گلستان یازدهم
گلستان یازدهم

«گلستان یازدهم» خاطرات زهرا پناهی‌روا، همسر سردار شهید علی چیت‌سازیان، به قلم بهناز ضرابی‌زاده است. این کتاب با زبانی صادقانه به شرح زندگی یک ‌سال و هشت‌ماهة مشترک شهید چیت‌سازیان و همسرشان پرداخته است.

سردار شهید علی چیت‌سازیان در سال ۱۳۴۱ در همدان دیده به جهان گشود، و در طول زندگی خود تلاش‌های فراوانی را برای دفاع از خاک ومیهن اسلامی خود انجام داد سرانجام در تیرماه سال۶۶ در عملیات نصر ۴ به شهادت رسید.

فرمانده‌ای که در جبهه به دلیل مهارت‌های رزمی و شجاعتش به عقرب زرد معروف بود، در خانه با مادر و همسرش به اندازه‌ای با مهر و محبت رفتار می‌کرد که گویی این قلب رئوف هیچ‌گاه سابقة‌ حضور در حرب و قتال را نداشت. «گلستان یازدهم» به زیباترین شکل توانسته‌ است قسمت مهمی از نیمة‌ پنهان زندگی شهید چیت‌سازیان را به مخاطبان معرفی کند.

خانم بهناز ضرابی زاده ، که پیش از این ،در کتاب ((دختر شینا))مظهری دیگر از سبک زندگی شهیدان والامقام ایران اسلامی ، و همسران گرانقدر آنان را به زیبایی ترسیم نموده بود، این بار هم در کتاب ((گلستان یازدهم)) توانسته به خوبی از عهده این امر برآید و روایتی جذاب و دلنشین از زندگی یکی دیگر از خانواده های ایثارگر دفاع مقدس را به تصویر بکشد.

 آغازی بر یک پایان

کتاب با مقدمه‌ی زیبایی از سوی نویسنده آغاز می‌شود، جایی که بهناز ضرابی‌زاده می‌فهمد، منزل خانواده‌ی چیت‌سازیان درست در مقابل خانه‌اش قرار داشته است و او سال‌ها از آن بی‌خبر بوده است. جایی که در‌ آن بسیاری از اتفاقات تلخ و شیرین داستان ثبت و ضبط شده است و نویسنده تا آن زمان از آن بی‌خبر بوده است. نکته‌ای که در ذهن مخاطب جرقه‌ای ایجاد می‌کند که شاید در کنار خانه‌ی ما نیز خانه‌ی شهیدی وجود داشته باشد و هر شهید، ماجرا و داستان منحصربه‌فرد خود را روایت کند.

پس از این مقدمه، فصل نخست کتاب با نام «خاطراتم فیلم می‌شود»، آغاز می‌شود. نویسنده با ابتکاری زیبا دست به خرق عادتی در عرصه‌ی روایت زده است و با ظرافتی هنرمندانه داستان زندگی مشترک زهرا پناهی‌روا و شهید علی چیت‌سازیان را از پایان مادی زندگی مشترک و شهادت شهید بزرگوار آغاز می‌کند. همین ابتکار نویسنده باعث جذابیت هرچه بیشتر کتاب شده است و خواننده را در آغازین فصل کتاب با هجومی از احساسات راوی مواجه می‌کند، در جایی که راوی فرزند خود را به دنیا آورده است و مانند هر زنی پس از زایمان بیشترین نیاز عاطفی و حمایتی را به همسرش دارد، اما ناگهان به یاد می‌آورد که شوهرش سی‌وهفت روز قبل در منطقه‌ی ماووت شهید شده است و باید بدون حضور فیزیکی او زندگی‌اش را با تنها یادگارش ادامه دهد.

 نیمه‌ی پنهان ماه

تا سال‌ها قبل همواره در کتاب‌ها، فیلم‌ها و داستان‌ها روایتی خاص و تک‌بعدی از زندگی شهدا و ایثارگران دفاع مقدس نقل می‌شد. شجاع، دلاور، مؤمن و ایثار‌گر صفاتی بودند که از شهدای عزیز در جبهه‌های جنگ به یادگار مانده بود. اما این شهدا همیشه نیمه‌ای پنهان داشتند و آن نحوه‌ی تعامل با خانواده، همسر و فرزندان بود، کمتر کسی از عشق، محبت و احساس آن‌ها در درون خانواده آگاه بود. این امر زمانی به یک دغدغه تبدیل شد که در مواجهه با نسل جدید، تنها روایتی حماسی‌گونه و در جغرافیای خط مقدم از شهدا به یادگار مانده بود و از زندگی روزمره‌ و معمولی آنان چیزی به نسل‌های بعد منتقل نشده بود. نکته‌ای که رهبر انقلاب هم در تاریخ ۱۳۹۵/۰۷/۰۵ به آن اشاره کردند: «ما در بیان زندگی‌نامه‌ی شهیدان سعی کنیم خصوصیّات زندگی اینها و سبک زندگی اینها و چگونگی مشی زندگی اینها را تبیین کنیم، این مهم است. خب، هیجان جنگ و رفتن در میدان جنگ یک مسئله است که چیز باارزشی است که کسانی جانشان را کف دست بگیرند و بروند بجنگند؛ لکن روحیّات، خصوصیّات زندگی، سابقه و پشتوانه‌ی فکری و اعتقادی شخص هم یک مسئله‌ی دیگری است که این خیلی مهم است. این شهیدی که شما از یاد او و فداکاری او و شهادت او در میدان جنگ به هیجان می‌آیید، در داخل زندگی خانوادگی چه‌جوری مشی می‌کرده، در محیط عادی زندگی چه‌جوری عمل می‌کرده؛ اینها خیلی مهم است؛ یا نسبت به مسائلی که امروز برای ما مهم است، اینها چه‌جوری عمل می‌کرده‌اند.»گلستان یازدهم را می‌توان نمونه‌ای خوب و بالغ از این نوع روایات دانست، این کتاب با زبانی صادقانه به شرح زندگی یک‌سال و هشت‌ماهه‌ی مشترک شهید چیت‌سازیان و همسرشان پرداخته است. فرمانده‌ای که در جبهه به دلیل مهارت‌های رزمی و شجاعتش به عقرب زرد معروف بود، در خانه با مادر و همسرش به اندازه‌ای با مهر و محبت رفتار می‌کند که گویی این قلب رئوف هیچ‌گاه سابقه‌ی حضور در حرب و قتال را نداشته است. گلستان یازدهم به زیباترین شکل توانسته‌ است قسمت مهمی از نیمه‌ی پنهان زندگی شهید چیت‌سازیان را به مخاطبان معرفی کند.

نگاه زنانه‌ی منحصر به‌فرد

در کنار تمام جذابیت‌ها و حوادث تلخ و شیرینی که در زندگی شهید چیت‌سازیان و همسرشان وجود دارد، نباید از مهارت نویسنده در انتقال احساسات زنانه به مخاطب غافل شد. بهناز ضرابی‌زاده توانسته است دقت در جزئیات و توصیف کامل احساسات یک دختر، یک همسر و یک مادر را در لحظه لحظه‌ی حوادث کتاب حفظ کند و به خوبی مخاطبان کتاب را از ابتدا قدم‌به‌قدم با خانم زهرا پناهی‌روا همراه سازد. نویسنده به خوبی توانسته است از نگاه منحصر به‌فرد زنانه‌ی خود و راوی کتاب در ایجاد حس همذات‌پنداری مخاطب استفاده کند و توأمان عشق زمینی و آسمانی را در فرمی مناسب توصیف کند. کتابی که در ابتدا با یک عشق زمینی مخاطب را همراه می‌سازد هرچه به انتها نزدیک می‌شود به شکلی زیبا، این عشق را به عشقی آسمانی بدل می‌کند.

در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم:

«داشتیم از جلوی بیمارستان بوعلی می‌گذشتیم، گفتم: «علی آقا، تا چند ماه دیگه بچه‌مون اینجا به دنیا می‌آد»

با تعجب پرسید: «اینجا؟!»

گفتم: «خُب، آخه اینجا بیمارستان خصوصیه، بهترین بیمارستان همدانه»

علی سرعت ماشین را کم کرد و گفت: «نه، ما به بیمارستانی می‌ریم که مستضعفین اونجا می‌رن. اینجا مال پولداراست. همه کس وُسعش نمی‌رسه بیاد اینجا.»

توی ماه هشتم بارداری بودم و حالم اصلاً خوب نبود. عصر پنجشنبه دهم دی‌ماه ۱۳۶۶ بود. وقت و بی‌وقت درد می‌آمد به سراغم. وصیّت علی آقا را به همه گفته بودم. آن روزها خانة مادرشوهرم پُر از مهمان بود و دوروبَرمان شلوغ. مادر هم آنجا بود. تا گفتم حالم خوب نیست، ماشین گرفت و به بیمارستان فاطمیه، که بیمارستانی دولتی بود، رفتیم. همین که وارد بیمارستان شدیم، خبر مثل بمب همه‌ جا صدا کرد: «بچة شهید چیت‌سازیان داره به دنیا می‌آد.»

کارکنان بیمارستان به هول‌ و ولا افتاده بودند. دوروبَرم پُر شده بود از پرستار و دکتر. خیلی زود خبر توی شهر پخش شد. مردم به بیمارستان تلفن می‌زدند و احوال من و بچه را می‌پرسیدند....

نقطه‌ی اوج کتاب جایی است که پیکر شهید را برای مصون ماندن از گزند منافقین، تا قبل از خاکسپاری در بیرون از شهر نگهداری می‌شود و خانواده‌ی چیت‌سازیان برای نخستین بار به دیدن پیکر شهید می‌روند: «خیابان بی انتها را به سرعت طی کردیم. کسی چیزی نمی‌گفت. همه با بهت و سکوت از پشت شیشه‌های ماشین به زمین‌‌های پوشیده از برف نگاه می‌کردیم. کمی بعد، ته آن خیابان، کانتینری پیدا شد، پشت کامیونی بزرگ. چند ماشین پاترول سپاه هم دور و برش پارک شده بود. چند نفر از آمبولانس پیاده شدند و رفتند جلوی کانتینر. ما هم از ماشین پیاده شدیم. درِ یخچال کانتینر را باز کردند. تابوت را پایین آوردند. حاج صادق با قدی خمیده و شانه‌‌های پایین افتاده جلو رفت. آقا ناصر دوید و تابوت را در آغوش گرفت. مادر دستم را گرفته بود. درِ تابوت را باز کردند. منصوره خانم نالید: «الهی قربانت برم! مادرت بمیره علی! دیشب اینجا خوابیدی عزیزم!...» همه به گریه افتادند. مادر به هق‌هق افتاد. بی‌اعتنا به کسانی که دور و برمان ایستاده بودند گریه می‌کردم.»

متن تقریظ رهبر انقلاب امام خامنه ای مدظله العالی بر کتاب «گلستان یازدهم»:

بسم‌ الله ‌الرحمن‌ الرحیم

این روایتی شورانگیز است از زندگی سراسر جهاد و اخلاصِ مردی که در عنفوان جوانی به مقام مردان الهی بزرگ نائل آمد و هم در زمین و هم در ملأ اعلی به عزّت رسید. هنیئاً له.

راوی‌ـ شریک زندگی کوتاه اوـ نیز صدق و صفا و اخلاص را در روایت معصومانة خود به‌روشنی نشان داده است.

در این میان، قلم هنرمند و نگارش آکنده از ذوق و لطف نویسنده است که به این‌همه جان داده است. آفرین بر هر دو بانو؛ راوی و نویسندة کتاب

دسته بندی: