مستند «بانو» روایت داستان زندگی خانم عصمت احمدیان مادر شهیدان فرجوانی به نویسندگی و کارگردانی «محمد حبیبیمنصور» و روایتگری ثریا قاسمی، تولید شده است.
مستند سینمایی بانو در ۸۲ دقیقه روایت گر زندگی پرفراز و نشیب بانو عصمت احمدیان، از زنان تاثیرگذار اهواز است. زنی که خودش و اعضای خانواده او از جمله همسر و سه فرزندش هرکدام به نوعی با جنگ در ارتباط هستند و زندگی پس از جنگ و فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی خانم احمدیان نیز بخش مهمی از زندگی اوست که در این مستند به آن پرداخته شده است.
عصمت احمدیان مادر دو شهید و یک جانباز دفاع مقدس است که سالها با یک وانت به جبهههای جنگ رفت و در طول هشت سال دفاع مقدس در اهواز رزمندگان را پشتیبانی میکرد و امروز هم به مدافعان حرم خدمت میکند.
گروه فیلمساز در یک همراهی دوساله تلاش کرده است تصویری واقعی و دور از شعارزدگی از زندگی یک زن موفق را به مخاطب ارائه دهد.
این مستند به همت واحد مستند دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی تولید شده است که به دلیل پرداختن به آسیبهای اجتماعی و روایتی حماسی و شیرین، فانوس بخش «مستند ملت قهرمان» جشنواره عمار را دریافت کرد.
سخن نویسنده و کارگردان این اثر
زندگی یک زن قهرمان واقعی
کارگردان مستند بانو در گفتوگویی درباره موضوع این مستند گفت: موضوع فیلم یک خانم است که زندگی پر فراز و نشیبی دارد. ما سعی کردیم در روایت درست جذابیتهای زندگی این آدم را برای مخاطب منتقل کنیم. مجموعاً اگر بخواهم بگویم این آدم کیست، به نظرم تصویر واقعی یک قهرمان را میشود در خانم فرجوانی دید. در تعریفی که ما از قهرمان داریم همه نشانهها در خانم احمدیان جمع شده است. آدمیکه زندگی پر فراز و نشیبی دارد و زندگیاش پر از اتفاق و پر از حادثه است. در ۱۱ سالگی ازدواج میکند و ورودش به زندگی با شوک روبهرو میشود و بعد با فکر اقتصادی که دارد در همان اوایل ازدواجش، با همان سن و سال کمی که دارد کار مرغداری انجام میدهد. در همان سالهای قبل از انقلاب در سال ۴۲ که اصلاً رسم نبوده خانمها رانندگی کنند ایشان گواهینامه میگیرد. شخصیت او در مدیریت اقتصادی و اجراییاش به شدت جذاب است و این برای فیلمساز خیلی وسوسهکننده است که در مورد این موضوع کار کند و یک وجه دیگر شخصیت ایشان نگاه عقیدتی است که به نظر میآید به ایشان کمک میکند تا با این فراز و نشیبها و افت و خیزها زندگی را طی کند و به نقطه خوبی برساند. روزهایی که جنگ شروع میشود او صاحب شش فرزند است و به مرور درگیر جنگ میشود و کل خانواده در واقع با همه وجود درگیر جنگ میشوند. یکی از دوستان میگفت: انگار کل جنگ یک موشک بوده خورده وسط زندگی اینها.
به گفته این فیلمساز، کاراکتر مستند بانو با همان ظرفیت درونی و با نگاه ایمانی که دارد و این پشتوانه عقیدتی و نظری و فکری بالاخره این مرحله از زندگی را میگذراند. یک پدیده است که واقعاً اگر چنین سوژهای دست فیلمسازان دنیا بود از او ابرقهرمان میساختند و جهانیاش میکردند. چون قصهاش کاملاً جهانی است. آنقدر ظرفیت دارد که حساب ندارد. قصه زندگی ایشان پررنگ و جذاب است، اما متأسفانه سینمای داستانی ما به قصههای واقعی بیتوجه است و اصلاً نمیفهمم چرا قصههایی با این سطح از جذابیت را نمیبینند. یعنی اگر نگاه عقیدتی و دینی هم نداشته باشیم حتی اگر فقط صرفاً با عشق به سینما دنبال یک روایت جذاب باشیم، این قصه برای روایت سینمایی قصه بینظیری است.
ایجاد یک ساختار اجتماعی
به گفته وی در واقع شخصیت سوژه و روال زندگی ایشان برایم اهمیت داشت. در اصفهان زندگی میکند که به دلیل ازدواج همراه همسرش به اهواز میرود. ساختار اقتصادی که در اهواز شکل میدهد قطعاً میتواند یک الگو باشد آنهم در شرایط سخت، مرغداری میزند و خیاطی هم یاد میگیرد. در تنهایی و در غربت یک خیاطخانه راه میاندازد. در فشار و آن فضا و ازدواج با آن سن کم در ۱۱ سالگی. این پولادین بودن شخصیت این آدم در واقع باعث شد که ما بخواهیم این را برای جامعه تبدیل به یک مدل کنیم. برای پاک شدن سیاهیهایی که خیلیها در فضای رسانه و سینما دارند به جامعه تزریق میکنند و حال فکری و روحی و روانی جامعه را خراب میکنند جامعه به این چشمههای امید نیاز دارد. خود فیلم هم همینطور است. تم آن امید است، در واقع زندگی است که در وجود این خانم جاری است. ما سعی کردیم فیلم از حال و هوای شخصیتمان جدا نشود و به آن نزدیک شویم که خدا را شکر این طور هم شده است. از منتقدان و مردم که فیلم را میبینند واکنشهای خوبی میگیریم و میبینیم که کار اثر خودش را داشته است. من خودم چند نقد خواندم از همه دوستان که لطف داشتند. هم مستند سینمایی و هم نویسنده بودند که دیدم بازخورد خیلی خوبی داشت. هم به لحاظ تخصصی و هم به لحاظ محتوایی و هم روایت و اجرا. البته تیم بسیار خوبی با ما همراه بود که من از همهشان تقدیر و تشکر میکنم.
کارگردان مستند برگزیده جشنواره عمار درباره اقتصاد مقاومتی میافزاید: بدون عوامل خوب نمیتوانستیم کاری انجام بدهیم. یک تیم بینظیر که خودشان به کار علاقهمند بودند چه تدوین و چه تولید. در مجموع چیزی که در وجود خانم احمدیان است تأثیر قهرمان واقعی است در مقابل قهرمانهای پلاستیکی و مصنوعی که امروز دارد به جامعه تزریق میشود. احساس میکنم حس خودم این است که تزریق این قهرمانان در جامعه باعث حرکت جامعه میشود. اینها مثل موتور محرک جامعه هستند و قهرمانان قلابی نیستند که موتور فرهنگی و فکری جامعه را میسوزانند. مثل روغن سوختهای که وارد موتور شود و موتور یاتاقان میزند، اما اتفاقی که امروز در جامعه میافتد این است که ما داریم تصویر قهرمانان پلاستیکی به جامعه میدهیم که هیچ کمکی به ایجاد امید و حرکت و نشاط نخواهد کرد و این خانم دقیقاً مقابل این مدل قهرمان است. یک قهرمان واقعی که از دل مشکلات بیرون میآید و تبدیل به یک پدیده میشود، اما عجیب است که چرا قهرمانان وطنی ما اینقدر مغفول هستند. من سالهای پیش هم راجع به چند تا آدم این تیپی فیلم ساختم و آنها هم همینطور هستند. برای من عجیب است که سینما به دنبال چه میگردد. مگر دنبال قهرمان نمیگردد این قهرمان، خیلی هم جذاب است. باز هم میگویم، فارغ از نگاه عقیدتی و فکری، آدم اگر دنبال قهرمان و روایت جذاب میگردد و نسبت به سینما عرق دارد اینها شخصیتهای جذابی هستند.
ظرفیت یک فیلم داستانی
حبیبیمنصور در ادامه عنوان میکند: حدود یک سال و ۹ ماه کار زمان برد؛ از پژوهش تا تولید و پخش. در واقع فضای جغرافیای فیلمبرداری ما و لوکیشنهای ما متعدد بود. سوژه ما کار مرغداری میکرد، کار پرورش ماهی میکرد، کار باغداری میکرد، زنبورداری میکرد. مرغداری ایلام بود و زندگی اهواز و باغشان در ایذه و محل تولدشان هم در اصفهان است؛ بین اصفهان و چهارمحال. این تنوع لوکیشن در نقاط کشور و اینکه ما از آنها دور بودیم باعث میشد کار تیم تولید سخت شود، اما ما با علاقه شخصی کار را شروع کردیم و آنقدر جذاب بود که حیفمان میآمد تصویری نباشد. ۴۰ سال از قصه پربار در انقلاب و زندگی این خانم قهرمان و ۳۰ سال از جنگ میگذرد و هیچکس نمیرود سراغ این آدم. حیف بود و مغفول بود و خدا را شکر که الان بابی باز شده و سعی ما این است که حتماً یک رونمایی جدی برای کار بگیریم و از دوستان سینمایی دعوت کنیم از فیلمنامهنویسها و کارگردانها و تهیهکنندهها تا این قصه را به عنوان قصهای با پتانسیل کار داستانی عرضه کنیم تا در واقع در اختیار تولید قرار بدهد و انشاءالله تبدیل به یک کار داستانی خوب شود.
سازنده مستند بانو میافزاید: شما وقتی با یک آدم فعال قرار است کار کنید و زندگیاش را به تصویر بکشید، برای اینکه بتوانید راجع به او فیلم بسازید باید برنامهریزی کنید و برای این جور آدمها نمیتوانید برنامهریزی کنید. آنها برای تو برنامهریزی میکنند و نمیشود مدیریتشان کرد، آنها تو را مدیریت میکنند. این یکی از سختیهای کار است. اصولاً با یک سوژه اکتیو زنده کار کردن این دردسرها را هم دارد و خصوصاً با آدمهایی که انرژی دارند سختی دو برابر میشود و این سختی در دل قصه بود و اینکه مسافت بود. ما هر بار باید از تهران میرفتیم اهواز برای یک جلسه فیلمبرداری و بعد باید میرفتیم اصفهان. بعد مسافت سخت بود که تولید را سخت میکرد و هزینه را بالا میبرد و نکته اینکه متأسفانه به خاطر اینکه مجموعههای تولیدی نگاه کمی به تولید دارند یعنی زمان و تعداد برایشان مهم است خیلی این انرژی را نمیگذارند که حالا ترجیحشان این است که کاری سریع و ارزان دربیاید به جای اینکه برای کاری زمان گذاشته شود.
یک روایت داستانی جدی
به گفته وی در زندگی خانم احمدیان حجم بالایی از قصه اتفاق میافتد و ما احساس کردیم باید یک روایت داستانی و جدی برای کار پیدا کنیم. سعی کردیم روایتمان روایت استخوانداری باشد و حتماً شکل داستانی و جدی پیدا کند و جذابیت روایت برای مخاطب ایجاد شود که بنشیند و فیلم را ببیند. برای اینکه جذابیت بیشتر شود متن را خانم ثریا قاسمی خواندند. برای اینکه در واقع صدای ایشان به عنوان صدای یک مادر قرص و محکم و دلسوز جا افتاده و همین که در کارشان استاد هستند و بدون اغراق خود این اتفاق و همراهی ایشان درجه کار را بالا برده و روی جذابیت کار و همراه کردن مخاطب تأثیر گذاشته است و اینکه خودشان با سوژه ارتباط برقرار کرده بودند. در واقع ساختار روایی خوب انتخاب شده و با همراهی صدای خوب و در مجموع تدوین خوبی که انجام شده یک شکل داستانگو پیدا کرده که یکی از جذابیتهای کار است که مخاطبان از آن حرف میزنند و این ضعف قصهگویی در سینمای مستند وجود دارد. ما سعی کردیم خیلی آلوده این نشویم و برای ایجاد جذابیت یک روایت جدی داشته باشیم.
این فیلمساز در پاسخ به اینکه چقدر به سوژه نزدیک شدید؟ توضیح میدهد: حدود دو سال زمانی که گذاشتیم برای این بود که یک کار ویژه بسازیم. کار ماندگار تاریخی و لازمه آن این بود که به قول شما به سوژه نزدیک شویم. به قول شهید آوینی حجاب دوربین را بین خودمان و سوژه برداریم و خدا را شاکرم که به اذعان مخاطبان چه منتقدان و متخصصان و چه نگاه مردمی این اتفاق افتاده است و فاصله دوربین و سوژه برداشته شده و خود حاجخانم و همسرشان ما را بخشی از زندگیشان میدیدند. مخاطبی که فیلم را میبیند متوجه میشود که چیزی به عنوان دوربین وجود ندارد. ما شوخیهای زن و شوهر قدیمی را با هم داریم تا بگو مگوهایشان تا دیالوگهای عاشقانهشان و ما همه اینها را کنار هم داریم و این جذابیت فیلم است که حاصل شده است. حاجخانم مادر شهیدان ابراهیم و اسماعیل فرجوانی هستند و دخترشان نیز جانباز است، ولی روحیه و نیروی ایشان حیرتآور است.
تصویر یک بانوی واقعی
وی درباره اینکه چرا نام «بانو» را برای این مستند انتخاب کرده؟ نیز میگوید: انتخاب اسم بسیار مهم و کار سختی است. خیلی سر اسم کلنجار رفتیم تا اینکه هر اسمی که به ذهنم میرسید احساس میکردم که به شعار نزدیک باشد و یا حق مطلب را ادا نکند. فیلم را در واقع در خانه برای خانواده نمایش دادم. این پیشنهاد همسرم بود که در مدت ساخت و تدوین و آمادهسازی فیلم همراه و همپای ما بود. همه عوامل سازنده فیلم را برای خانوادههایمان نشان دادیم و به قولی اکران اولیه در میان خانوادههای خودمان بود. از خانمم پرسیدم چرا بانو؟ و ایشان گفت: این تصویر یک بانوی واقعی است و به نظر خودمان هم این طور بود و ما بانو را اینطور میخواستیم معرفی کنیم نه حالا این مدلی که افکار و عقاید در جهان دارند تصویر میکنند. بانو زنی است که حرف برای گفتن دارد و در فضای اجتماعی مثمر است و خانواده را مدیریت میکند و در محیط خانوادگی فرمانده خوبی است و فرزندان خوبی تربیت کرده و آنقدر المانهای خوبی دارد که تصویر یک زن کامل است و با احترام میشود به ایشان گفت: بانو. یک بانوی بینقص است نه به معنای اتم کلمه بینقص، اما خانمی با کمالات است. این ریشهیابی اسم اینطوری بود که اتفاق افتاد و بعد دیدیم که جذاب است و این اسم را انتخاب کردیم.
تلویزیون و ترویج الگوهای پلاستیکی
این مستندساز درباره الگوهای پلاستیکی که در برخی رسانهها ارائه میشود نیز بیان میکند: واقعاً این روزها شما هر کانال تلویزیونی که میبینید یک بازیگر دعوت کردهاند و حرفهای در بهترین حالت بیخاصیت میزند. در این چند ماه بارها اینها را دیدم و نمیفهمیدم که این آدم مگر چقدر حرف برای گفتن دارد و اصلاً مگر چه فیلی هوا کرده است. اتفاقات زندگی این آدم چقدر است و چقدر جذابیت دارد و من چقدر باید سبک زندگی نه چندان جالب این آدم برایم توضیح داده شود و چه چیز جدیدی قرار است در این همه دیدن دریافت کنم. وقتی ما قهرمان واقعی معرفی نکنیم جامعه به لحاظ فرهنگی از درون تهی میشود. قهرمانهای پلاستیکی مانند آب شور میمانند که جامعه را سیراب نمیکنند بلکه به لحاظ فرهنگی تشنهتر میکنند و در آخر مریض میکنند. کاش میشد به این فکر کرد. کاش سینمای داستانی و مدیریت فرهنگی به این فکر میکرد که این وقت و هزینه و انرژی را به سمت قهرمانهای واقعی سوق بدهد. متأسفانه نگاه ضعیفی برای تولیدات جدی در حوزه مستند فاخر و در حوزه قهرمانهای ملی و انقلابی انجام میشود. وطنپرستانه نگاه کنیم اینها قهرمانان وطنی بزرگی هستند، دینی نگاه کنیم اینها قهرمانهای اخلاقی و دینی مهمی هستند. کاش فکری شود اینها در قالبهای خوب و ساختارهای درست به جامعه معرفی شوند. تمایل دارم از همین فرصت استفاده کنم و از همراهان و همکاران خود که من را در ساخت و تولید این مستند یاری کردند قدردانی کنم. از مدیر تصویربرداری روحالله جوانی، تدوین محمدرضا اکبری، مدیر تولید سیدمصطفی لسانی و دستیاران کارگردان حمید بنیحسنی و محمدوحید عربباستانی و نیز عکاس مهدی خاتمگویا و همچنین تصویربردار هوایی محسن نامدار به علاوه گوینده متن و راوی هنرمند عزیز ثریا قاسمی و پشتیبانی فنی یحیی محمدعلی تشکر کنم.
منبع: ammarfilm.ir