♦ جزء دهم ♦
انفال، آیه۴۱
بدانيد هر گونه غنيمتى به دست آوريد، خمس آن براى خدا، و براى پيامبر، و براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آنها) است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى حق از باطل، روز درگيرى دو گروه (باايمان و بىايمان) [روز جنگ بدر] نازل كرديم، ايمان آوردهايد؛ و خداوند بر هر چيزى تواناست!
خمس
در آغاز اين سوره ديديم كه پارهاى از مسلمانان بعد از جنگ بدر بر سر تقسيم غنائم جنگى مشاجره كردند و خداوند براى ريشه كن ساختن ماده اختلاف غنائم را دربست در اختيار پيامبر گذاشت تا هر گونه صلاح مىداند آن را مصرف كند و پيامبر آنها را در ميان جنگجويان به طور مساوى تقسيم كرد.
اين آيه در حقيقت بازگشت به همان مسئله غنائم است به تناسب آياتى كه در باره جهاد، قبل از اين گفته شد، زيرا در چند آيه قبل اشارات مختلفى به موضوع جهاد گرديد و از آنجا كه جهاد غالبا با مسئله غنائم آميخته است تناسب با ذكر حكم غنائم دارد (بلكه چنان كه خواهيم گفت قرآن در اينجا حكم را از مساله غنائم جنگى نيز فراتر برده و به همه در آمدها اشاره كرده است.) در آغاز آيه مىفرمايد:" بدانيد هر گونه غنيمتى نصيب شما مىشود يك پنجم آن، از آن خدا و پيامبر و ذى القربى (امامان اهل بيت) و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از خاندان پيامبر) مىباشد"
و براى تاكيد اضافه مىكند:" كه اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در (روز جنگ بدر) روز جدايى حق از باطل، روزى كه دو گروه مؤمن و كافر در مقابل هم قرار گرفتند، نازل كرديم ايمان آوردهايد بايد به اين دستور عمل كنيد و در برابر آن تسليم باشيد"
و در پايان آيه اشاره به قدرت نامحدود الهى كرده مىگويد" و خدا بر همه چيز قادر است"
يعنى با اينكه در ميدان بدر از هر نظر شما در اقليت قرار داشتيد و دشمن ظاهرا از هر نظر برترى چشمگيرى داشت خداوند قادر توانا آنها را شكست داد و شما را يارى كرد تا پيروز شديد.
منبع: تفسير نمونه، ج۷، ص: ۱۷۲
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
انفال، آیه ۵۷
اگر آنها را در (ميدان) جنگ بيابى، آن چنان به آنها حمله كن كه جمعيّتهايى كه پشت سر آنها هستند، پراكنده شوند؛ شايد متذكّر گردند (و عبرت گيرند)!
چگونگی برخورد با کافران
در اين آيات به گروه ديگرى از دشمنان اسلام كه اشاره مىكند.
در آیه شریفه طرز برخورد با " يهود" مدينه بودند كه در طول تاريخ پر ماجراى پيامبر ص ضربات سختى بر مسلمين وارد كردند با پيامبر ص پيمان بستند و پيمان خويش را ناجوانمردانه شكستند و سرانجام نتيجه دردناك آن را چشيدند؛ اين گروه پيمانشكن و بى ايمان و لجوج را چنين بيان مىكند كه:" اگر آنها را در ميدان جنگ بيابى و اسلحه به دست گيرند و در برابر تو بايستند آن چنان آنها را در هم بكوب كه جمعيتهايى كه در پشت سر آنها قرار دارند عبرت گيرند و پراكنده شوند و عرض اندام نكنند" (فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ).
يعنى آن چنان به آنها حمله كن كه گروههاى ديگر از دشمنان و پيمانشكنان متفرق گردند و فكر حمله را از سر بيرون كنند.
اين دستور به خاطر آن است كه دشمنان ديگر و حتى دشمنان آينده عبرت گيرند، و از دست زدن به جنگ خود دارى كنند، و همچنين آنها كه با مسلمانان پيمانى دارند و يا در آينده پيمانى خواهند بست از نقض پيمان خود دارى كنند" و شايد همگى متذكر شوند" (لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ).
تفسير نمونه، ج۷، ص: ۲۱۸-۲۱۷
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
انفال، آیه۶۱
و اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از در صلح درآى؛ و بر خدا توكّل كن، كه او شنوا و داناست!
صلح
آیات گذشته به قدر كافى هدف جهاد اسلامى را مشخص مىساخت و این آيه شریفه، پيرامون صلح با دشمن بحث مىكند و اين حقيقت را روشنتر مىسازد، مىگويد" اگر آنها تمايل به صلح نشان دادند تو نيز دست آنها را عقب نزن و تمايل نشان ده"
و از آنجا كه به هنگام امضاى پيمان صلح غالبا افراد گرفتار ترديدها و دو دلىها مىشوند به پيامبر دستور مىدهد در قبول پيشنهاد صلح ترديدى به خود راه مده و چنانچه شرائط آن منطقى و عاقلانه و عادلانه باشد آن را بپذير" و بر خدا توكل كن زيرا خداوند هم گفتگوهاى شما را مىشنود و هم از نيات شما آگاه است"
حضرت على عليه السلام به مالك اشتر مىنويسد: «لا تدفعنّ صُلحاً دعاك اليه عَدوّك و للّه فيه رضا فانّ فى الصلح دعة لجنودك و راحةً من همومك و أمناً لبلادك و لكن الحذَر كل الحذَر من عدوّك بعد صُلحِه، فان العدوّ ربّما قارب ليتغفّل» صلح پيشنهادى دشمن را رد مكن، ولى پس از صلح هوشيار باش و از نيرنگ دشمن برحذر باش، چون گاهى نزديكى دشمن، براى غافلگير كردن است! (نهجالبلاغه، نامه ۵۳)
منبع: تفسير نمونه، ج۷، ص: ۲۳۰- تفسير نور، ج۳، ص: ۳۴۸
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
انفال، آیه۶۷
هيچ پيامبرى حق ندارد اسيرانى (از دشمن) بگيرد تا كاملًا بر آنها پيروز گردد (؛ و جاى پاى خود را در زمين محكم كند)! شما متاع ناپايدار دنيا را مىخواهيد؛ (و مايليد اسيران بيشترى بگيريد، و در برابر گرفتن فديه آزاد كنيد؛ ولى خداوند، سراى ديگر را (براى شما) مىخواهد؛ و خداوند قادر و حكيم است!
حکم اسیران جنگی
در آيات گذشته قسمتهاى مهمى از احكام جهاد و در گيرى با دشمنان بيان شد، در آيه مورد بحث با ذكر قسمتى از احكام اسراى جنگى اين بحث تكميل مىشود، زيرا جنگها معمولا با مساله گرفتن اسير توأمند، و طرز رفتار با اسراى جنگى از نظر جنبههاى انسانى و هم چنين هدفهاى جهاد فوق العاده اهميت دارد.
نخستين مطلب مهمى را كه در اين زمينه بيان مىكند، اين است كه مىگويد:
" هيچ پيامبرى حق ندارد اسيران جنگى داشته باشد، تا به اندازه كافى جاى پاى خود را در زمين محكم كند و ضربههاى كارى و اطمينان بخش بر پيكر دشمن وارد سازد"
آيه مورد بحث مسلمانان را توجه به يك نكته حساس جنگى مىدهد، و آن اينكه هيچگاه مسلمانان پيش از شكست كامل دشمن نبايد به فكر گرفتن اسير باشند، زيرا چنان كه از پارهاى از روايات استفاده مىشود، بعضى از مسلمانان تازه كار در ميدان" بدر" سعى داشتند دشمن را تا ممكن است اسير كنند، براى اينكه طبق معمول جنگهاى آن روز، پس از خاتمه جنگ، مبلغ قابل ملاحظهاى به نام" فديه" يا" فداء" مىگرفتند و اسيران را در مقابل آن آزاد مىكردند.
اين كار ممكن است بعضى از مواقع كار خوبى محسوب شود، ولى قبل از اطمينان كامل از شكست دشمن كار خطرناكى است، زيرا مشغول شدن به گرفتن اسيران و بستن دستهاى آنها و انتقال آنان به يك محل مناسب در بسيارى از اوقات جنگجويان را از اصل هدف جنگ باز مىدارد، و چه بسا به" دشمن زخمخورده" امكان مىدهد كه حملات خود را تشديد و جنگجويان را در هم بكوبند، همان گونه كه در حادثه جنگ احد توجه به جمعآورى غنائم گروهى از مسلمانان را به خود مشغول ساخت، و دشمن از فرصت استفاده كرد و ضربه نهايى خود را بر آنها وارد كرد! بنا بر اين گرفتن اسير تنها در صورتى مجاز است كه اطمينان كامل از پيروزى بر دشمن حاصل شود در غير اين صورت بايد با ضربات قاطع و كوبنده و پى در پى قدرت و نيروى دشمن مهاجم را از كار بياندازد. اما به محض حصول اطمينان از اين موضوع، هدف انسانى ايجاب مىكند كه دست از كشتن بردارند و به اسير كردن قناعت كنند.
اين دو نكته مهم" نظامى" و" انسانى" در آيه فوق در عبارت كوتاهى بيان شده است.
سپس آن گروه را كه بر خلاف اين دستور رفتار كردند مورد ملامت قرار داده و مىگويد:" شما تنها به فكر جنبههاى مادى هستيد و متاع ناپايدار دنيا را مىخواهيد، در حالى كه خداوند سراى جاويدان و سعادت هميشگى را براى شما ميخواهد.
و در پايان آيه مىفرمايد دستور فوق در واقع آميخته اى از" عزت و پيروزى و" حكمت و تدبير" است، چون از ناحيه خداوند صادر شده" و خداوند عزيز و حكيم است"
منبع: تفسير نمونه، ج۷، ص: ۲۴۵- ۲۴۴
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
انفال، آیه۶۹
از آنچه به غنيمت گرفتهايد، حلال و پاكيزه بخوريد؛ و از خدا بپرهيزيد؛ خداوند آمرزنده و مهربان است!
شراکت تمام رزمندگان در غنائم به دست آمده
در آيه اشاره به يكى ديگر از احكام اسيران جنگى و آن مساله گرفتن" فداء" شده است و به مسلمانان اجازه مىدهد كه از اين غنيمت جنگى (يعنى مبلغى را كه در برابر آزادى اسيران مىگرفتند) استفاده كنند و مىگويد:
" از آنچه به غنيمت گرفتهايد، حلال و پاكيزه بخوريد و بهره گيريد"
اين جمله ممكن است معنى وسيعى داشته باشد، و علاوه بر موضوع" فداء" ساير غنائم را نيز شامل شود.
سپس به آنها دستور مىدهد كه" تقوى را پيشه كنيد و از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد".
اشاره به اينكه مباح بودن اينگونه غنائم نبايد سبب شود كه هدف مجاهدين در ميدان جهاد جمع غنيمت و يا گرفتن اسير به خاطر" فداء" باشد.
و اگر در گذشته چنين نيات زشتى در دل داشتند، بيرون كنند، و نسبت به گذشته وعده عفو و آمرزش مىدهد و مىگويد:" خداوند غفور و رحيم است"
منبع: تفسير نمونه، ج۷، ص: ۲۵۰
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
انفال، آیه۷۲
كسانى كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كردند، و آنها كه پناه دادند و يارى نمودند، آنها ياران يكديگرند؛ و آنها كه ايمان آوردند و مهاجرت نكردند، هيچ گونه ولايت [دوستى و تعهّدى] در برابر آنها نداريد تا هجرت كنند! و (تنها) اگر در (حفظ) دين (خود) از شما يارى طلبند، بر شماست كه آنها را يارى كنيد، جز بر ضدّ گروهى كه ميان شما و آنها، پيمان (ترك مخاصمه) است؛ و خداوند به آنچه عمل مىكنيد، بيناست!
احکام جهاد
آیه شریفه كه آخرين فصل سوره انفال است بحثى را در باره" مهاجرين" و" انصار" و گروههاى ديگر مسلمين و ارزش وجودى هر يك از آنان، مطرح كرده و بحثهاى گذشته پيرامون جهاد و مجاهدان را بدين وسيله تكميل مىكند.
به تعبير ديگر در اين آيات پایانی نظام جامعه اسلامى از نظر پيوندهاى مختلف بيان شده است، زيرا برنامه" جنگ" و" صلح" مانند ساير برنامههاى عمومى بدون در نظر گرفتن يك پيوند صحيح اجتماعى ممكن نيست.
در نخستين آيه مورد بحث مىگويد:" كسانى كه ايمان آوردند و مهاجرت كردند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد نمودند و كسانى كه پناه دادند و يارى كردند اولياء و هم پيمان و مدافعان يكديگرند"
در اين قسمت از آيه اشاره بدو گروه، يعنى مؤمنانى كه در مكه ايمان آورده بودند و پس از آن به مدينه هجرت كردند، و مؤمنانى كه در مدينه به پيامبر ايمان آوردند و به يارى و حمايت او و مهاجران برخاستند، و آنها را اولياء و حاميان و متعهدان در برابر يكديگر معرفى مىكند.
جالب توجه اينكه براى گروه نخست چهار صفت بيان كرده اول ايمان، دوم هجرت، و سوم جهاد مالى و اقتصادى (از طريق صرف نظر كردن از اموال خود در مكه و يا صرف كردن از اموال خويش در غزوه بدر و مانند آن) و چهارم جهاد با خون و جان خويش در راه خدا و در مورد" انصار" دو صفت ذكر شده نخست" ايواء" (پناه دادن) دوم يارى كردن و با ذكر جمله" بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ" همه را در برابر يكديگر متعهد و مسئول مىداند.
در حقيقت اين دو گروه در بافت جامعه اسلامى يكى به منزله" تار" و ديگرى به منزله" پود" بود و هيچكدام از ديگرى بى نياز نبود.
سپس به گروه سوم اشاره كرده، مىگويد:" آنها كه ايمان آوردند و مهاجرت نكردند و به جامعه نوين شما نپيوستند هيچگونه ولايت و تعهد و مسئوليتى در برابر آنها نداريد تا اقدام به هجرت كنند"
و در جمله بعد تنها يك نوع حمايت و مسئوليت را استثنا كرده و آن را در باره اين گروه اثبات مىكند و مىگويد:" هر گاه اين گروه (مؤمنان غير مهاجر) از شما بخاطر حفظ دين و آئينشان يارى بطلبند (يعنى تحت فشار شديد دشمنان قرار گيرند) بر شما لازم است كه بيارى آنها بشتابيد
" مگر زمانى كه مخالفان آنها جمعيتى باشند كه ميان شما و آنان پيمان ترك مخاصمه بسته شده" (إِلَّا عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ) و به تعبير ديگر لزوم دفاع از آنان در صورتى است كه در برابر دشمنان مشترك قرار گيرند اما اگر در برابر كفارى كه با شما پيمان بستهاند واقع شوند احترام به پيمان از دفاع از اين گروه بيحال لازمتر است!.
و در پايان آيه براى رعايت حدود اين مسئوليتها و دقت در انجام اين مقررات مىگويد" و خداوند به آنچه انجام مىدهيد بصير و بينا است" (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ) همه اعمال شما را مىبيند و از تلاشها و كوششها و مجاهدتها و احساس مسئوليتها آگاه است، همچنين از بى اعتنايى و سستى و تنبلى و عدم احساس مسئوليت در برابر اين وظائف بزرگ با خبر مىباشد!.
منبع: تفسير نمونه، ج۷، ص: ۲۵۷-۲۵۶
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
توبه، آیه۱-۴
(اين، اعلام) بيزارى از سوى خدا و پيامبر او، به كسانى از مشركان است كه با آنها عهد بستهايد! (۱)
با اين حال، چهار ماه (مهلت داريد كه آزادانه) در زمين سير كنيد (و هر جا مىخواهيد برويد، و بينديشيد)! و بدانيد شما نمىتوانيد خدا را ناتوان سازيد، (و از قدرت او فرار كنيد! و بدانيد) خداوند خواركننده كافران است! (۲)
و اين، اعلامى است از ناحيه خدا و پيامبرش به (عموم) مردم در روز حج اكبر [روز عيد قربان] كه: خداوند و پيامبرش از مشركان بيزارند! با اين حال، اگر توبه كنيد، براى شما بهتر است! و اگر سرپيچى نماييد، بدانيد شما نمىتوانيد خدا را ناتوان سازيد (و از قلمرو قدرتش خارج شويد)! و كافران را به مجازات دردناك بشارت ده! (۳)
مگر كسانى از مشركان كه با آنها عهد بستيد، و چيزى از آن را در حقّ شما فروگذار نكردند، و احدى را بر ضدّ شما تقويت ننمودند؛ پيمان آنها را تا پايان مدّتشان محترم بشمريد؛ زيرا خداوند پرهيزگاران را دوست دارد! (۴)
اعلام برائت از مشرکان
در محيط دعوت اسلام گروههاى مختلفى وجود داشتند، كه پيامبر ص با هر يك از آنها طبق موضعگيريهايشان رفتار مىكرد:
گروهى با پيامبر ص هيچ گونه پيمانى نداشتند، و پيامبر ص در مقابل آنها نيز هيچ گونه تعهدى نداشت.
گروههاى ديگرى در" حديبيه" و مانند آن پيمان ترك مخاصمه با رسول خدا ص بسته بودند اين پيمانها بعضى داراى مدت معين بود، و بعضى مدتى نداشت.
در اين ميان بعضى از طوائفى كه با پيامبر ص پيمان بسته بودند، يك جانبه و بدون هيچ مجوزى پيمانشان را به خاطر همكارى آشكار با دشمنان اسلام شكستند، و يا در صدد از ميان بردن رسول خدا ص بر آمدند، همانند يهود" بنى نضير" و" بنى قريظه"، پيامبر ص هم در مقابل آنها شدت عمل به خرج داد، و همه را از مدينه طرد كرد، ولى قسمتى از پيمانها هنوز به قوت خود باقى بود، اعم از پيمانهاى مدتدار و بدون مدت.
آيه اول مورد بحث به تمام مشركان (بت پرستان) اعلام مىكند كه:
هر گونه پيمانى با مسلمانان داشتهاند، لغو خواهد شد، و مىگويد" اين اعلام برائت و بيزارى خداوند و پيامبرش از مشركانى كه با آنها عهد بستهايد، ميباشد".
(بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ). سپس براى آنها يك مهلت چهارماهه قائل مىشود، كه در اين مدت بيانديشند، و وضع خود را روشن سازند، و پس از انقضاى چهار ماه يا بايد دست از آئين بت پرستى بكشند و يا آماده پيكار گردند، و مىگويد:" چهار ماه در زمين آزادانه به هر كجا مىخواهيد برويد" (ولى بعد از چهار ماه وضع دگرگون خواهد شد) (فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ) " اما بدانيد كه شما نمىتوانيد خداوند را ناتوان سازيد، و از قلمرو قدرت او بيرون رويد" (وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ).
" و نيز بدانيد كه خداوند كافران مشرك و بتپرست را سرانجام خوار و رسوا خواهد ساخت".
در آيات سوم و چهارم، بار ديگر موضوع الغاى پيمانهاى مشركان با تاكيد بيشترى عنوان شده است و حتى تاريخ اعلام آن را تعيين مىكند و مىگويد:" اين اعلامى است از طرف خدا و پيامبرش به عموم مردم در روز حج اكبر كه خداوند و فرستاده او از مشركان بيزارند" (وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ) در حقيقت خداوند مىخواهد با اين اعلام عمومى در سرزمين مكه و آنهم در آن روز بزرگ راههاى بهانهجويى دشمن را ببندد و زبان بدگويان و مفسده جويان را قطع كند، تا نگويند ما را غافلگير ساختند و ناجوانمردانه به ما حمله كردند.
سپس روى سخن را به خود مشركان كرده و از طريق تشويق و تهديد براى هدايت آنها كوشش مىكند، نخست مىگويد:" اگر توبه كنيد و به سوى خدا باز گرديد و دست از آئين بت پرستى برداريد به نفع شما است"
يعنى قبول آئين توحيد به نفع شما و جامعه شما و دنيا و آخرت خودتان است و اگر نيك بينديشيد همه نابسامانيهايتان در پرتو آن، سامان مىيابد، نه اينكه سودى براى خدا و پيامبر در بر داشته باشد.
بعد به مخالفان متعصب و لجوج هشدار مىدهد كه" اگر از اين فرمان كه ضامن سعادت خودتان است سرپيچى كنيد بدانيد هرگز نمىتوانيد خداوند را ناتوان سازيد و از قلمرو قدرت او بيرون رويد"
و در پايان اين آيه به كسانى كه با سرسختى مقاومت مىكنند اعلام خطر مىنمايد و مىگويد:" كافران بتپرست را به عذاب دردناك بشارت ده"
از آ«جاکه اين الغاى يك جانبه پيمانهاى مشركان مخصوص كسانى بود كه نشانههايى بر آمادگى براى پيمان شكنى از آنها ظاهر شده بود، لذا در آيه بعد يك گروه را استثنا كرده، مىگويد:" مگر آن دسته از مشركين كه با آنها پيمان بستهايد و هيچگاه بر خلاف شرائط پيمان گام برنداشتند و كم و كسرى در آن ايجاد نكردند، و نه احدى را بر ضد شما تقويت نمودند"
" در مورد اين گروه تا پايان مدت بعهد و پيمانشان وفادار باشيد"
" زيرا خداوند پرهيزكاران و آنها را كه از هر گونه پيمان شكنى و و تجاوز اجتناب مىكنند دوست مىدارد"
منبع: تفسير نمونه، ج۷، ص: ۲۸۷- ۲۸۲
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
توبه، آیه۱۹
آيا سيراب كردن حجاج، و آباد ساختن مسجد الحرام را، همانند (عمل) كسى قرار داديد كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده، و در راه او جهاد كرده است؟! (اين دو،) نزد خدا مساوى نيستند! و خداوند گروه ظالمان را هدايت نمىكند!
سقایه الحاج
آيا سيراب كردن حاجيان خانه خدا و عمران مسجد الحرام را همانند كار كسى قرار داديد كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد و در راه خدا جهاد كرده است اين دو هيچگاه در نزد خدا يكسان نيستند و خداوند جمعيت ستمكار را هدايت نمىكند"
" سقاية" هم مصدر است به معنى آب دادن و هم به معنى" وسيله" و" پيمانه" اى است كه با آن آب مىدهند (همانگونه كه در آيه ۷۰ سوره يوسف آمده است) و هم به معنى ظرف بزرگ يا حوضى است كه آب در آن مىريزند، در مسجد الحرام در ميان چشمه زمزم و خانه كعبه محلى وجود دارد كه به نام" سقاية العباس" معروف است، گويا در آنجا ظرف بزرگى مىگذاردند كه حاجيان از آن آب بر مىداشتند.
از تواريخ چنين بر مىآيد كه قبل از اسلام منصب" سقاية الحاج" در رديف منصب كليد دارى خانه كعبه و از مهمترين مناصب محسوب مىشد.
ضرورت و نياز شديد حجاج در ايام حج به آب آن هم در آن سرزمين خشك و سوزان و كم آب كه غالب ايام سال هوا گرم است به اين موضوع (سقايت حاج) اهميت خاصى مىداد، و كسى كه سرپرست اين مقام بود، از موقعيت ويژهاى طبعا برخوردار مىشد چرا كه خدمت او به حجاج يك خدمت حياتى بهشمار مىرفت.
هم چنين" كليد دارى" و عمران و آبادى مسجد الحرام كه مقدسترين و بزرگترين كانون مذهبى حتى در زمان جاهليت محسوب مىشد، احترام فوق العادهاى براى شخص يا اشخاصى كه متصدى آن بودند، بر مىانگيخت.
با همه اينها قرآن مجيد مىگويد ايمان بخدا و جهاد در راه او از تمام اين كارها برتر و بالاتر است!*** در آيه بعد به عنوان تاكيد و توضيح مىفرمايد" كسانى كه ايمان آوردند، و هجرت نمودند، و در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند، اينها در پيشگاه خداوند مقامى برتر و بزرگتر دارند"
" و اينها به افتخار بزرگى نائل شدهاند".
منبع: تفسير نمونه، ج۷، ص: ۳۲۳-۳۲۴
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
توبه، آیه۲۸
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! مشركان ناپاكند؛ پس نبايد بعد از امسال، نزديك مسجد الحرام شوند! و اگر از فقر مىترسيد، خداوند هر گاه بخواهد، شما را به كرمش بىنياز مىسازد؛ (و از راه ديگر جبران مىكند؛) خداوند دانا و حكيم است.
نجاست مشرکان
يكى از فرمانهاى چهارگانهاى كه على ع در مراسم حج سال نهم هجرت، به مردم مكه ابلاغ كرد اين بود كه از سال آينده هيچ يك از مشركان حق ورود به مسجد الحرام و طواف خانه كعبه را ندارد، آيه فوق اشاره به اين موضوع و فلسفه آن است.
نخست مىگويد:" اى كسانى كه ايمان آوردهايد مشركان آلوده و ناپاكند، بنا بر اين نبايد بعد از امسال نزديك مسجد الحرام شوند"
سپس در پاسخ افراد كوتهبينى كه اظهار مىداشتند اگر پاى مشركان از مسجد الحرام قطع شود، كسب و كار و تجارت ما از رونق مىافتد، و فقير و بيچاره خواهيم شد، مىگويد:" و اگر از فقر و احتياج مىترسيد، به زودى خداوند اگر بخواهد از فضلش شما را بى نياز مىسازد" (وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ) همانگونه كه به عالىترين وجهى بى نياز ساخت، و با گسترش اسلام در عصر پيامبر ص سيل زائران خانه خدا به سوى مكه به حركت در آمد، و اين موضوع تا به امروز ادامه دارد، و مكه كه از نظر جغرافيايى در مناسبترين شرايط قرار دارد، و در ميان يك مشت كوههاى خشك و سنگلاخهاى بى آب و علف است، به صورت يك شهر بسيار آباد و يك كانون مهم داد و ستد و تجارت درآمده است.
و در پايان آيه اضافه مىكند:" خداوند عليم و حكيم است"
و هر دستورى مىدهد بر طبق حكمت است و از نتايج آينده آن كاملا آگاه و با خبر مىباشد.
منبع: تفسير نمونه، ج۷، ص: ۳۵۰
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
توبه، آیه۲۹
با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا، و نه به روز جزا ايمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام مىشمرند، و نه آيين حق را مىپذيرند، پيكار كنيد تا زمانى كه با خضوع و تسليم، جزيه را به دست خود بپردازند
جزیه
در آيات گذشته سخن از وظيفه مسلمانان در برابر" بت پرستان" بود، آيه مورد بحث و آيات آينده تكليف مسلمين را با" اهل كتاب" روشن مىسازد.
در اين آيات در حقيقت اسلام براى آنها يك سلسله احكام حد وسط ميان" مسلمين" و" مشركين" قائل شده است، زيرا اهل كتاب از نظر پيروى از يك دين آسمانى شباهتى با مسلمانان دارند، ولى از جهتى نيز شبيه به مشركان هستند، به همين دليل اجازه كشتن آنها را نمىدهد در حالى كه اين اجازه را در باره بت پرستانى كه مقاومت به خرج مىدادند، مىداد، زيرا برنامه، برنامه ريشه كن ساختن بت پرستى از روى كره زمين بوده است.
ولى در صورتى اجازه كنار آمدن با اهل كتاب را مىدهد كه آنها حاضر شوند به صورت يك اقليت سالم مذهبى با مسلمانان زندگى مسالمتآميز داشته باشند، اسلام را محترم بشمرند و دست به تحريكات بر ضد مسلمانان و تبليغات مخالف اسلام نزنند، و يكى ديگر از نشانههاى تسليم آنها در برابر اين نوع همزيستى مسالمتآميز آن است كه" جزيه" را كه يك نوع ماليات سرانه است، بپذيرند و هر ساله مبلغى مختصر كه حدود و شرايط آن در بحثهاى آينده به خواست خدا مشخص خواهد شد، تحت اين عنوان به حكومت اسلامى بپردازند.
در غير اين صورت اجازه مبارزه و پيكار با آنها را صادر مىكند، دليل اين شدت عمل را در لابلاى سه جمله در آيه مورد بحث روشن مىسازد.
نخست مىگويد:" با كسانى كه ايمان به خدا و روز قيامت ندارند، پيكار كنيد"
سپس به دومين صفت آنها اشاره مىكند كه آنها در برابر محرمات الهى تسليم نيستند، و آنچه را كه خدا و پيامبرش تحريم كرده، حرام نميشمرند
به سومين صفت آنها اشاره كرده، مىگويد: آنها به طور كلى آئين حق را قبول ندارند"
پس از ذكر اين اوصاف سهگانه كه در حقيقت مجوز مبارزه با آنها است مىگويد:" اين حكم در باره آنها است كه اهل كتابند"
بعد تفاوتى را كه آنها با مشركان و بت پرستان دارند در ضمن يك جمله بيان كرده و مىگويد" اين مبارزه تا زمانى خواهد بود كه" جزيه" را بپردازند در حالى كه تسليم باشند"
" جزية" از ماده" جزاء" به معنى مالى است كه از غير مسلمانان كه در پناه حكومت اسلامى قرار مىگيرند گرفته مىشود و اين نامگذارى به خاطر آن است كه آن را به عنوان" جزاء در برابر حفظ مال و جانشان" به حكومت اسلامى مىپردازند. (اين مطلبى است كه از سخنان راغب در كتاب مفردات استفاده مىشود)" صاغر" از ماده" صغر" (بر وزن پسر) به معنى كسى است كه به كوچكى راضى شود و منظور از آن در آيه فوق آن است كه پرداختن جزيه بايد به عنوان خضوع در برابر آئين اسلام و قرآن بوده باشد، و به تعبير ديگر نشانهاى براى همزيستى مسالمتآميز و قبول موقعيت يك اقليت سالم و محترم در برابر اكثريت حاكم بوده باشد.
منبع: تفسير نمونه، ج۷، ص: ۳۵۰- ۳۵۴
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
توبه، آیه۴۰
اگر او را يارى نكنيد، خداوند او را يارى كرد؛ (و در مشكلترين ساعات، او را تنها نگذاشت؛) آن هنگام كه كافران او را (از مكّه) بيرون كردند، در حالى كه دوّمين نفر بود (و يك نفر بيشتر همراه نداشت)؛ در آن هنگام كه آن دو در غار بودند، و او به همراه خود مىگفت: «غم مخور، خدا با ماست!» در اين موقع، خداوند سكينه (و آرامش) خود را بر او فرستاد؛ و با لشكرهايى كه مشاهده نمىكرديد، او را تقويت نمود؛ و گفتار (و هدف) كافران را پايين قرار داد، (و آنها را با شكست مواجه ساخت؛) و سخن خدا (و آيين او)، بالا (و پيروز) است؛ و خداوند عزيز و حكيم است!
لا تحزن
در آيات گذشته روى مساله جهاد در برابر دشمن از چند راه تاكيد شده بود، از جمله اين كه گمان نكنيد اگر شما خود را از جهاد و يارى پيامبر كنار بكشيد كار او و اسلام زمين مىماند.
آيه مورد بحث اين موضوع را تعقيب كرده، مىگويد:" اگر او را يارى نكنيد خدايى كه در سختترين حالات و پيچيدهترين شرائط او را به شكل معجز آسايى يارى كرد قادر است باز از او حمايت كند" (إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ)و آن زمانى بود كه مشركان" مكه" توطئه خطرناكى براى نابود كردن پيامبر چيده بودند و همانگونه كه در ذيل آيه ۳۰ سوره" انفال" شرح آن گذشت تصميم نهايى پس از مقدمات مفصلى بر اين قرار گرفت كه عده زيادى شمشير زن از قبائل مختلف عرب خانه پيامبر ص را شبانه در حلقه محاصره قرار دهند و صبحگاهان دسته جمعى به او حمله كنند و او را در بسترش از دم شمشيرها بگذرانند.
پيامبر ص كه به فرمان خدا از اين جريان آگاه شده بود آماده بيرون رفتن از" مكه" و هجرت به" مدينه" شد، اما نخست براى اين كه كفار قريش به او دست نيابند به" غار ثور" كه در جنوب مكه قرار داشت و در جهت مخالف جاده مدينه بود پناه برد در اين سفر" ابو بكر" نيز همراه پيامبر ص بود.
دشمنان كوشش فراوانى براى يافتن پيامبر كردند ولى مايوس و نوميد بازگشتند و پيامبر ص پس از سه شبانه روز توقف در" غار" و اطمينان از بازگشت دشمن، شبانه از بيراهه به سوى مدينه حركت كرد، و بعد از چندين شبانه روز سالم به مدينه رسيد و فصل نوينى در تاريخ اسلام آغاز شد.
آيه فوق اشاره به يكى از حساسترين لحظات اين سفر تاريخى كرده مىگويد" خداوند پيامبرش را يارى كرد، در آن هنگام كه كافران او را بيرون كردند"
البته قصد كفار بيرون كردن او از" مكه" نبود، بلكه تصميم به كشتن او داشتند، ولى چون نتيجه كارشان بيرون رفتن پيامبر ص از مكه شد اين نسبت به آنها داده شده است.
سپس مىگويد:" اين در حالى بود كه او دومين نفر بود" (ثانِيَ اثْنَيْنِ) اشاره به اينكه جز يك نفر همراه او نبود و اين نهايت تنهايى او را در اين سفر پر خطر نشان مىدهد و همسفر او ابو بكر بود.
" به هنگامى كه دو نفر به غار، يعنى" غار ثور" پناه بردند"
در آن موقع ترس و وحشت، يار و همسفر پيامبر را فرا گرفت و پيامبر او را دلدارى داد" و گفت: غم مخور خدا با ما است"
" در اين هنگام خداوند روح آرامش و اطمينان را كه در لحظات حساس و پر خطر بر پيامبرش نازل مىكرد بر او فرستاد"
" و او را با لشكرهايى كه نمىتوانستيد آنها را مشاهده كنيد، يارى كرد"
اين نيروهاى غيبى ممكن است اشاره به فرشتگانى باشد كه حافظ پيامبر در اين سفر پر خوف و خطر بودند، و يا آنها كه در ميدان جنگ" بدر" و" حنين" و مانند آن به يارى او شتافتند.
" و سرانجام برنامه و هدف و مكتب كفار را پائين قرار داد و برنامه و گفتار الهى در بالا قرار گرفت" (وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا) اشاره به اينكه توطئههاى آنها در هم شكست، آئين خرافيشان در هم پيچيده شد، و نور خدا همه جا آشكار گشت و پيروزى در تمام جهات نصيب پيامبر ص اسلام شد.
چرا چنين نشود در حالى كه" خداوند هم قادر است و هم حكيم و دانا"، با حكمتش راههاى پيروزى را به پيامبرش نشان مىدهد و با قدرتش او را يارى مىكند."
منبع: تفسير نمونه، ج۷، ص: ۴۱۹-۴۲۱
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
توبه، آیه۶۱
از آنها كسانى هستند كه پيامبر را آزار مىدهند و مىگويند: «او آدم خوشباورى است!» بگو: «خوشباور بودن او به نفع شماست! (ولى بدانيد) او به خدا ايمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصديق مىكند؛ و رحمت است براى كسانى از شما كه ايمان آوردهاند!» و آنها كه رسول خدا را آزار مىدهند، عذاب دردناكى دارند!
إذن
در اين آيه همانگونه كه از مضمون آن استفاده مىشود سخن از فرد يا افرادى در ميان است كه پيامبر ص را با گفتههاى خود آزار مىدادند و مىگفتند" او انسان خوشباور، و دهنبينى است"
" اذن" در اصل به معنى گوش است، ولى به اشخاصى كه زياد به حرف مردم گوش مىدهند، و به اصطلاح" گوشى" هستند نيز اين كلمه اطلاق مىشود.
آنها در حقيقت يكى از نقاط قوت پيامبر ص را كه وجود آن در يك رهبر كاملا لازم است، به عنوان نقطه ضعف نشان مىدادند و از اين واقعيت غافل بودند كه يك رهبر محبوب، بايد نهايت لطف و محبت را نشان دهد، و حتى الامكان عذرهاى مردم را بپذيرد، و در مورد عيوب آنها پردهدرى نكند (مگر در آنجا كه اين كار موجب سوء استفاده شود).
لذا قرآن بلافاصله اضافه مىكند كه:" به آنها بگو اگر پيامبر گوش به سخنان شما فرا مىدهد، و عذرتان را مىپذيرد، و به گمان شما يك آدم گوشى است اين به نفع شما است"!
زيرا از اين طريق آبروى شما را حفظ كرده، و شخصيتتان را خرد نمىكند عواطف شما را جريحهدار نمىسازد، و براى حفظ محبت و اتحاد و وحدت شما از اين طريق كوشش مىكند، در حالى كه اگر او فورا پردهها را بالا مىزد، و دروغگويان را رسوا مىكرد، دردسر فراوانى براى شما فراهم مىآمد، علاوه بر اينكه آبروى عدهاى به سرعت از بين مىرفت، راه بازگشت و توبه بر آنها بسته مىشد، و افراد آلودهاى كه قابل هدايت بودند در صف بدكاران جاى مىگرفتند و از اطراف پيامبر ص دور مىشدند.
يك رهبر مهربان و دلسوز، و در عين حال پخته و دانا، بايد همه چيز را بفهمد، ولى بايد بسيارى از آنها را به روى خود نياورد، تا آنها كه شايسته تربيتند، تربيت شوند و از مكتب او فرار نكنند و اسرار مردم از پرده برون نيفتد.
اين احتمال نيز در معنى آيه وجود دارد كه خداوند در پاسخ عيبجويان مىگويد:" چنان نيست كه او گوش به همه سخنان فرا، دهد، بلكه او گوش به سخنانى مىدهد كه به سود و نفع شما است، يعنى وحى الهى را مىشنود، پيشنهاد مفيد را استماع مىكند و عذرخواهى افراد را در مواردى كه به نفع آنها و جامعه است مىپذيرد"
سپس براى اينكه عيبجويان از اين سخن سوء استفاده نكنند، و آن را دستاويز قرار ندهند، چنين اضافه مىكند:" او به خدا و فرمانهاى او ايمان دارد، و به سخنان مؤمنان راستين گوش فرا مىدهد، و آن را مىپذيرد و به آن ترتيب اثر مىدهد"
يعنى در واقع پيامبر ص دو گونه برنامه دارد: يكى برنامه حفظ ظاهر و جلوگيرى از پردهدرى، و ديگرى در مرحله عمل، در مرحله اول به سخنان همه گوش فرا مىدهد، و ظاهرا انكار نمىكند، ولى در مقام عمل تنها توجه او به فرمانهاى خدا و پيشنهادها و سخنان مؤمنان راستين است، و يك رهبر واقعبين بايد چنين باشد، و تامين منافع جامعه جز از اين راه ممكن نيست لذا بلافاصله مىفرمايد:" او رحمت براى مؤمنان شما است"
در مورد پيامبر ص او بالقوه براى همه جهانيان مايه رحمت است، ولى بالفعل مخصوص مومنان مىباشد.
تنها چيزى كه در اينجا باقى مىماند اين است كه نبايد آنها كه پيامبر ع را با اين سخنان خود ناراحت مىكنند و از او عيبجويى مىنمايند، تصور كنند كه بدون مجازات خواهند ماند، درست است كه پيامبر ص در برابر آنها وظيفهاى دارد كه با بزرگوارى و وسعت روح خود با آنان روبرو شود، و از رسوا ساختنشان خود دارى كند، ولى مفهوم اين سخن چنين نيست كه آنها در اين اعمال خود بدون كيفر خواهند ماند، لذا در پايان آيه مىفرمايد:" آنها كه رسول خدا ص را آزار مىرسانند عذابى دردناك دارند"
منبع: تفسير نمونه، ج۸، ص: ۱۸-۱۵
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
توبه، آیه۹۱
بر ضعيفان و بيماران و آنها كه وسيلهاى براى انفاق (در راه جهاد) ندارند، ايرادى نيست (كه در ميدان جنگ شركت نجويند،) هر گاه براى خدا و رسولش خيرخواهى كنند (؛ و از آنچه در توان دارند، مضايقه ننمايند). بر نيكوكاران راه مؤاخذه نيست؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است!
قاعده احسان
در آیه شریفه براى روشن ساختن وضع همه گروهها از نظر معذور بودن يا نبودن در زمينه شركت در جهاد تقسيمبندى مشخصى شده است، و اشاره به
پنج گروه گرديده كه چهار گروهشان واقعا معذورند، و يك گروه منافقند و غير معذور! در آيه نخست مىگويد:" كسانى كه ضعيف و ناتوان هستند (بر اثر پيرى و يا نقص اعضاء همچون فقدان بينايى) همچنين" بيماران" و" آنها كه وسيله لازم براى شركت در ميدان جهاد در اختيار ندارند" بر آنها ايرادى نيست كه در اين برنامه واجب اسلامى شركت نكنند"
اين سه گروه در هر قانونى معافند، و عقل و منطق نيز معاف بودن آنها را امضاء مىكند، و مسلم است كه قوانين اسلامى در هيچ مورد از منطق و عقل جدا نيست.
سپس يك شرط مهم براى حكم معافى آنها بيان كرده، مىگويد" اين در صورتى است كه آنها از هر گونه خير خواهى مخلصانه درباره خدا و پيامبرش دريغ ندارند"
يعنى گر چه آنها توانايى گرفتن سلاح بدست و شركت در ميدان نبرد ندارند ولى اين توانايى را دارند كه با سخن و طرز رفتار خود مجاهدان را تشويق كنند و مبارزان را دلگرم سازند، و روحيه آنها را با شمردن ثمرات جهاد تقويت كنند و به عكس تا آنجا كه توانايى دارند در تضعيف روحيه دشمن و فراهم آوردن مقدمات شكست آنها كوتاهى نورزند، زيرا كلمه" نصح" كه در اصل به معنى اخلاص است كلمه جامعى است كه هر گونه خير خواهى و اقدام مخلصانه را شامل مىشود، و چون مساله جهاد مطرح است ناظر به كوششها و تلاشهايى است كه در اين زمينه صورت مىگيرد.
بعدا براى بيان دليل اين موضوع مىفرمايد:" اينگونه افراد مردان نيكو كارى هستند و براى نيكوكاران هيچ راه ملامت و سرزنش و مجازات و مؤاخذه وجود ندارد
و در پايان آيه خدا را با دو صفت از اوصاف بزرگش به عنوان دليل ديگرى بر معاف بودن اين گروههاى سهگانه توصيف مىكند و مىگويد:" خداوند غفور و رحيم است"
منبع: تفسير نمونه، ج۸، ص: ۸۱
تفسیر قرآن کریم، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی