌ).

از يك سو از گوشت آنها استفاده مى‏كنيد و ديگران را اطعام مى‏نمائيد و از سوى ديگر به خاطر اين ايثار و گذشت و عبادت پروردگار از نتائج معنوى آن‏ بهره‏مند خواهيد شد و به پيشگاه او تقرب مى‏جوئيد.

سپس كيفيت قربانى كردن را در يك جمله كوتاه چنين بيان مى‏كند:" نام خدا را به هنگام قربانى كردن آنها در حالى كه به صف ايستاده‏اند ببريد") (فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها صَوافَ‏).

واژه" صواف" جمع" صافه" به معنى" صف كشيده" است و به طورى كه در روايات وارد شده منظور اين است كه دو دست شتر قربانى را از مچ تا زانو در حالى كه ايستاده باشد با هم ببندند تا به هنگام نحر زياد تكان به خود ندهد و فرار نكند.

طبيعى است هنگامى كه مقدارى خون از تن او مى‏رود دستهايش سست‏ مى‏شود و به روى زمين مى‏خوابد، و لذا در ذيل آيه مى‏فرمايد:" هنگامى كه پهلوى آن آرام گرفت (كنايه از جان‏دادن است) از آن بخوريد و فقير قانع وسائل معترض را نيز اطعام كنيد" (فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ).

آيه را چنين پايان مى‏دهد:" اينگونه ما آنها را مسخر شما ساختيم تا شكر خدا را بجا آوريد" (كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ‏).

منبع: تفسير نمونه، ج‏۱۴، ص: ۹۱-۱۰۸

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی(حج، آیه۳۶)

مدت زمان:  ۸ دقیقه

 


 

♦ حج، آیه۳۸

إِنَّ اللَّهَ يُدَئفِعُ عَنِ الَّذِينَ ءَامَنُوإِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ  إِنَّ اللَّهَ لَا يحبُّ كل خَوَّانٍ كَفُور

خداوند از كسانى كه ايمان آورده‏اند دفاع مى‏كند؛ خداوند هيچ خيانتكار ناسپاسى را دوست ندارد!

 

 دفاع خدا از مومنان

از آنجا كه مقاومت در برابر خرافات مشركان كه در آيات قبل به آن اشاره شد ممكن است آتش خشم اين گروه متعصب و لجوج را برانگيزد و سبب درگيريهاى كوچك و بزرگ شود خداوند در آخرين آيه مورد بحث مؤمنان را به كمك خود دلگرم ساخته مى‏گويد:" خداوند از كسانى كه ايمان آورده‏اند دفاع مى‏كند" (إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا).

بگذار طوائف و قبائل عرب و يهود و نصارا و مشركان شبه جزيره دست به دست هم بدهند تا مؤمنان را تحت فشار قرار داده و به گمان خود نابود كنند، ولى خداوند وعده دفاع از آنها را داده است، وعده بقاى اسلام تا دامنه قيامت!.

اين وعده الهى مخصوص مؤمنان عصر پيامبر ص در برابر مشركان نبود، حكمى است جارى و سارى در تمام اعصار و قرون، مهم آن است كه ما مصداق‏ الَّذِينَ آمَنُوا باشيم كه دفاع الهى به دنبال آن حتمى است و تخلف ناپذير، آرى خدا از مؤمنان دفاع مى‏كند.

و در پايان آيه موضع مشركان و هم مسلكان آنها را در پيشگاه خدا با اين عبارت روشن مى‏سازد" خداوند هيچ خيانتكار كفران كننده‏اى را دوست ندارد"! (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ).

منبع: تفسير نمونه، ج‏۱۴، ص: ۱۱۱

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی(حج، آیه۳۸)

مدت زمان:  ۸ دقیقه

 


 

♦ حج، آیه۶۰

ذَالِكَ وَ مَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِىَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ  إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُور

(آرى،) مطلب چنين است! و هر كس به همان مقدار كه به او ستم شده مجازات كند، سپس مورد تعدّى قرار گيرد، خدا او را يارى خواهد كرد؛ يقيناً خداوند بخشنده و آمرزنده است!

 

قصاص به مثل

در آيات گذشته سخن از مهاجران فى سبيل اللَّه بود و وعده‏هاى پاداش بزرگى كه خداوند در قيامت به آنها داده است.

براى اينكه تصور نشود كه وعده الهى، مخصوص آخرت است در نخستين آيه مورد بحث سخن از پيروزى آنها- در سايه لطف الهى- در اين جهان مى‏گويد مى‏فرمايد:" مساله چنين است و هر كس در برابر ستمى كه به او شده به همان اندازه دست به مجازات زند، سپس بر او ظلم شود، خداوند او را يارى خواهد كرد" (ذلِكَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ‏).

اشاره به اينكه دفاع در مقابل ظلم و ستم، يك حق طبيعى است و هر كس مجاز است به آن اقدام كند.

ولى تعبير به" مثل" تاكيدى بر اين حقيقت است كه نبايد از حد تجاوز كند.

جمله" ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ‏"، نيز اشاره به اين است كه اگر شخص در مقام دفاع از خويشتن تحت فشار ظلم قرار گيرد، خدا وعده يارى به او داده است، و به اين ترتيب كسى كه از آغاز سكوت كند و تن به ظلم و ستم در دهد و هيچگونه گام مؤثرى در راه دفاع از خود بر ندارد خدا به چنين كسى وعده يارى نداده است، وعده الهى مخصوص كسانى است كه تمام نيروى خود را براى دفاع در برابر ظالمان و ستمگران بسيج كنند و باز هم از طرف دشمن تحت ستم قرار بگيرند.

و از آنجا كه هميشه قصاص و مجازات بايد با عفو و رحمت، آميخته شود تا افرادى كه از كار خود پشيمان گشته‏اند و سر تسليم فرود آورده‏اند زير پوشش آن قرار گيرند در پايان آيه مى‏فرمايد:" خداوند بخشنده و آمرزنده است" (إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ).

اين درست به آيات قصاص مى‏ماند كه از يك طرف به اولياى دم اجازه قصاص مى‏دهد، و از سوى ديگر دستور عفو را به عنوان يك فضيلت (در مورد كسانى كه شايسته عفوند) در كنار آن مى‏گذارد.

منبع: تفسير نمونه، ج‏۱۴، ص: ۱۵۳

تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی(حج، آیه۶۰)

مدت زمان:  ۸ دقیقه