عزّت های خیالی
عزّت های خیالی

با مراجعه به کتاب زندگی، قرآن کریم و آیات روح بخش این کتاب عزیز برآنیم با امداد از محضر حق تعالی و در حد بضاعت، در طول ماه نزول قرآن کریم، ماه مبارک رمضان، به بررسی" عزّت" در قرآن کریم، با مراجعه به تفاسیر معتبر شیعه و سنی- با زبانی روان و ساده- در موضوعات ذیل بپردازیم:

حقیقت و منشأ عزت، اقسام عزت، عوامل و موجبات عزت، عزتمندان، محرومان از عزت، موانع عزت و عزت های خیالی.

♦ عزّت های خیالی:

— عزت آفرینی کثرت اموال، بستگان و فرزندان،  در دیدگاه دنیاگران

توهم عزّت، از سوی منافقان به وسیله ی گناه

توهم منافقان، مبنی بر عزت شمردن خود، در مقایسه با پیامبر ص

دستیابی به عزّت و شکوه موهوم، هدف منافقان در پذیرش ولایت کافران و رابطه ی دوستی با آنان

عزّت پنداری مشرکان عصر بعثت، بر اثر پذیرش معبودهای ساختگی


• عزت آفرینی کثرت اموال، بستگان و فرزندان،  در دیدگاه دنیاگران

کهف/ ۳۲: وَ اضْرِبْ لهَم مَّثَلًا رَّجُلَينْ‏ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَينْ‏ مِنْ أَعْنَابٍ وَ حَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنَا بَيْنهَمَا زَرْعًا

 (اى پيامبر!) براى آنان مثالى بزن: آن دو مرد، كه براى يكى از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار داديم؛ و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشانديم؛ و در ميانشان زراعت پر بركتى قرار داديم.

۳۴: وَ كاَنَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَ هُوَ يحُاوِرُهُ أَنَا أَكْثرَ مِنكَ مَالًا وَ أَعَزُّ نَفَرًا

صاحب اين باغ، درآمد فراوانى داشت؛ به همين جهت، به دوستش- در حالى كه با او گفتگو مى‏كرد- چنين گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نيرومندترم!»

آيات مورد بحث با اشاره به سرگذشت دو دوست يا دو برادر كه هر كدام الگويى براى يكى از اين دو گروه بوده‏اند طرز تفكر و گفتار و كردار و موضع اين دو گروه را مشخص مى‏كند.

نخست مى‏گويد: اى پيامبر" داستان آن دو مرد را، به عنوان ضرب المثل، براى آنها بازگو كن كه براى يكى از آنها، دو باغ از انواع انگورها قرار داده بوديم، و در گرداگرد آن، درختان نخل سر به آسمان كشيده بود، و در ميان اين دو باغ زمين زراعت پر بركتى وجود داشت" (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً).

باغ و مزرعه‏اى كه همه چيزش جور بود، هم انگور و خرما داشت و هم‏ گندم و حبوبات ديگر، مزرعه‏اى كامل و خودكفا.

" اين دو باغ از نظر فرآورده‏هاى كشاورزى كامل بودند درختان به ثمر نشسته، و زراعتها خوشه بسته بود، و هر دو باغ چيزى فروگذار نكرده بودند" (كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً).

از همه مهمتر آب كه مايه حيات همه چيز مخصوصا باغ و زراعت است، به حد كافى در دسترس آنها بود چرا كه" ميان اين دو باغ نهر بزرگى از زمين بيرون فرستاده بوديم" (وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً).

به اين ترتيب" صاحب اين باغ و زراعت هر گونه ميوه و درآمدى در اختيار داشت" (وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ).

ولى از آنجا كه دنيا به كام او مى‏گشت و انسان كم‏ظرفيت و فاقد شخصيت هنگامى كه همه چيز بر وفق مراد او بشود غرور او را مى‏گيرد، و طغيان و سركشى آغاز مى‏كند كه نخستين مرحله‏اش مرحله برترى‏جويى و استكبار بر ديگران است، صاحب اين دو باغ به دوستش رو كرد و در گفتگويى" با او چنين گفت: من از نظر ثروت از تو برترم، و آبرو و شخصيت و عزتم بيشتر و نفراتم فزونتر است" (فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً).

بنا بر اين هم نيروى انسانى فراوان در اختيار دارم، و هم مال و ثروت هنگفت، و هم نفوذ و موقعيت اجتماعى، تو در برابر من چه مى‏گويى؟ و چه حرف حساب دارى؟! كم كم اين افكار- همانگونه كه معمولى است- در او اوج گرفت، و به جايى رسيد كه دنيا را جاودان و مال و ثروت و حشمتش را ابدى پنداشت:"

شخص مذكور جز خودش كسى را نمى‏ديده و پروردگارش را كه او را بر حظوظ مادى‏اش مسلط كرده و به نفراتى كه ارزانيش داشته و عزتش بخشيده، به كلى فراموش كرده، و با چنين دركى بوده كه به رفيقش گفته:" أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً"؛ چراکه نگاه فاسقانه، کمال و ارزش انسانها را به این امور مادی می داند و اینها را سبب عزّت می داند، و همین نگاه، تسلط و زور گویی مستکبرانه را بر سایر انسانها بعه دنبال دارد.

حال آنکه نه فقر نشانه‏ى ذلّت است و نه ثروت نشانه‏ى عزّت انسان بلکه عزّت، خاص خداست و خداوند آن را به رس.لش و مؤمنان ارزانی می دارد و ملاک کمال را تقوا معرفی می کند نه امور بی ارزش و زودگذر دنیایی.


منابع: تفسير نمونه‏، مكارم شيرازى، ناصر- تفسير نور، قرائتى، محسن‏- الميزان في تفسير القرآن‏، طباطبايى، محمدحسين‏- مجمع البيان في تفسير القرآن‏، طبرسى، فضل بن حسن‏- روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن‏، ابوالفتوح رازى، حسين بن على‏- كشف الاسرار و عدة الابرار( معروف به تفسير خواجه عبدالله انصارى)، ميبدى، احمد بن محمد- التفسير الكبير( مفاتيح الغيب)، فخر رازى، محمد بن عمر- أنوار التنزيل و أسرار التأويل( تفسير البيضاوى)، بيضاوى، عبدالله بن عمر- منهج الصادقين في إلزام المخالفين‏، كاشانى، فتح‏الله بن شكرالله‏- التفسير الكاشف‏، مغنيه، محمدجواد- فى ظلال القرآن‏، قطب، سيد؛ ذیل آیه ۳۲ و ۳۴ سوره مبارکه کهف

توهم عزّت، از سوی منافقان به وسیله ی گناه

بقره/ ۲۰۶: وَ إِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاثْمِ  فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ  وَ لَبِئْسَ الْمِهَاد

و وقتى به ايشان گفته مى‏شود از خدا بترس دستخوش آن غرورى مى‏شوند كه گناه در دلشان ايجاد كرده؛ آتش دوزخ براى آنان كافى است؛ و چه بد جايگاهى است!

آیه شریفه در مقام بیان برخی دیگر از ویژگی های منافقان است؛ که بیان می دارد منافقان،

معناى آيه اين است که: او( منافق) وقتى مامور به تقوا مى‏شود و كسى نصيحتش مى‏كند كه از خدا بترس، در اثر آن عزتى كه با گناه و نفاق كسب كرده، و دل خود را بيمار ساخته، دچار نخوت و غرور مى‏شود.

بى خبر از اينكه عزت مطلق (كه در تحت تاثير هيچ عاملى از بين نرود) تنها از ناحيه خداى سبحان است، هم چنان كه فرموده:" تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ، وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ" « آل عمران، آيه ۲۶» و نيز فرموده:

" وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ" « منافقون/۸» و نيز فرموده:" أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ، فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً" « نساء/۱۳۹».

و حاشا بر خداى تعالى اينكه چيزى را كه مخصوص خود او است، و تنها او به بندگان مى‏دهد به بنده‏اى بدهد، و باعث گناه و شر او گردد، پس معلوم مى‏شود عزت مورد بحث در اين آيه عزت خدايى نيست، بلكه اصلا عزت نيست، بلكه غرورى است كه اشخاص جاهل و ظاهر بين آن را عزت مى‏پندارند.

و همین عزت خیالی مانع می شود تا پند ها را بپذیرند چراکه با همین عزت خیالی که برای خود ساخته اند برای دیگران برنامه می دهند و برتری و سروری بر دیگران می کنند.


منابع: الميزان في تفسير القرآن‏، طباطبايى، محمدحسين‏- من وحى القرآن‏، فضل الله، محمد حسين‏- فى ظلال القرآن‏، قطب، سيد- مجمع البيان في تفسير القرآن‏، طبرسى، فضل بن حسن‏؛ ذیل آیه ۲۰۶ سوره مبارکه بقره

توهم منافقان، مبنی بر عزت شمردن خود، در مقایسه با پیامبر ص

منافقون/ ۸:  يَقُولُونَ لَئنِ رَّجَعْنَا إِلىَ الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنهْا الْأَذَلَّ  وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَاكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُون‏

آنها مى‏ گويند: «اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان ذليلان را بيرون مى‏كنند!» در حالى كه عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولى منافقان نمى‏ دانند.

براى آيات پنجم تا هشتم سوره مبارکه منافقون، شان نزول مفصلى در كتب تاريخ و حديث و تفسير آمده است كه خلاصه آن چنين است:

بعد از غزوه بنى المصطلق (جنگى كه در سال ششم هجرت در سرزمين" قديد" واقع شد). دو نفر از مسلمانان، يكى از طايفه انصار و ديگرى از مهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پيدا كردند، يكى قبيله انصار را به يارى خود طلبيد، و ديگرى مهاجران را، يك نفر از مهاجران به يارى دوستش آمد، و" عبد اللَّه بن ابى" كه از سركرده‏هاى معروف منافقان بود به يارى مرد انصارى شتافت، و مشاجره لفظى شديدى در ميان آن دو درگرفت، عبد اللَّه بن ابى، سخت، خشمگين شد، و در حالى كه جمعى از قومش نزد او بودند گفت:" ما اين گروه مهاجران را پناه داديم و كمك كرديم اما كار ما شبيه ضرب المثل معروفى است كه مى‏گويد:" سمن كلبك ياكلك"! (سگت را فربه كن تا تو را بخورد)! و اللَّه‏ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَ‏:" به خدا سوگند اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان، ذليلان را بيرون خواهند كرد" و منظورش از عزيزان، خود و اتباعش بود و از ذليلان مهاجران‏ بود.

در آیه شریفه خدوند ضمن بیان اعمال منافقان و نشانه ‏هاى گوناگون آنها به يكى ديگر از نفرت‏ انگيزترين سخنان آنها اشاره داشته که آنها برای خود، عزّت خیالی پنداشته اند وهمین توهم آ«ها را بدانجا رسانده که خود را عزیز و یاران پیامبران را ذلیل می شمارند؛ حال آنکه عزت واقعی خاص خداست و خداوند هم آن را به رسول و مؤمنین عطا نموده است.

اين آيه در مقام بيان اعمال منافقان و نشانه ‏هاى گوناگون آنها به يكى ديگر از نفرت‏ انگيزترين سخنان آنها اشاره می کند، مى‏ فرماید:

" آنها مى‏ گويند اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان ذليلان را بيرون مى‏ كنند"! (يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَ‏).

اين همان گفتارى است كه از دهان منافق مدینه،" عبد اللَّه بن ابى" خارج شد، و منظورش اين بود كه ما ساكنان مدينه، رسول اللَّه ص و مؤمنان مهاجر را بيرون مى‏كنيم، و مراد از بازگشت به مدينه، بازگشت از غزوه" بنى المصطلق" بود كه مشروحا در شان نزول به اين مطلب اشاره شد. و چون همه منافقان همين خط و مشى را داشتند قرآن به صورت جمعى از آن تعبير مى ‏كند و مى‏ فرمايد: يقولون ... (آنها مى‏ گويند).

سپس قرآن پاسخ دندان‏شكنى به آنان داده، مى‏ گويد:" عزت مخصوص ‏خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى‏ دانند" (وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ‏).

تنها منافقان مدينه نبودند كه اين سخن را در برابر مؤمنان مهاجر گفتند بلكه قبل از آنها نيز سران قريش در مكه مى‏ گفتند: اگر اين گروه اندك مسلمان فقير را در محاصره اقتصادى قرار دهيم، يا از مكه بيرونشان كنيم، مطلب تمام است!

امروز نيز دولتهاى استعمارى به پندار اينكه خزائن آسمان و زمين را در اختيار دارند مى‏ گويند ملتهايى را كه در برابر ما تسليم نمى‏ شوند بايد در محاصره اقتصادى قرار داد تا بر سر عقل آيند و تسليم شوند!

به هر حال اين طرز تفكر (خود را عزيز دانستن و ديگران ذليل، و خود را ولى نعمت و ديگران محتاج شمردن) يك تفكر منافقانه است كه از غرور و تكبر از يك سو، و گمان استقلال در برابر خدا از سوى ديگر، ناشى مى ‏شود، اگر آنها به حقيقت عبوديت آشنا بودند و مالكيت خدا را بر همه چيز مسلم مى‏ دانستند هرگز گرفتار اين اشتباهات خطرناك نمى ‏شدند.

قابل توجه اينكه در آيه قبل  در مورد راجع به درك مساله مالكيت خداوند نسبت به تمام خزائن آسمانها و زمين است، درباره منافقان، تعبير به" لا يَفْقَهُونَ‏" (نمى‏فهمند) آمده ، و در اينجا" لا يَعْلَمُونَ‏" (نمى‏ دانند) اين تفاوت تعبير ممكن است براى این باشد که درک مساله مالكيت خداوند مطلب پيچيده ‏تر است كه احتياج به دقت و فهم بيشترى دارد، در حالى كه اختصاص عزت به خدا و پيامبر و مؤمنان بر كسى مخفى نيست.

در این آیه خداوند به صراحت، عزت را مختص خود( به صورت ذاتی)، و هچنین پیامبر ص و مؤمنین( به صورت عرضی) بیان نموده است؛ چرا كه اولياء و دوستان خدا نيز پرتوى از عزت او را دارند و به او متكى هستند.

در روايات اسلامى روى اين مساله تاكيد شده است كه مؤمن نبايد وسائل ذلت خود را فراهم سازد، خدا خواسته او عزيز باشد او هم براى حفظ اين عزت بايد بكوشد.

در حديثى از امام صادق ع در تفسير همين آيه (وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ‏) مى‏خوانيم:

فالمؤمن يكون عزيزا و لا يكون ذليلا ... المؤمن اعز من الجبل ان الجبل يستفل منه بالمعاول، و المؤمن لا يستفل من دينه شى‏ء:" مؤمن عزيز است و ذليل نخواهد بود مؤمن از كوه محكمتر و پر صلابت‏تر است چرا كه كوه را با كلنگها ممكن است سوراخ كرد ولى چيزى از دين مؤمن هرگز كنده نمى‏شود".

در حديث ديگرى از همان امام مى‏ خوانيم:

لا ينبغى للمؤمن ان يذل نفسه قيل له و كيف يذل نفسه قال يتعرض لما لا يطيق!:" سزاوار نيست مؤمن خود را ذليل كند، سؤال شد چگونه خود را ذليل مى‏كند! فرمود: به سراغ كارى مى‏رود كه از او ساخته نيست"!

و در حديث سومى از آن حضرت آمده است‏:

ان اللَّه تبارك و تعالى فوض الى المؤمن اموره كلها و لم يفوض اليه ان يذل نفسه ا لم تر قول اللَّه سبحانه و تعالى هاهنا" وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ‏" و المؤمن ينبغى ان يكون عزيزا و لا يكون ذليلا:" خداوند همه كارهاى مؤمن را به او واگذار كرده‏ جز اينكه به او اجازه نداده است كه خود را ذليل و خوار كند، مگر نمى‏بينى خداوند در اين باره فرموده: عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، سزاوار است مؤمن هميشه عزيز باشد، و ذليل نباشد".(" كافى" به نقل نور الثقلين ج ۵ ص ۳۳۶)

عن الحسن بن على عليهما السّلام‏ ان رجلا قال له ان الناس يزعمون ان فيك تيها قال ليس بتيه و لكنّه عزّة و تلا هذه الآية[ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ ‏]: از حسن بن على عليهما السّلام روايت است كه مردى به ایشان عرض کرد: مردم مى‏پندارند كه در شما، تكبّر هست. ایشان فرمود: تكبّر نيست بلكه عزّت است و اين آيه را تلاوت فرمود وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ

برخی نکات و پیام های آیه:

عزّت، در انحصار خدا، پيامبر و مؤمنان است. «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ» همانطور که ذلت اختصاص به شیطان و ایادی آن، کفار و منافقان است.

عزّت خداوند، ذاتى اوست و عزّت پيامبر، به دليل عنايات ويژه خداوند به او

به ياوه سرايى دشمن پاسخ دهيد و به كسانى‏كه خود را عزيزترين مردم و پيامبر را ذليل‏ترين مى‏پندارند بگوييد: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ»

منافقان، در صدد براندازى حكومت اسلامى هستند. «لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ»

منافقان، خود را عزيز و پيامبر و مؤمنان را ذليل مى‏ دانند. «لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ»

منافقان از شناخت حقايق عاجزند. نه قدرت درك اين مطلب را دارند كه خداوند در برابر تحريم اقتصادى، مؤمنن را روزى مى‏ دهد: «لا يَفْقَهُونَ»: آیه۷ سوره منافقون و نه اينكه عزّت حقيقى از آنِ اهل ايمان است. «لا يَعْلَمُونَ»

عزت پیامبر ص به این است که خدوند، قرآن را بلند نموده، رفعت می دهد و دین اسلام را بر ادیان دیگر غلبه می دهد.

عزّت مؤمنان، به خاطر وعده الهى بر نصرت و پيروزى نهايى آنان است.


منابع: تفسير نمونه‏، مكارم شيرازى، ناصر- تفسير نور، قرائتى، محسن- الميزان في تفسير القرآن‏، طباطبايى، محمدحسين‏- التبيان في تفسير القرآن‏، طوسى، محمد بن حسن‏- الكشف و البيان المعروف تفسير الثعلبي‏، ثعلبى، احمد بن محمد- مجمع البيان‏، طبرسى، فضل بن حسن‏- كشف الاسرار و عدة الابرار( معروف به تفسير خواجه عبدالله انصارى)، ميبدى، احمد بن محمد- الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل فى وجوه التأويل‏، زمخشرى، محمود بن عمر- التفسير الكبير( مفاتيح الغيب)، فخر رازى، محمد بن عمر- أنوار التنزيل و أسرار التأويل( تفسير البيضاوى)، بيضاوى، عبدالله بن عمر- منهج الصادقين في إلزام المخالفين‏، كاشانى، فتح‏الله بن شكرالله‏- التفسير الكاشف‏، مغنيه، محمدجواد- فى ظلال القرآن‏، قطب، سيدف ذیل آیه ۸ سوره مبارکه منافقون

دستیابی به عزّت و شکوه موهوم، هدف منافقان در پذیرش ولایت کافران و رابطه ی دوستی با آنان

نساء/ : ۱۳۹الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ  أَ يَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا.

همانان كه غير از مؤمنان، كافران را دوستان [خود] مى‏گيرند. آيا سربلندى را نزد آنان مى‏جويند؟ [اين خيالى خام است،] چرا كه عزّت، همه از آنِ خداست.

تفسیر اجمالی آیه:

مضمون اين آيه كه انتقاد شديد از ايجاد رابطه با كفّار است چراکه در صدر اسلام، منافقان با يهود مدينه و مشركان مكّه رابطه داشتند تا اگر مسلمانان شكست خوردند، آنها ضررى نبينند و جايگاه خود را از دست ندهند.

خداوند در این آیه به صراحت بیان می دارد منافقان با ایجاد رابطه دوستانه با کفار دنبال کسب عزّت اند و حال آنکه این، عزّت موهوم و خیالی است چراکه عزّت، خاص خداوند است و اوست که به هر که اراده کند عزّت عطا می کند و مابقی عزّت ها ساختگی، موهوم و خیالی است.

خداوند در این آیه منافقان را چنين توصيف داشته اند که:" آنها كافران را به جاى مومنان دوست خود انتخاب مي كنند". (الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ‏).

سپس مي گويد: هدف آنها از اين انتخاب چيست؟" آيا راستى ميخواهند آبرو و حيثيتى از طريق اين دوستى براى خود كسب كنند"؟! (أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ).

در حالى كه تمام عزتها مخصوص خدا است. (فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً) و هیچ کس به عزّت دست نمی یابد مگر آنکه خدا به آن عزت دهد و خداوند هم، عزّت را به اولیاء خود داده است: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ‏: «عزت مخصوص خدا و رسول و اهل ايمان است» (منافقون/ ۸)

مقصود از اين مؤمنان ( مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ‏)،كسانى مى‏باشند كه اسلام به وسيله آنان عزت يافت؛ زيرا آنان با جهاد و فداكارى خود به اسلام عزت دادند و كلمه آن را بالا بردند.

اسلام با عزت خويش تمامى اديان را خوار ساخت، پس چگونه آنان عزت را از كافران به اسلام مى‏خواهند؟

زيرا عزت همواره از" علم" و" قدرت" سرچشمه مي گيرد و اين ها كه قدرتشان ناچيز و علمشان نيز همانند قدرتشان ناچيز است، كارى از دستشان ساخته نيست كه بتوانند منشا عزتى باشند.

در این آیه خداوند به وضوح بیان می دارند که دوستی و پذیرش ولایت کفار، خود مانعی برای دستیابی به عزّت است.

اين آيه به همه مسلمانان هشدار ميدهد كه عزت خود را در همه شئون زندگى اعم از شئون اقتصادى و فرهنگى و سياسى و مانند آن، در دوستى با دشمنان اسلام نجويند، بلكه تكيه گاه خود را ذات پاك خداوندى قرار دهند كه سرچشمه همه عزتها است؛

 و غير خدا از دشمنان اسلام نه عزتى دارند كه به كسى ببخشند و نه اگر مي داشتند قابل اعتماد بودند، زيرا هر روز كه منافع آنها اقتضا كند فورا صميمى‏ترين متحدان خود را رها كرده و به سراغ كار خويش ميروند كه گويى هرگز با هم آشنايى نداشتند، چنان كه تاريخ معاصر شاهد بسيار گوياى اين واقعيت است!.

چند پيام‏ آیه:

۱- عزّت را در وابستگى به كفّار جستن، خصلتى منافقانه است.« الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ ...»

۲- هرگونه ايجاد رابطه با كفار ممنوع است. «يَتَّخِذُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ»

۳- در سياست خارجى، به جاى گسترش روابط با كشورهاى كفر، در فكر برقرارى روابط با كشورهاى اسلامى باشيم. «يَتَّخِذُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ»


فى ظلال القرآن‏، قطب، سيد- التفسير الكاشف‏، مغنيه، محمدجواد- تفسير الصافي‏، فيض كاشانى، محمد بن شاه مرتضى‏- تفسير القرآن العظيم( ابن كثير)، ابن‏كثير، اسماعيل بن عمر- تفسير ابن عربى( تأويلات عبد الرزاق)، ابن‏عربى، محمد بن على‏- أنوار التنزيل و أسرار التأويل( تفسير البيضاوى)، بيضاوى، عبدالله بن عمر- مجمع البيان في تفسير القرآن‏، طبرسى، فضل بن حسن‏- كشف الاسرار و عدة الابرار( معروف به تفسير خواجه عبدالله انصارى)، ميبدى، احمد بن محمد- روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن‏، ابوالفتوح رازى، حسين بن على‏- التبيان في تفسير القرآن‏، طوسى، محمد بن حسن‏؛ ذیل سوره نساء آیه ۱۳۹

عزّت پنداری مشرکان عصر بعثت، بر اثر پذیرش معبودهای ساختگی

مریم/ ۸۱ و ۸۲: وَ اتخَّذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ ءَالِهَةً لِّيَكُونُواْ لهُمْ عِزًّا- كلاَ  سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيهِمْ ضِدًّا.

و به جاى خدا، معبودانى اختيار كردند تا براى آنان [مايه‏] عزت باشد. نه چنين است. به زودى [آن معبودان‏] عبادت ايشان را انكار مى‏كنند و دشمن آنان مى‏ گردند.

خداوند در این آیه شریفه ضمن بیان یکی از انگیزه های باطل کافران در پرستش بتها، به روشنی بیان می دارند که مشرکان با پرستش بتها، به دنبال کسب عزّت اند، غافل از آنکه اینچنین امور، عزّتِ خیالی و موهوم است؛ چراکه عزت، ذاتی خداوند بوده که آن را هم بنا بر اراده خویش به رسول و مؤمنین عطا نموده است.

آيه مبارکه، به يكى ديگر از انگيزه‏هاى منکرین آیات الهی در پرستش بتها اشاره كرده، مى‏گويد:" آنها غير از خدا، معبودانى براى خود انتخاب كرده‏اند تا مايه عزتشان باشد" (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا).

 که منظور از اين آلهه، ملائكه و جن و مقدسين از انسانها و جباران از ملوك است، چون بيشتر مشركين براى ملوك قداستى آسمانى قائل بودند.

امام صادق عليه السلام فرمود: مقصود از «آلِهَةً» رؤسايى هستند كه مردم با اطاعت از آنان، در جستجوى عزّتند.

و معناى اينكه فرمود تا عزت آنان باشند، اين است كه تا شفيع آنان باشند و به عزت دنيا برسند، و اين عزت آنها را به سوى خيرات كشانده و از شر دور کند و در مشكلات ياريشان دهند؛

 اما چه پندار نادرست و خيال خامى؟! هرگز آن چنان كه آنها پنداشتند نيست، نه تنها بتها مايه عزتشان نخواهند بود، بلكه سرچشمه ذلت و عذابند، و به همين جهت" به زودى يعنى در روز رستاخيز معبودها منكر عبادت عابدان مى‏شوند و از آنها بيزارى مى‏جويند بلكه بر ضدشان خواهند بود" و در روز قیامت، حقيقت امر بر مشركين ظاهر مى‏گردد، چون شأن قيامت همين است كه حقايق در آن روز روشن شود. (كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا).

اين جمله اشاره به همان مطلبى است كه در آيه ۶ سوره احقاف مى‏خوانيم: وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً:

" هنگامى كه مردم محشور شوند اين معبودها دشمنان آنها خواهند بود".

چند پيام‏ آیه:

۱- عزّت‏خواهى در فطرت انسان هست، ولى او در مصداق اشتباه مى‏كند و سراغ منبع حقيقى عزّت نمى‏رود. «اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ ...»

۲- همان كسانى‏كه انسان بجاى خدا به آنان دل بسته، بر ضد او قيام خواهند كرد.«وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا» (تكيه بر غير خدا، سبب دشمنى آنان در قيامت است)

خداوند در این آیه کریمه به روشنی به این امر اشاره داشته اند که، این منکرین آیات الهی هستند که عزّت را در گرفتن الهه های دروغین( عبادت و پرستش آنها) می طلبند در حالیکه این مشرکان، هیچ عزّتی ندارند و تنها راه دستیابی به عزّت حقیقی پرستش خداوند است و هرکس طالب عزت است به جای پیمودن راه باطل و پیروری از دستورات الهه های دروغین( ملائكه و جن و مقدسين از انسانها و جباران از ملوك) باید بداند که راه رسیدن به عزّت، پرستش خداوند است؛ چراکه هر کس، به غیر از راه خدا، عزّت را بجویدف در اصل لباس ذلت را بر تن کرده است.


مجمع البيان في تفسير القرآن‏، طبرسى، فضل بن حسن‏- مجمع البیان، -كشف الاسرار و عدة الابرار( معروف به تفسير خواجه عبدالله انصارى)، ميبدى، احمد بن محمد- تفسير القرآن العظيم( ابن كثير)، ابن‏كثير، اسماعيل بن عمر- التفسير الكاشف‏، مغنيه، محمدجواد- فى ظلال القرآن‏، قطب، سيد- نمونه، - المیزان، - نور، ؛ ذیل آیه ۸۱ و ۸۲ سوره مبارکه مریم

♦ محرومان از عزّت

♦ عزّتمندان

عوامل عزّت

اقسام عزّت

♦ حقیقت و منشأ عزّت

 

 

 

دسته بندی: