رمان های عاشورایی

 

"فتح خون روایت محرم"

کتاب "فتح خون روایت محرم" نوشته سیدمرتضی آوینی روایتی تحلیلی از واقعه کربلا و چرایی این واقعه است. از مدینه سنه چهل و نهم هجرت و از شهادت امام حسن مجتبی (ع) آغاز می‌شود. این اثر به دو گونه روایت می‌شود. گاه از زبان راوی گاه به شیوه معمول مقتل‌ها تا بتواند همه زوایا را نشان دهد؛ اما تاریخ را نقل نمی‌کند، بلکه در هر دو جایگاه سعی داشته تفسیری موشکافانه از چرایی آن چه بر آل‌الله گذشته است، بدهد.

کتاب از دو بخش کلی تشکیل شده است‌. قسمت نخست کتاب شرح وقایع و ماجراهای پیش ‌آمده از رجب سال ۶۰ تا محرم سال ۶۱ هجری و شهادت امام حسین (ع) و یاران باوفای ایشان است و قسمت دوم اثر که از زبان راوی‌ روایت می‌شود، تحلیل و رازگشایی همان وقایع و ماجراهاست.

چاپ پانزدهم کتاب "فتح خون روایت محرم" با قیمت ۲۰ هزار تومان از سوی انتشارات واحه در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است. این اثر نخستین بار توسط نشر ایثارگران و سپس نشر ساقی منتشر شده است.

در بخشی از کتاب آمده است: "گفته‌اند آنگاه که حر بن یزید ریاحی از لشکریان عمرسعد کناره می‌گرفت تا به سپاه حق الحاق یابد، مهاجر بن اوس به او گفت: چه می‌کنی؟ مگر می‌خواهی حمله کنی؟ ... و حر پاسخی نگفت، اما لرزشی سخت سراپایش را گرفت.

مهاجر حیرت زده پرسید: والله در هیچ جنگی تو را این‌چنین ندیده بودم و اگر از من می‌پرسیدند که شجاع‌ترین اهل کوفه کیست، تو را نام می‌بردم. اما اکنون این رعشه‌ای که در تو می‌بینم از چیست؟

راوی: تن چهره‌ای است که جان را ظاهر می‌کند، اما میان این ظاهر و آن باطن چه نسبتی است؟ آنان که روح را مرکبی می‌گیرند در خدمت اهوای تن، چه می‌دانند که چرا اهل باطن از قفس تن می‌نالند؟ تن چهره جان است، اما از آن اقیانوس بی‌کرانه نمی بیش ندارد و اگر داشت که آن دلباختگان صنم ظاهر، حسین را می‌شناختند.

محتضران را دیده‌ای که هنگام مرگ چه رعشه‌ای بر جانشان می‌افتد؟ آن جذبه عظیم را که از درون ذرات تن، جان را به آسمان لایتناهای خلد می‌کشاند که نمی‌توان دید... اما تن را از آن همه، جز رعشه‌ای نصیب نیست.

این رعشه، رعشه مرگ است؛ مرگی پیش از آن‌که اجل سر رسد و سایه پردهشت بال‌های ملک الموت بر بستر ذلت حر بیفتد... موتوا قبلَ اَن تَموتوا.

اینجا دیگر این حر است که جان خویش را می‌ستاند، نه ملک الموت. پیش چشم سرادقات مصفای عشق است، گسترده به پهنای آسمان‌ها و زمین، نور علی نور تا غایت الغایات معراج نبی و در قفا، گور تنگی تنگ‌تر از پوست تن، آن سان که گویی یکایک ذرات تن را در گوری تنگ‌تر از خود بفشارند.

حر بن یزید، لرزان گفت: والله که من نفس خویش را در میان بهشت و دوزخ مخیر می‌بینم و زنهار اگر دست از بهشت بدارم، هر چند پاره پاره شوم و هر پاره‌ام را به آتش بسوزانند! ... و مرکب خویش را هی کرد و به سوی خیمه سرای حسین بن علی بال کشید.

راوی: حر بن یزید ریاحی تکبیره الاحرام خون بست و آخرین حجاب را نیز درید و آزاد از بندگی غیر، حر وارد نماز عشق شد و این نماز، دائم است و آن که در آن وارد شود هرگز از آن فارغ نخواهد شد: اَلَّذینَ هُم عَلی صَلاتِهِم دائِمونَ... و خود جان خویش را گرفت.

حر آن کسی است که حق اذن جان گرفتن را به خود او می‌سپارد و این اکرم الموت است: قتل در راه خدا. و مگر آزاده کرامت‌مند را جز این نیز مرگی سزاوار است؟ احرار از مرگ در بستر به خدا پناه می‌برند. قدم صدق هرگز بر صراط نمی‌لرزد؛ حر صادق بود و از آغاز نیز جز در طریق صدق نرفته بود... احرار را چه بسا که مکر لیل و نهار به دارالاماره کوفه بکشاند، اما غربال ابتلائات هیچ کس را رها نمی‌کند و اهل صدق را، طوعاً یا کرهاً، از اهل کذب تمییز می‌دهد ... مکاری چون ضحاک بن عبدالله نیز نمی‌تواند از چشم ابتلای دهر پنهان شود... و فاش باید گفت، این محضر عظیم حق جایی برای پنهان شدن ندارد".

 

 

"پدر، عشق و پسر "

در این اثر به قلم سیدمهدی شجاعی فرازهایی از زندگی حضرت علی‌اکبر (ع) به تصویر کشیده شده است. وقایع از زاویه‌ اول شخص و از زبان اسب آن حضرت "عقاب" روایت می‌شود و مخاطب راوی در داستان، لیلی بنت ابی‌مره مادر گرامی حضرت علی‌اکبر (ع) است.

فصول کتاب با عنوان "مجلس" نام‌گذاری شده و شامل ۱۰ داستان است و در هر مجلس، عقاب با زبانی عاطفی، صحنه‌ای از زندگی حضرت علی‌اکبر (ع) را روایت می‌کند و مجالس پایانی، به شهادت حضرتش در کربلا اختصاص دارد.

مجلس ده‌گانه به این ترتیب، مجلس اول: معرفی راوی، مجلس دوم: تولد علی‌اکبر و شباهت او به پیامبر (ع)، مجلس سوم: استواری پیمان علی‌اکبر با امام حسین (ع)، مجلس چهارم: چگونگی و کیفیت سقاییت علی‌اکبر (ع) در کربلا، مجلس پنجم: به میدان رفتن علی‌اکبر و ارتباط عمیق او با امام حسین (ع)، مجلس ششم: رشادت‌های علی‌اکبر(ع) در کربلا، مجلس هفتم: عطش و روح مقاوم علی‌اکبر (ع)، مجلش هشتم: برگشت علی‌اکبر به رزم و تیر خوردن ایشان، مجلس نهم: شهادت علی‌اکبر و ارتباط ایشان با امام حسین (ع) و زنان عاشورا، مجلس دهم: اعتراف راوی به روایت تنها بخشی از مصیب کربلا مکتوب شده است.

هر برش از زندگی حضرت در مجالس ده‌گانه در انتها به گونه‌ای به واقعه‌ کربلا مربوط و منتسب می‌شود و بدین ترتیب، تمام مجالس رنگ عاشورایی خود را حفظ می‌کند. داستان از چگونگی رسیدن عقاب به حضرت علی‌اکبر (ع) شروع می‌شود و مجلس دوم تصویری از ولادت آن حضرت ارائه می‌دهد. مجالس بعدی به ماجراهای پیشنهاد امان از سوی سپاه عمر سعد به حضرت، سقایت ایشان برای اهل خیام قبل از حضرت عباس(ع)، صحنه‌های پوشاندن لباس رزم و راهی کردنشان به میدان توسط امام و … در انتهای کتاب، منابعی که نکات تاریخی از آن‌ها استخراج و در متن داستان پرورانده شده، آمده است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: "یادت هست لیلا! یکی از این شب‌ها را که گفتم: به گمانم امام، دل از علی‌اکبر (ع) نکنده بود.

به دیگران می‌گفت دل بکنید و رهایش کنید، اما هنوز خودش دل نکنده بود! اگر علی‌اکبر (ع) این همه وقت تا مرز شهادت رفت و بازگشت، اگر از علی‌اکبر (ع) به قاعده دو انسان خون رفت و هم‌چنان ایستاده ماند، همه از سر همین پیوندی بود که هنوز از دو سمت نگسسته بود. پدر نه، امام زمان دل به کسی بسته باشد و او بتواند از حیطه زمین بگریزد؟! نمی‌شود. و این بود که نمی‌شد. و... حالا این دو می‌خواستند از هم دل بکنند.

امام برای التیام خاطر علی‌اکبر (ع)، جمله‌ای گفت. جمله‌ای که علی‌اکبر (ع) را به این دل کندن ترغیب کند یا لااقل به او در این دل کندن تحمل ببخشد: به‌زودی من نیز به شما می‌پیوندم. آبی بر آتش! انگار هر دو قدری آرام گرفتند".

چاپ پنجاه کتاب "پدر، عشق و پسر" با قیمت ۲۲ هزار تومان از سوی انتشارات کتاب‌نیستان در دسترس مخاطبان قرار دارد.

 

" فراموشان"

کتاب "فراموشان" با زیر عنوان داستانی از واقعه کربلا نوشته داوود غفارزادگان است. این اثر از ۶ روایت با عناوین "روایت قاصد والی مدینه"، "روایت همسر زهیر بن قین"، "روایت یکی از سربازان حربن یزید ریاحی"، "روایت غلام عبیدالله بن زیاد"، "روایت یک کاتب گمنام" و "روایت قیس بن اشعث" تشکیل شده است. هر قسمت نیز از زبان فردی که در این فاجعه شرکت داشته یا شاهد آن بوده، روایت شده است. سرانجام، با به هم پیوستن این تکه خاطره‌ها، خواننده به کل واقعه می‌رسد که حدیث همیشه زنده کربلا را در ذهنش جاودانه می‌کند. یکی از ویژگی‌های کتاب همان‌گونه که از عنوان آن برمی‌آید این است که نویسنده به ‌سراغ افرادی رفته است که از نگاه مقتل‌نویسان پوشیده مانده‌اند و فراموش شده‌اند.

انتشارات قدیانی چاپ نهم این کتاب را با قیمت ۵۰ هزار تومان در بازار نشر عرضه کرده است.

در بخشی از این کتاب آمده است: "اینک، آنچه در مدت هشت روز بر فرزندان رسول خدا گذشت: دوم محرم بود که حسین‌بن علی (ع) وارد سرزمین کربلا شد.

فرمود: نام این زمین چیست؟

عرضه داشتند که نام این زمین کربلاست.

فرمود: خداوندا به تو پناه می‌برم از کرب و بلا.

و پس از آن گفت: فرود آیید و منزل کنید که اینجا، خوابگاه شتران ما، بارانداز ما و خون‌ریزگاه ماست.

سپس همه‌ فرزندان و برادران و خاندان خود را گرد آورد. لحظه‌ای چشم در صورت آن‌ها دوخت و فرمود: مردم بنده‌ دنیایند و دین بازیچه‌ای است بر زبان‌شان. تا آن هنگام که روزی‌شان آماده شود با دین سر و کار دارند؛ اما چون سختی فرا رسد، دینداران بسیار اندک می‌شوند".

 

 

 

" نامیرا"

"نامیرا" نوشته صادق کرمیار داستانی در وصف کوفه پیش از واقعه‌ کربلاست. روایت قصه کاملا تخیلی است اما بر بستری از واقعیت و با شخصیت‌های واقعی بنا شده است. داستان درباره دختر و پسر جوانی است که برای حمایت از امام حسین (ع) و یزید تردید دارند. در ادامه داستان، این دو جوان طی استدلال‌های مختلف به حقانیت امام حسین (ع) پی می‌برند. نویسنده در این اثر به بخشی از تاریخ اسلام و شیعه می‌پردازد.

نویسنده، کتاب را به سبک رمان‌های کلاسیک با شروعی آرام آغاز می‌کند، تصویرسازی می‌کند، شخصیت‌ها را یک به یک وارد داستان می‌کند، آن‌ها را معرفی می‌کند و با داستان پیش می‌برد. نامیرا سعی می‌کند درگیر اختلاف روایت‌های تاریخی نشده. با این حال از عقبه تحقیقی هم بهره برده است.

داستان نامیرا جایی آغاز می‌شود که عبدالله بن عمیر مردی از قبیله بنی‌کلب در روزهای پیش از عاشورا با همسرش در راه نخیله است که تشنه می‌مانند. آن‌ها در راه با انس بن حارث که در بیابان در انتظار قافله‌ امام حسین (ع) نشسته است روبه‌رو می‌شوند. انس به قافله‌ عبدالله آب می‌دهد. کمی بعد قافله‌ عبدالله با کاروانی مواجه می‌شود که مورد حمله راهزنان قرار گرفته است. عبدالله و سوارانش به کاروانیان کمک می‌کنند و راهزنان را فراری می‌دهند. پس از آن عبدالله می‌فهمد بار کاروان متعلق به سلیمان کاروان سالار و شریکش عباس است. سلیمان که در حمله‌ دزدان زخمی شده و امیدی به نجات خودش نمی‌بیند کاروان را به عبدالله می‌سپارد و او را قسم می‌دهد اموال عباس را که در حجاز کشته شده، به همسرش ام ربیع برساند. با این حال سلیمان زنده می‌ماند و ام‌ربیع را ملاقات می‎‌کند و رازی را برای او آشکار می‌کند. رازی که ام‌ربیع باید آن را به پسرش بگوید. اندکی بعد ربیع تصمیم می‌گیرد همراه مادرش، بنی‌کلب را به مقصد شام ترک کند. آن‌ها در مسیر شام به راهزنان برمی‌خورند و ربیع در درگیری با آن‌ها زخمی می‌شود. عمرو بن حجاج به بنی کلب می‌رود، آنان را از دست راهزنان نجات می‌دهد. عمرو می‌خواهد ربیع و مادرش را به بنی‌کلب برساند. ربیع قبول نمی‌کند. عمروبن حجاج تصمیم می‌گیرد آن‌ها را به خانه خودش در کوفه ببرد. او در خانه دختری به نام سلیمه دارد. ربیع و سلیمه به هم دل می‌بازند. هر دوی آن‌ها بین حقانیت امام حسین(ع) و یزید تردید دارند. بحث‌ها و استدلال های طولانی میان آن دو در می‌گیرد و به موازات آن ماجراها در کوفه هم در جریان است.

چاپ سی و یکم کتاب "نامیرا" با قیمت ۵۳ هزار تومان از سوی انتشارات کتاب‌نیستان در بازار نشر عرضه شده است.

در بخشی از رمان "نامیرا" می‌خوانیم: "جماعت در حیاط خانه‌ مختار جمع بودند. ربیع و عمرو نیز در کنار مسلم ایستاده بودند. در میان جماعت، ابن خضرمی نیز حضور داشت. ربیع (یکی از دو شخصیت اصلی داستان که پدرش به خاطر دفاع از امیرالمومنین توسط مردم شام کشته شده است و حالا به دنبال خونخواهی پدرش است.) چشم از مسلم بن عقیل برنمی‌داشت. مسلم نامه امام را باز کرد و گفت: و این پاسخی است که مولایم حسین بن علی (ع) به نامه‌های شما داده است.

مردم سکوت کردند. مسلم شروع به خواندن کرد: به نام خداوند بخشنده مهربان.

از حسین بن علی به جمع مومنان و مسلمانان. اما بعد؛ هانی و سعید نامه‌های شما را نزد من آوردند. آنچه را نوشته بودید، دانستم و درخواست شما را دریافتم. سخن بیشترتان این است که امام نداریم و از من می‌خواهید به سوی شما بیایم...  

ربیع چشمش به گروهی افتاد که به گریه افتادند و گروهی دیگر که با تایید سرتکان دادند. مسلم ادامه نامه را خواند: شاید به سبب ما، خدواند شما را به راه حق هدایت کند. اینک برادر و پسرعمو و معتمد اهل خاندانم را به سوی شما فرستادم تا از اوضاع شما به من بنویسد. اگر برای من بنویسد که رای جماعت اهل فضل و خرد، چنان است که فرستادگان به من گفته‌اند و در نامه‌هایتان خوانده‌ام، به زودی نزد شما خواهم آمد؛ ان‌شاءالله...

گریه جماعت بیشتر شد و گروهی یک صدا فریاد زدند: "ان‌شاالله..."  

... به جان خودم سوگند که امامت و رهبری مردم را کسی نمی‌تواند عهده‌دار شود، مگر آن که به کتاب خدا حکم کند، عدل و داد به پا دارد، تنها حقیقت را اجرا کند و همه وجود خویش را در گرو رضا و خشنودی خداوند بداند. والسلام! حسین‌بن‌علی‌بن‌ابی‌طالب. 

مسلم نامه را بست. گریه جماعت اوج گرفت. ربیع با تعجب به آن‌ها نگاه می‌کرد. مسلم بن عقیل به داخل خانه برگشت. ابن‌خضرمی از خانه مختار بیرون رفت، ربیع رو به عمرو برگشت. گفت: اینان چرا گریه می‌کنند؟!

مختار سوال او را شنید. دست بر شانه‌ی ربیع گذاشت و گفت: اشک آن‌ها از شوق دیدار حسین بن علی، مولی موحدان است".

 

 

"شمّاس شامی"

کتاب "شماس شامی" نوشته مجید قیصری در ۲۸ فصل کوتاه به حوادث پس از واقعه‌ عاشورا در کربلا می‌پردازد. تمامی روایت کتاب در قالب نامه‌نگاری‌هایی است که شماس به دربار امپراتور روم دارد و مدام از تلاش برای پی‌گیری احوال اربابش می‌نویسد. در این میان به عنوان یک راوی سوم شخص هر آنچه را که در دربار شام می‌بیند و از گوش مردمان شام بر آنچه که بر خاندان رهبر قیام رفته است را بازگو می‌کند. در خلال صحبت‌های شماس نویسنده بسیاری از حوادث کربلا را با روایتی نو به مخاطب معرفی می‌کند از حکایت شگفت‌انگیز سر مبارک امام حسین (ع) در صندوقچه خولی و دیر راهب گرفته تا ورود بازماندگان اهل بیت به شهر شام. 

یکی از ویژگی‌های این اثر، انتخاب شخصیت اول به عنوان دانای کل است. شخصیتی به نام خادم‌جالوت که در ایام واقعه عاشورا، به عنوان سفیر روم در شام مشغول خدمت بوده است.

چاپ ششم کتاب "شماس شامی" با قیمت ۲۲ هزار تومان از سوی نشر افق نشر یافته است.

در بخشی از این کتاب آمده است: "این که چند بار سرورم را تا پشت دروازه قصر جیحون همراهی کرده‌ام، به درستی نمی‌دانم، حسابش از دستم در رفته است. اما برای این که ثابت کنم سرورم در شورشی که می‌گفتند علیه خلیفه به راه افتاده قصد همکاری داشتند و با ایشان هم فکر و همراه بودند، باید به یکی از مواردی اشاره کنم که از نزدیک شاهدش بودم. این را بیان می‌کنم تا به حضرتعالی به تحقیق ثابت کرده باشم که سرورم هیچ‌گونه ارتباطی با شورش و رهبر شورشیان نداشته است.

شاید اگر جناب سرجیوس، سرورم را در جریان اموری که در قصر جیرون داشت اتفاق می‌افتاد، قرار می‌دادند، سرنوشت سرورم جور دیگری رقم می‌خورد. لازم به گفتن نیست که هر چه سرورم سعی می‌کردند تا از کم‌وکیف شورشی که می‌گفتند علیه خلیفه به راه افتاده باخبر شوند، نمی‌توانستند؛ ایشان هر چه می‌خواستند با دربار ارتباط صمیمی و نزدیک‌تری برقرار کنند نمی‌گذاشتند. هر چند که ایشان توقع چنین امری را نداشتند، ولی بیشترین ناراحتی سرورم از دربار این بود که چرا با ایشان مانند غریبه‌ها برخورد می‌کنند. سرورم بیشتر به خودشان گرفته بودند و این احتمال را می‌دادند که نکند از ناحیه ایشان قصوری صورت گرفته باشد.

اجازه می‌خواهم که ادعای خودم را عرضه کنم؛ برای همین مجبورم به آخرین دیدار سرورم از قصر جیرون، قبل از به کارزار رفتن لشکر خلیفه، اشاره کنم. این نکته را متذکر می‌شوم که این دیدار در بحبوبه حضور مردان ناشناسی بود که در شهر شام هر روز بیش‌تر و بیش‌تر می‌شدند. کسی از انگیزه و بانیان این شورش حرفی به میان نمی‌آورد. فقط چون شورش علیه خلیفه جوان به راه افتاد بود، همگان خود را به نوعی محق می‌دانستند که باید به یاری خلیفه جوان بشتابید! و سرورم از این جمله بود.

به عنوان خادم و نوکر سرورم از آن روز به بعد وظیفه‌ام سنگین‌تر شد و احساس کردم مسئولیتم در حفاظت از جان سرورم بیشتر شده است. من به عنوان خادم سرورم همیشه با کمی فاصله از ایشان راه می‌رفتم و هیچ‌گاه سرورم را تنها نمی‌گذاشتم. اما از آن روز به بعد خود را موظف دیدم که نسبت به اطرافیان سرورم حتی ملاقات‌های ایشان حساس‌تر باشم".

 

 

دسته بندی: