اینکه چقدر زندگی می کنیم مهم نیست بلکه اینکه چگونه زندگی می کنیم مهم است. طول زندگی مهم نیست بلکه عرض زندگی مهم است. حکمای بزرگی در طول تاریخ آمدند که همین چگونه زیستن را بیان کنند. خیلی از اینها حرفهای جاندار و پر مغز را در اواخر عمر زدند. غفلت ما زمانی است که اینها را سطحی می بینیم. پس ذهن خود را از اول ریسیت کنیم و قبلی ها را پاک کنیم.

افسوس انسان، از پرداختن فقط به تن است.

عقل می گوید: از الفبا(پله اول) شروع کن.

در کائنات اولین دریچه ی ورود، خود ما هستیم. چقدر خود را شناختیم؟

مولانا: چه عروسی است در جان که جهان ز عکس رویش    چو دو دست نو عروسان تر و پر نگار بادا

این یعنی چه؟ مولانا که این را می گوید از سر تعمق و کاوش و بهجت درون است. این محصول یک عمر اندیشیدن، اندیشیدن، اندیشیدن و ... است.

  اکثر الناس لا یعقلون.

امام علی (ع): فکر می کنید شما همین جرم صغیر هستید ؟ دنیای عجیبی درون شماست.

هر انسانی بیش از یک تریلیون سلول مغزی - اگر بخواهیم بشماریم ۴۰۰۰ سال طول می کشد- دارد. انسان به این پیچیدگی؛ اگر خودمان را شناختیم ، پروردگار خود را می شناسیم.

بررسی کردند در یک قطره آب، سلولی که کنار سلول کناری است از لحاظ فورم و ... متفاوت است اما همگی در یک قطره آب هستند.

انسان های موفق تعمق می کنند در اینکه در کجای این دنیا قرار دارند و نسبتشان با این دنیا چیست؟  نسبت خود با خود  ، نسبت خود با پیرامون خود

مشکل ما این است که این را نمی فهمیم . این را بفهمیم؛ چگونه زیستن فهم خواهد شد.

ما این بحث ها را با این پیش فرض که خدایی هست و این خدا حکیم است؛ انجام می دهیم.

از این فراز به بعد آن خدای حکیم اگر یک برگ زائد آفرید دیگر حکیم نیست.

قاعده لطف: بر خدا فرض است بشری را که خلق کرده هدایت کند.

هدایت کرده پس چرا بشر حالش بد است؟!!!

 

 

چون این بشر نسبتش را درست نفهمیده. چرا درست نفهمیده؟ چون دریچه ورود را درست باز نکرده.

سوال مجری: اگر کسی مثل سلمان فارسی در ۱۴ دین تفحص کرد و بعد اسلام را انتخاب کرد و این اشکال دارد؟

صد در صد مگر ما چقدر عمر داریم! و میزان نادانسته های ما بسیار بیشتر از دانسته های ماست. شما هر قدر هم بگردید باز یک آش شعله قلمکاری که باز یک جایی از آن لنگ می زند. هرکس به قدر فهم خودش فهمی کرد از دنیا و هستی و ... ناقص است. باید دریچه عقل را بگشاییم.

بحث بحث زشد است. بحث کار کرد دین آرامش نیست. زیرا مواد مخدر و ... خواب و .. آرامش می دهد. احمقانه ترین حرف: دین افیون توده هاست.

دین نیامده برای آرامش بلکه یکی از کارکردهای دین، آرامش است.

آرامش : بهجت درون، خوش شدن حال، طمأنینه درون.

اگر تمام سلاطین می دانستند چه لذتی در ۲ رکعت نماز شب است تمام تاج و تخت خود را رها می کردند و نماز شب می خواندند.

ما ۲ عالم داریم: ۱- عالم درون: عالم اصلی که عالم غیب است که اگر بخواهیم چگونه زیستن را بیاموزیم باید درون را درک کنیم. ۲- عالم برون: عالم ظاهر.

ما آدمهای نازل این سطحی( ظاهری ) را نگاه می کنیم.

تو گویی اختران ایستاده اندی                          زبان با خاکیان بگشاده اندی

که هان ای خاکیان هشیار باشید                        در این درگه شبی بیدار باشید        مولانا

ما کجاییم؟؟؟؟ در این درون، عالمی است. گاهی ما درد خودمان را می دانیم و می دانیم این قرص دوای درد ماست ولی آن را مصرف نمی کنیم و این دلیل بر ناکارآمدی این قرص نیست.

نگاه نکنیم کیست که می گوید بلکه نگاه کنیم که چه می گوید. دین آمده به ما توجه بدهد.

سطحی نگر نباشید. عالمی هست که اگر آن را فهمیدید چگونه زیستن را می فهمید. اگر آن را درک نکردیم خیلی چیزها را نمی فهمیم. ما یک تن و یک من داریم. چطور می توان این عالم ( این دو ) را درک کرد؟ با تفکر.

دین آمده بگوید: تفکر کن. در ۴۰ جای قرآن.

زندگی ما کلاف سر در گم است.

روزی تاجری فرزندی داشت. پدر که می خواست بمیرد تمام دانش تجارت خود را به فرزند سپرد. فرزند مال التجاره را تماما باخت و در تمام سفر تجارت این کتاب زیر بغل پسر بود. در بین راه جایی نشسته بود. شخصی به او گفت این چیست که همه جا همراه توست؟ پسر گفت: این کتاب خیلی مهمی است. گفت : مگر چیست؟ گفت خیلی مهم است ولی هنوز وقت نکردم بخوانمش. مرد گفت: بیا حالا تا وقت داریم با هم بخوانیمش. دیدند دقیقا پدر گفته بود. برای تجارت به فلان شهر نرو اگر رفتی فلان معامله را نکن و ... و دقیقا پسر عکس آن را انجام داده بود.

حکایت ماست که قرآن را زدیم زیر  بغل خودمان و ... و خیلی برای ما محترم است. بسیاری اوقات گرفتاری هایی داریم که نمی دانیم مشکل کجاست. در صورتی که تمام راهنمای ما قرآن و اهل بیت (ع) است. تمام حل مشکلات ما. مواظب یاشید سطحی نگر نباشید تا چگونه زیستن را بفهمید.

دسته بندی: