عزّتمندان

در قرآن کریم خداوند از چند دسته به عنوان عزتمندان بیان داشته است که به قرار ذیل می باشد:

خدا، پیامبر اکرم ص و مؤمنان- انبیاء- کسانیکه خدا دوستشان دارد و آنان نيز خدا را دوست دارند.

• خداوند تعالی، پیامبر اکرم ص و مؤمنان

منافقون/ ۸:  يَقُولُونَ لَئنِ رَّجَعْنَا إِلىَ الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنهْا الْأَذَلَّ  وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَاكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُون‏

آنها مى‏ گويند: «اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان ذليلان را بيرون مى‏كنند!» در حالى كه عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولى منافقان نمى‏ دانند.

براى آيات پنجم تا هشتم سوره مبارکه منافقون، شان نزول مفصلى در كتب تاريخ و حديث و تفسير آمده است كه خلاصه آن چنين است:

بعد از غزوه بنى المصطلق (جنگى كه در سال ششم هجرت در سرزمين" قديد" واقع شد). دو نفر از مسلمانان، يكى از طايفه انصار و ديگرى از مهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پيدا كردند، يكى قبيله انصار را به يارى خود طلبيد، و ديگرى مهاجران را، يك نفر از مهاجران به يارى دوستش آمد، و" عبد اللَّه بن ابى" كه از سركرده‏هاى معروف منافقان بود به يارى مرد انصارى شتافت، و مشاجره لفظى شديدى در ميان آن دو درگرفت، عبد اللَّه بن ابى، سخت، خشمگين شد، و در حالى كه جمعى از قومش نزد او بودند گفت:" ما اين گروه مهاجران را پناه داديم و كمك كرديم اما كار ما شبيه ضرب المثل معروفى است كه مى‏گويد:" سمن كلبك ياكلك"! (سگت را فربه كن تا تو را بخورد)! و اللَّه‏ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَ‏:" به خدا سوگند اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان، ذليلان را بيرون خواهند كرد" و منظورش از عزيزان، خود و اتباعش بود و از ذليلان مهاجران‏ بود.

اين آيه در مقام بيان اعمال منافقان و نشانه ‏هاى گوناگون آنها به يكى ديگر از نفرت‏ انگيزترين سخنان آنها اشاره كرده، مى‏ فرماید:

" آنها مى‏ گويند اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان ذليلان را بيرون مى‏ كنند"! (يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَ‏).

اين همان گفتارى است كه از دهان منافق مدینه،" عبد اللَّه بن ابى" خارج شد، و منظورش اين بود كه ما ساكنان مدينه، رسول اللَّه ص و مؤمنان مهاجر را بيرون مى‏كنيم، و مراد از بازگشت به مدينه، بازگشت از غزوه" بنى المصطلق" بود كه مشروحا در شان نزول به اين مطلب اشاره شد. و چون همه منافقان همين خط و مشى را داشتند قرآن به صورت جمعى از آن تعبير مى ‏كند و مى‏ فرمايد: يقولون ... (آنها مى‏ گويند).

سپس قرآن پاسخ دندان‏شكنى به آنان داده، مى‏ گويد:" عزت مخصوص ‏خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى‏ دانند" (وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ‏).

تنها منافقان مدينه نبودند كه اين سخن را در برابر مؤمنان مهاجر گفتند بلكه قبل از آنها نيز سران قريش در مكه مى‏ گفتند: اگر اين گروه اندك مسلمان فقير را در محاصره اقتصادى قرار دهيم، يا از مكه بيرونشان كنيم، مطلب تمام است!

امروز نيز دولتهاى استعمارى به پندار اينكه خزائن آسمان و زمين را در اختيار دارند مى‏ گويند ملتهايى را كه در برابر ما تسليم نمى‏ شوند بايد در محاصره اقتصادى قرار داد تا بر سر عقل آيند و تسليم شوند!

به هر حال اين طرز تفكر (خود را عزيز دانستن و ديگران ذليل، و خود را ولى نعمت و ديگران محتاج شمردن) يك تفكر منافقانه است كه از غرور و تكبر از يك سو، و گمان استقلال در برابر خدا از سوى ديگر، ناشى مى ‏شود، اگر آنها به حقيقت عبوديت آشنا بودند و مالكيت خدا را بر همه چيز مسلم مى‏ دانستند هرگز گرفتار اين اشتباهات خطرناك نمى ‏شدند.

قابل توجه اينكه در آيه قبل  در مورد راجع به درك مساله مالكيت خداوند نسبت به تمام خزائن آسمانها و زمين است، درباره منافقان، تعبير به" لا يَفْقَهُونَ‏" (نمى‏فهمند) آمده ، و در اينجا" لا يَعْلَمُونَ‏" (نمى‏ دانند) اين تفاوت تعبير ممكن است براى این باشد که درک مساله مالكيت خداوند مطلب پيچيده ‏تر است كه احتياج به دقت و فهم بيشترى دارد، در حالى كه اختصاص عزت به خدا و پيامبر و مؤمنان بر كسى مخفى نيست.

در این آیه خداوند به صراحت، عزت را مختص خود( به صورت ذاتی)، و هچنین پیامبر ص و مؤمنین( به صورت عرضی) بیان نموده است؛ چرا كه اولياء و دوستان خدا نيز پرتوى از عزت او را دارند و به او متكى هستند.

در روايات اسلامى روى اين مساله تاكيد شده است كه مؤمن نبايد وسائل ذلت خود را فراهم سازد، خدا خواسته او عزيز باشد او هم براى حفظ اين عزت بايد بكوشد.

در حديثى از امام صادق ع در تفسير همين آيه (وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ‏) مى‏خوانيم:

فالمؤمن يكون عزيزا و لا يكون ذليلا ... المؤمن اعز من الجبل ان الجبل يستفل منه بالمعاول، و المؤمن لا يستفل من دينه شى‏ء:" مؤمن عزيز است و ذليل نخواهد بود مؤمن از كوه محكمتر و پر صلابت‏تر است چرا كه كوه را با كلنگها ممكن است سوراخ كرد ولى چيزى از دين مؤمن هرگز كنده نمى‏شود".

در حديث ديگرى از همان امام مى‏ خوانيم:

لا ينبغى للمؤمن ان يذل نفسه قيل له و كيف يذل نفسه قال يتعرض لما لا يطيق!:" سزاوار نيست مؤمن خود را ذليل كند، سؤال شد چگونه خود را ذليل مى‏كند! فرمود: به سراغ كارى مى‏رود كه از او ساخته نيست"!

و در حديث سومى از آن حضرت آمده است‏:

ان اللَّه تبارك و تعالى فوض الى المؤمن اموره كلها و لم يفوض اليه ان يذل نفسه ا لم تر قول اللَّه سبحانه و تعالى هاهنا" وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ‏" و المؤمن ينبغى ان يكون عزيزا و لا يكون ذليلا:" خداوند همه كارهاى مؤمن را به او واگذار كرده‏ جز اينكه به او اجازه نداده است كه خود را ذليل و خوار كند، مگر نمى‏بينى خداوند در اين باره فرموده: عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، سزاوار است مؤمن هميشه عزيز باشد، و ذليل نباشد".(" كافى" به نقل نور الثقلين ج ۵ ص ۳۳۶)

عن الحسن بن على عليهما السّلام‏ ان رجلا قال له ان الناس يزعمون ان فيك تيها قال ليس بتيه و لكنّه عزّة و تلا هذه الآية[ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ ‏]: از حسن بن على عليهما السّلام روايت است كه مردى به ایشان عرض کرد: مردم مى‏پندارند كه در شما، تكبّر هست. ایشان فرمود: تكبّر نيست بلكه عزّت است و اين آيه را تلاوت فرمود وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ

برخی نکات و پیام های آیه:

عزّت، در انحصار خدا، پيامبر و مؤمنان است. «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ» همانطور که ذلت اختصاص به شیطان و ایادی آن، کفار و منافقان است.

عزّت خداوند، ذاتى اوست و عزّت پيامبر، به دليل عنايات ويژه خداوند به او

به ياوه سرايى دشمن پاسخ دهيد و به كسانى‏كه خود را عزيزترين مردم و پيامبر را ذليل‏ترين مى‏پندارند بگوييد: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ»

منافقان، در صدد براندازى حكومت اسلامى هستند. «لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ»

منافقان، خود را عزيز و پيامبر و مؤمنان را ذليل مى‏ دانند. «لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ»

منافقان از شناخت حقايق عاجزند. نه قدرت درك اين مطلب را دارند كه خداوند در برابر تحريم اقتصادى، مؤمنن را روزى مى‏ دهد: «لا يَفْقَهُونَ»: آیه۷ سوره منافقون و نه اينكه عزّت حقيقى از آنِ اهل ايمان است. «لا يَعْلَمُونَ»

عزت پیامبر ص به این است که خدوند، قرآن را بلند نموده، رفعت می دهد و دین اسلام را بر ادیان دیگر غلبه می دهد.

عزّت مؤمنان، به خاطر وعده الهى بر نصرت و پيروزى نهايى آنان است.


منابع: تفسير نمونه‏، مكارم شيرازى، ناصر- تفسير نور، قرائتى، محسن- الميزان في تفسير القرآن‏، طباطبايى، محمدحسين‏- التبيان في تفسير القرآن‏، طوسى، محمد بن حسن‏- الكشف و البيان المعروف تفسير الثعلبي‏، ثعلبى، احمد بن محمد- مجمع البيان‏، طبرسى، فضل بن حسن‏- كشف الاسرار و عدة الابرار( معروف به تفسير خواجه عبدالله انصارى)، ميبدى، احمد بن محمد- الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل فى وجوه التأويل‏، زمخشرى، محمود بن عمر- التفسير الكبير( مفاتيح الغيب)، فخر رازى، محمد بن عمر- أنوار التنزيل و أسرار التأويل( تفسير البيضاوى)، بيضاوى، عبدالله بن عمر- منهج الصادقين في إلزام المخالفين‏، كاشانى، فتح‏الله بن شكرالله‏- التفسير الكاشف‏، مغنيه، محمدجواد- فى ظلال القرآن‏، قطب، سيد

• انبیاء

– عزت بخشی خدا به دو رسول تکذیب شده از ناحیه مردم انطاکیه به وسیله رسول سوم

یس/ ۱۳ و ۱۴: وَ اضْرِبْ لهَم مَّثَلاً أَصحْابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ

و برای آنها، اصحاب قریه (انطاکیه) را مثال بزن هنگامی که فرستادگان خدا به سوی آنان آمدند؛

 إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيهْمُ اثْنَينْ‏ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُواْ إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُون

هنگامی که دو نفر از رسولان را بسوی آنها فرستادیم، امّا آنان رسولان (ما) را تکذیب کردند؛ پس برای تقویت آن دو، شخص سوّمی فرستادیم، آنها همگی گفتند: «ما فرستادگان (خدا) به سوی شما هستیم!»

در آيات مورد بحث نمونه‏اى از وضع امتهاى پيشين در زمينه قرآن و نبوت پيامبر اسلام ص و مؤمنان راستين و منكران لجوج، مطرح شده، و در ضمن اين آيات و چندين آيه بعد كه مجموعا ۱۸ آيه را تشكيل مى‏دهد سرگذشتى از چند تن از پيامبران پيشين كه مامور هدايت قوم مشرك و بت پرستى بودند، كه قرآن از آنها به عنوان" اصحاب القريه" ياد كرده و آنها به مخالفت برخاستند و آنان را تكذيب كردند و سرانجام به عذاب دردناكى گرفتار شدند، بيان مى‏كند، تا هم هشدارى باشد براى مشركان مكه، و هم تَسَلّى و دلدارى باشد براى پيامبر و مؤمنان اندك آن روز و با موقعيت مسلمانان در هر زمان.

نخست مى‏فرمايد:" براى آنها اصحاب قريه را مثال بزن هنگامى كه فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند" (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ‏).

" قريه" در اصل نام براى محلى است كه مردم در آن جمع مى ‏شوند، و گاهى به خود انسانها نيز" قريه" گفته مى‏شود.

که مشهور مفسران آن را " انطاكيه"می دانند( که از شهرهاى شامات بوده است، و اين شهر يكى از شهرهاى بسيار معروف روم قديم بوده، و هم اكنون از نظر جغرافيايى جزء قلمرو كشور تركيه است) که از آيات اين سوره بر مى‏آيد كه اهل اين شهر بت‏پرست بودند و اين رسولان براى دعوت آنها به سوى توحيد و مبارزه با شرك آمده بودند.

سپس قرآن بعد از اين بيان اجمالى و سربسته، به شرح ماجرا پرداخته، چنين مى‏گويد:" در آن زمان كه دو نفر از رسولان را به سوى آنها فرستاديم، اما آنها رسولان ما را تكذيب كردند، لذا براى تقويت آن دو شخص سومى ارسال نموديم، آنها همگى گفتند ما فرستادگان به سوى شما از طرف پروردگاريم" (إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ)‏.

به اين ترتيب سه نفر از رسولان پروردگار (دو نفر در آغاز و يك نفر در اثناء براى تقويت آنها) به سوى اين قوم گمراه آمدند.

در اينكه اين رسولان چه كسانى بودند در ميان مفسران گفتگو است، جمعى گفته‏اند: نام آن دو نفر" شمعون" و" يوحنا" بود و نام سومين" بولس" و بعضى نامهاى ديگرى براى آنها ذكر كرده‏اند.

و نيز در اينكه آنها پيامبران و رسولان خداوند بودند و يا فرستادگان حضرت مسيح ع (و اگر خداوند مى‏فرمايد ما آنها را فرستاديم به خاطر آنست كه رسولان مسيح هم رسولان او هستند) باز در ميان مفسران گفتگو است، که ظاهر آيات فوق موافق تفسير اول است، گرچه تفاوتى در نتيجه‏ اى كه قرآن مى‏ خواهد بگيرد نمى‏ كند.

" فَعَزَّزْنا " كلمه" عززنا" از تعزيز است كه: مصدر باب تفعيل از ماده عزت است، و" عزت" به معناى نيرو و شوكت و آسيب ‏ناپذيرى است؛ که در این آیه بدین معناست که با فرستادن رسول سوم و تأیید سخنان دو رسول قبلی، آن دو را تقویت کردیم و بدین وسیله آنها را پیروز کردیم.

در این آیه خداوند سخن از عزت و شکست ناپذیری رسولان و انبیاء به میان آورده است.

یک پیام، در باب سبب عزّت:

كثرت افراد لايق، سبب عزّت است. «فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ»


منابع: تفسير مقاتل بن سليمان‏، مقاتل بن سليمان- جامع البيان فى تفسير القرآن( تفسير الطبرى)، طبرى، محمد بن جرير- التبيان في تفسير القرآن‏، طوسى، محمد بن حسن‏- الكشف و البيان المعروف تفسير الثعلبي‏، ثعلبى، احمد بن محمد- روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن‏، ابوالفتوح رازى، حسين بن على‏-كشف الاسرار و عدة الابرار( معروف به تفسير خواجه عبدالله انصارى)، ميبدى، احمد بن محمد- الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل فى وجوه التأويل‏، زمخشرى، محمود بن عمر- جوامع الجامع‏، طبرسى، فضل بن حسن‏- التفسير الكبير( مفاتيح الغيب)، فخر رازى، محمد بن عمر- أنوار التنزيل و أسرار التأويل( تفسير البيضاوى)، بيضاوى، عبدالله بن عمر- البحر المحيط فى التفسير، ابوحيان، محمد بن يوسف‏- الدر المنثور فى التفسير بالماثور، سيوطى، عبدالرحمن بن ابى‏بكر- منهج الصادقين في إلزام المخالفين‏، كاشانى، فتح‏الله بن شكرالله‏- زبدة التفاسير، كاشانى، فتح‏الله بن شكرالله‏- تفسير نمونه‏، مكارم شيرازى، ناصر- الميزان في تفسير القرآن‏، طباطبايى، محمدحسين- تفسير نور، قرائتى، محسن‏

• کسانیکه خدا دوستشان دارد و آنان نيز خدا را دوست دارند

مائده/ ۵۴: يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتىِ اللَّهُ بِقَوْمٍ يحُبهُّمْ وَ يحُبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلىَ الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلىَ الْكَافِرِينَ يجُاهِدُونَ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا يخَافُونَ لَوْمَةَ لَائمٍ  ذَالِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ  وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيم

اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد، هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودى خدا گروهى [ديگر] را مى‏آورد كه آنان را دوست مى‏دارد و آنان [نيز] او را دوست دارند. [اينان‏] با مؤمنان، فروتن، [و] بر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مى‏ كنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى ‏ترسند. اين فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد مى ‏دهد، و خدا گشايشگر داناست.

در سوره مائده، خداوند پس از  بحث در باره منافقان، سخن از مرتدانى كه طبق پيش بينى قرآن، بعدها از اين آئين مقدس روى بر مى ‏گرداندند، به ميان مى‏آورد و به عنوان يك قانون كلى به همه مسلمانان اخطار مى‏ كند:" اگر كسانى از شما از دين خود بيرون روند( مرتد)، زيانى به خدا و آئين او و جامعه مسلمين و آهنگ سريع پيشرفت آنها نمى‏ رسانند، زيرا خداوند در آينده جمعيتى را براى حمايت اين آئين برمى‏ انگيزد".

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ‏) سپس صفات كسانى كه بايد اين رسالت بزرگ را انجام دهند، چنين‏ شرح مى ‏دهد:

۱- آنها به خدا عشق مى‏ ورزند و جز به خشنودى او نمى‏انديشند" هم خدا آنها را دوست دارد و هم آنها خدا را دوست دارند".(يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ‏).

۲ و ۳-" در برابر مؤمنان خاضع و مهربان و در برابر دشمنان و ستمكاران، سرسخت و خشن و پرقدرتند".(أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ‏).

۴- جهاد در راه خدا به طور مستمر از برنامه ‏هاى آنها است.(يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ‏).

۵- در راه انجام فرمان خدا و دفاع از حق، از ملامت هيچ ملامت كننده‏اى نمى‏ هراسند.(وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ‏).

در حقيقت علاوه بر قدرت جسمانى، چنان شهامتى دارند كه از شكستن سنتهاى غلط و مخالفت با اكثريتهايى كه راه انحراف را پيش گرفته ‏اند، و با تكيه بر كثرت عددى خود ديگران را به باد استهزاء مى‏ گيرند، پروايى ندارند.

بسيارى از افراد را مى‏ شناسيم كه داراى صفات ممتازى هستند، اما در مقابل غوغاى محيط و هجوم افكار عوام و اكثريت هاى منحرف بسيار محافظه كار، ترسو، و كم جرئتند، و زود در برابر آنها ميدان را خالى مى ‏كنند،

در حالى كه براى يك رهبر سازنده و افرادى كه براى پياده كردن افكار او وارد ميدان مى‏ شوند، قبل از هر چيز چنين شهامتى لازم است.

 عوام‏زدگى، محيط زدگى، و امثال آن كه همگى نقطه مقابل اين امتياز عالى روحى هستند، سد راه بيشتر اصلاحات محسوب مى‏ گردند.

و در پايان مى‏ گويد:" بدست آوردن اين امتيازات، (علاوه بر كوشش‏ انسان) مرهون فضل الهى است كه به هر كس بخواهد و شايسته ببيند مي دهد".(ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ).

او است كه دايره فضل و كرمش، وسيع و به آنها كه شايستگى دارند آگاه است.(وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ‏).

در باره اينكه آيه فوق اشاره به چه اشخاصى مى‏كند و منظور از اين ياوران اسلام كيانند كه خدا آنها را به اين صفات ستوده است؟ در روايات اسلامى و سخنان مفسران بحث بسيار ديده مى‏ شود:

  1. حضرت  على ع در فتح خيبر، يا مبارزه با" ناكثين" و" قاسطين" و" مارقين" (آتش‏افروزان جنگ جمل، و سپاه معاويه، و خوارج)
  2. ياران حضرت مهدى عج نازل شده است كه با تمام قدرت در برابر آنها كه از آئين حق و عدالت مرتد شده‏اند مى‏ايستند و جهان را پر از ايمان و عدل و داد مى‏ كنند.
  3.  ایرانیان: در روايت ديگرى مى‏خوانيم هنگامى كه از پيامبر ص در باره اين آيه‏ سؤال كردند دست خود را بر شانه" سلمان" زد و فرمود:" اين و ياران او و هموطنان او هستند".

اين روايات كه در تفسير آيه وارد شده با هم تضاد ندارد، زيرا اين آيه- همانطور كه سيره قرآن است- يك مفهوم كلى و جامع را بيان مى‏كند كه حضرت على ع يا سلمان فارسى مصداق هاى مهم آن مى ‏باشند و كسان ديگرى كه اين برنامه‏ ها را تعقيب مى‏ كنند نيز شامل مى ‏شود.

" أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ"

"أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ" كلمه" اذلة" جمع كلمه ذليل بوده  و این جمله، كنايه است از شدت تواضعشان در برابر مؤمنين

" أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ" كلمه" اعزة" جمع كلمه عزيز است و جمله، كنايه است از اينكه اين اولياى خدا خود را بزرگتر از آن مى‏دانند كه اعتنايى به عزت كاذب كفار كنند، كفارى كه اعتنايى به امر دين ندارند. بلکه  صاحب مناعت و عزّت نسبت به كافرين هستند و بر آنها غالب اند. که البته استعلای شخصی نیست بلکه اعتلای حزب الله بر احزاب جاهل است.

اين آيه ما را به دو حقيقت راهنمايى مى‏ كند:

 اوّل آن‏كه هركس در برابر ثروتمندان و زورمداران ستمگر كرنش كند و در برابر تهى‏دستان مؤمن بزرگى به خرج دهد از دين بهره ‏اى نبرده است، هرچند شب‏ها نماز بخواند و روزها روزه بگيرد.

 دوم آن‏كه ارزش‏ هاى اخلاقى در اسلام ذاتا مطلوب نيست و خداوند به جهت انسان دستور داده است كه اين ارزش‏ ها رعايت شود، نه به جهت خود اين ارزش‏ ها. از اين‏رو، فروتنى در برابر متكبران ذلّت و در برابر متواضعان‏ رفعت محسوب مى ‏شود.

 امام على عليه السّلام فرمود: «چه‏قدر زيباست كه ثروتمندان براى به دست آوردن آنچه در نزد خداست در برابر تهى‏دستان فروتنى كنند و از اين زيباتر، بى ‏توجهى تهى‏دستان به ثروتمندان، به سبب تكيه كردن بر خداوند است».

برخی از پیام ونکات آیه:

رفتار مسلمان، نرمش با برادران دينى و سرسختى در برابر دشمن است( زيرا تسلّط بر آنان، تسلّط عقيده و دين است) . «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ»

كسى كه ايمان واقعى دارد، هرگز در برابر كافران احساس حقارت نمى‏ كند.«أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ»

دلى كه از محبّت خدا خالى شد، بيمار و وابسته به كفّار مى ‏شود، ولى دلى كه از مهر خدا پر است هرگز وابسته نمى‏ شود. « فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فِيهِمْ‏ ... يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ‏ ... أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِين‏»


منابع: تفسير نور، قرائتى، محسن‏- تفسير نمونه‏، مكارم شيرازى، ناصر- الميزان في تفسير القرآن‏، طباطبايى، محمدحسين‏- جامع البيان فى تفسير القرآن( تفسير الطبرى)، طبرى، محمد بن جرير- تفسير القرآن العظيم( ابن ابى حاتم)، ابن‏ابى‏حاتم، عبدالرحمن بن محمد- التفسير الكبير: تفسير القرآن العظيم( الطبرانى)، طبرانى، سليمان بن احمد- التبيان في تفسير القرآن‏، طوسى، محمد بن حسن- الكشف و البيان المعروف تفسير الثعلبي‏، ثعلبى، احمد بن محمد- مجمع البيان في تفسير القرآن‏، طبرسى، فضل بن حسن‏- التبيان فى تفسير غريب القرآن‏، ابن‏هائم، احمد بن محمد- منهج الصادقين في إلزام المخالفين‏، كاشانى، فتح‏الله بن شكرالله‏- بيان السعادة في مقامات العبادة، سلطان على‏شاه، سلطان محمد بن حيدر- التفسير الكاشف‏، مغنيه، محمدجواد- فى ظلال القرآن‏، قطب، سيد